گاهی به آسمان نگاه کن| بهرام انجم روز

سروش دباغ در کتاب «زمین فقه و آسمان اخلاق» بر این باور است که «فقه ِ بریده از اخلاق، انسانی نیست و راهی به دهی نمی‌گشاید و رهزن است».

دکتر «سروش دباغ» در کتاب «زمین فقه و آسمان اخلاق»[1] به تعبیر خودش خلاف آمدِ عادت کرده و پای در وادی درشتناکی نهاده[2] و بدونِ ملاحظاتِ عافیت طلبانهٔ رایج به نقّادی پاره‌ای از احکامِ فقهیِ خاص و مناقشه برانگیز پرداخته است. او بر این باور است که «فقه ِ بریده از اخلاق، انسانی نیست و راهی به دهی نمی‌گشاید و رهزن است» (ص 154) و در ادامه از «الیناسیون دینی» -که از برساخته‌های خودش است- سخن می‌گوید و از نظرگاه خویش به مصادیقی مانند روا انگاشتنِ ستاندنِ جانِ مرتد و سابّ النبی و مباهته و… می‌پردازد:

 

ارتداد

نویسندهٔ «زمین فقه و آسمان اخلاق» ضمن فرو نگذاشتنِ قطب نمایِ وحی و کلام الهی، نواندیشانه پاره‌ای از احکام صادر شده از سوی کثیری از فقهای پیشین را – به تعبیر خودش- بر کفهٔ ترازویِ اخلاق نهاده و عیارِ احکام را با معیارِ اخلاق محک زده است. او به عدم تناسب میان جرم و مجازات اشاره دارد و «مهدورالدّم» انگاشتنِ مرتد را رفتاری اخلاق ستیز و ناموجه و لذا فرونهادنی می‌داند و به نداشتن شاهد قرآنی برای این حکم نیز اشاره می‌کند. سروش دباغ در این اثر و نیز در سایر آثار نوشتاری و گفتاری خود به کرّات آورده است که مبنایی‌ترین، معتبرترین و محوری‌ترین سندِ مسلمانیِ مسلمانان کلام الله است و لذا باید روایات را ذیلِ قرآن دید و نه عِدل آن و می‌نویسد «فهمِ روشمند از متن مقدس بر رواییِ ستاندن ِجان مرتد دلالت نمی‌کند و نسبت بدان ساکت است» (ص 53) و این دیدگاهش را این گونه توضیح می‌دهد: «تأمل برانگیز است که وقتی قرآن، به عنوان مهم‌ترین و محکم‌ترین سند مسلمانی، بر مجازات دنیویِ مرتد صحه نمی‌گذارد؛ چگونه فقهای متعددی با استناد به برخی روایات، در جایی که پای جان و نفوس آدمیان در میان است، سهل گیرانه بر مهدورالدم بودن مرتد فتوا می‌دهند؛ فتوایی که با شهودهای اخلاقی منافات جدی دارد.» (پانوشت ص 52)

 

مباهته

آیت الله سروش محلاتی مباهته را نقطه سیاهی نقش بسته بر دفتر سپید فقه شیعه می‌داند.[3] تعریف مباهته در کتاب حاضر اینگونه آمده است: «اگر کسی سخنانی بگوید که بدعت آمیز باشد و جماعتی گرد او حلقه زنند و تحت تأثیر سخنانش قرار گیرند، بر اساس پاره‌ای از روایات می‌توان به او بهتان و تهمت زد و فی المثل به او نسبت زنا داد، تا مردم از اطراف او پراکنده شوند.» (ص 90) مؤلّف در بیان آرای خود مکرراً به کتاب وحی و پیامبر گرامی اسلام استناد می‌کند. او هم در سخنرانی‌های خود و نیز در نوشتارهایش و از جمله همین کتاب – شاید به لحاظ سترگی و اهمیت موضوع- بارها به این روایت ناب و نغز رسول مهربانی‌ها استناد کرده است که انَّما بُعِثتُ لاُتَمّمَ مَکارِمَ الاخلاق (من برای تکمیل و تتمیم مکارم اخلاقی برگزیده شده‌ام) و رفتارهایی مانند مباهته، سنگسار، مجازات سابّ النبی و از این دست را در تخالف آشکار با این سخن نبی اکرم و ناسازگار با شهودهای اخلاقیِ عموم انسان‌ها می‌داند. از سوی دیگر این گونه احکام را با تراز کلام الهی نیز می‌سنجد. او بدرستی هیچ منبع دیگری (روایات و احادیث و…) را هم سنگ و هم رتبه آیات قرآن نمی‌داند و بر این باور است که آن دسته از احکام فقهی که با فحوای آیات قرآن سازگاری نداشته باشند، بی اعتبارند.

 

حجاب اجباری و حجاب اختیاری

مؤلّف ِکتاب ضمن اینکه اذعان دارد که اکثر فقها بر وجوبِ پوشاندن موی سر و گردن فتوا داده‌اند لیکن به سراغ معدود نظراتِ اجتهادیِ کسانی همچون احمد قابل رفته است که برای نپوشاندن گردن و موی سرِ زنان، حرمتِ شرعی قائل نیستند. دباغ مصادیقِ «عفت» را تخته بندِ زمان و مکان می‌داند و معتقد است که حجاب، صبغهٔ هویتی و فقهی دارد و نه اخلاقی و در انتهای مقاله‌اش نتیجه گیری می‌کند که «نپوشاندن موی سر و گردن در روزگار کنونی، قبح اخلاقی ندارد و مصداقی از کنش غیر عفیفانه نیست.» (ص 35) البته این رأی ایشان همچنان قابل طرح در نشست‌های تخصصی داخل کشور است و نیاز به واکاوی غیرسوگیرانه در محافل حوزوی و دانشگاهی دارد.

 

ازدواج عرفی[4]

نویسنده کتاب در ابتدای این جستار ضمن اذعان به این که وارد حوزهٔ خطر خیزی شده است – در ضرورت پرداختن به این مبحث- می‌افزاید که «ازدواج سفید» موضوعی است که به صورت یک «خرده فرهنگ»[5] و علیرغم میل والدین و سنن بازدارنده، در میان بخشی از جوانان جا افتاده است. سپس به مشکلاتِ «حقوقیِ» حل نشده اشاره دارد و اینکه تکلیف فرزند احتمالی چه خواهد شد و …. سپس از «نکاح معاطاتی»[6] می‌گوید و اینکه با توجه به اینکه قائلانی در میان فقیهان دارد لذا می‌تواند جواز فقهی ِ «ازدواج عرفی» نیز تلقی شود. مؤلّف، تراضی و توافق و ارادهٔ طرفین بر زندگی کردن زیر یک سقف را از مشترکات «ازدواج عرفی» و «نکاح معاطاتی» بر می‌شمرد. دباغ، ازدواج عرفی را با نکاح معاطاتی در فقه برابر می‌داند؛ دیدگاهی که البته قبلاً نیز با واکنش‌های متفاوت دیگران روبرو شده بود: «از حیث فقهی و شرعیِ ازدواج عرفی، می‌توان همان ازدواج موقت را برجسته کرد و نیازی به تمسک جستن به آراء شاذ فقهی نیست.»[7]

و یا این نظر رئیس گروه فقه خانواده دانشگاه بین المللی المصطفی (ص):

«در نکاح معاطاتی افراد شرایط و قوانین را می‌پذیرند و نسبت به یکدیگر تعهداتی دارند، اما در ازدواج سفید اینگونه نیست و افراد حاضر به پذیرش تعهدی نیستند و مدتی با یکدیگر همخانه شده‌اند.»[8]

 

رقص

سروش دباغ، رقص را به چهار نوع تقسیم می‌کند:

  • رقص اروتیک
  • رقص شاد
  • رقص هنری
  • رقص صوفیانه (سماع)

و در این میان فقط نوع اول (رقص اروتیک) را کنشی غیر عفیفانه و ناقض شرم و حیا می‌داند و بر این باور است که عدم تمایز میان انواع رقص است که موجب شده تا عموم فقها، حکمی یکسان دربارهٔ انواع رقص بدهند و به اصطلاح همه را به یک چوب برانند.

 

نسبتِ میان «دین» و «اخلاق»

سروش دبّاغ، اخلاق را مستقل از دین می‌داند[9] و درسنجشِ نسبت میان دین و اخلاق، قائل به «نظریه حداقلی فرمان الهی»[10] است. بنابر این نظریه، اخلاق به لحاظ دلالت شناختی و وجود شناختی مستقل از دین (فقه) است. قائلین به این نظریه بر این باورند که احرازِ معانیِ واژگانِ اخلاقی متوقف بر رجوع به دین نیست و «عقل» قادر است معرفتِ اخلاقی موجّه را کشف کند.

این نظریه در مقابل «نظریه حداکثری فرمان الهی»[11] قرار دارد که قائلین به آن معتقدند که نمی‌توان دربارهٔ معانی واژگان اخلاقی، مستقل از متونِ دینی سخن گفت. دباغ، منتقد این تلقی است و آن را به دلیل زیر ناموجّه می‌داند: «ابتناءِ دلالت شناختیِ اخلاق بر دین ناموجه است؛ چرا که دست کم باید معنای برخی از واژگان اخلاقی را، پیش از رجوع به متون دینی دانست و با مد نظر قراردادن آن‌ها به سراغ متن دینی رفت و به فهم گزاره‌ای اخلاقی دین همت گمارد.» (ص 17)

 

 و آخر اینکه

پیشنهادِ نویسندهٔ کتابِ «زمین فقه و آسمان اخلاق» برای خروج از تعارضاتِ میان بعضی از احکام «فقهی» و «اخلاق» این است که باید این دسته از احکام را – که قویاً تخته بند زمان و مکانِ خود بوده‌اند- بازخوانی انتقادی کرده و در ترازوی اخلاق سنجید و فقط احکامی را موجّه انگاشت که با اخلاق، عدالت و «کرامت انسانی»[12] (12) و روح مندرج در قرآن و سنّت قطعیِ نبوی سازگار باشند.

 

ارجاعات:

[1]. دباغ، سروش (1400)، زمین فقه و آسمان اخلاق، چاپ اول، تورنتو، انتشارات بنیاد سهروردی

[2]. ابتدای مقالهٔ «ازدواج عرفی در ترازوی اخلاق»؛ ص 55.

[3]. منبع: سایت رسمی محمد سروش محلاتی؛ نوشتار «تهمت در خدمت دیانت»

[4]. Cohabitant ؛ الزواج العرفی؛ ازدواج عرفی؛ ازدواج سفید؛ هم باشی.

[5]. Sub-culture

[6]. نکاح معاطاتی یعنی نکاحی که صرفاً به اعلام توافق و تراضی طرفین بسنده می‌شود و فاقد ایجاب و قبول لفظی باشد.» (محقق داماد، سید مصطفی (1393)، بررسی فقهی حقوق خانواده، چاپ هفدهم، تهران، مرکز نشر علوم اسلامی، ص 166)

[7]. طباطبایی، هادی در کتابِ «ردّ آبی روایت» (دباغ، سروش)،1399، جلد دوم، چاپ اول، تورنتو، انتشارات بنیاد سهروردی، ص 376 (ضمائم)

[8]. خبرگزاری رسمی حوزه؛ 8 اسفند 1400؛ همایش ِنقش روابط بین افراد در شکل گیری نکاح معاطاتی؛ سخنان حجت الاسلام احمد احمدی تبار.

[9]. «به لحاظ وجود شناختی و روان شناختی و دلالت شناختی قائل به استقلال اخلاق از دیانت هستم.» ص 124 و تکرار در ص 125.

[10]. Weak Divine Command Theory

[11]. Divine Command Theory Strong

[12]. Human dignity

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.