زیست جهانِ طالقانی؛ نگاهی به زندگانی مرحوم سید محمود طالقانی| مهدی دلیر

نام سید محمود طالقانی در تاریخ ایران به ثبت رسیده است. او در زمانه‌ای می‌زیست که توجه‌ها رفته رفته به روحانیت، افزون می‌شد. منِش او نمونه رفتار یک روحانی وارسته بود.

طالقانی در 15 اسفندماه 1289 در گِلیَرد طالقان به دنیا آمده بود. او را «محمود» نام گذاشتند، چرا که جدّش به این نام بود. نام چند تن دیگر از اجدادش «علاءالدین» بود؛ از این رو نام خانوادگی «علائی» در شناسنامه او ثبت شد. «طالقانی» نامیده می‌شد چرا که زاده طالقان بود. او اولین فرزندِ پسر آیت الله سید ابوالحسن طالقانی از همسر دومش بود.

 

زیر سایه پدر

سید ابوالحسن –پدر سید محمود- از علمای دین بود و لباس روحانیت به تن داشت. او از راه ساعت سازی امرار معاش می‌کرد. وی از شاگردان میرزای شیرازی و سید اسماعیل صدر -از مراجع بزرگ شیعه- بود. از وی چهار کتاب مختصر نیز به جای مانده است.[1]

گفته می‌شود شیخ عبدالکریم –مؤسس حوزه علمیه قم- از سید ابوالحسن طالقانی درخواست کرده بود تا رساله عملیه‌ای بنویسد، اما او از این کار امتناع ورزید.

سید ابوالحسن به کمک عباسقلی بازرگان – پدر مهدی بازرگان- اقدام به تشکیل انجمنی برای تبلیغِ دین کرد. در این انجمن، پیروانِ سایر ادیان حضور می‌یافته و مناظره‌هایی در حضور مردم شکل می‌گرفته است. سید محمود نیز در ایام نوجوانی در این انجمن حضور می‌یافت و با تضارب آراءِ مختلف آشنا می‌شد. وی همچنین در جلساتی شرکت می‌کرده که در منزل پدر و با حضور «سید حسن مدرس» برگزار می‌شد. این جلسات بیشتر جنبه سیاسی داشته است. همین‌گونه محافل کافی بود تا مقدمات اندیشه سید محمود طالقانی شکل بگیرد.

 

در راه تحصیل و تدریس

طالقانی که خواندن و نوشتن را در طالقان و تهران آموخته بود، در سال 1301 به حوزه علمیه قم رفت. در قم به مدرسه رضویه که زیر نظر شیخ مهدی پایین شهری (حَکَمی) اداره می‌شده وارد شد. پایین شهری، همسرِ خواهر طالقانی بود. سید محمود پس از آن، مدتی را هم به مدرسه فیضیه رفت که تحت مدیریت شیخ عبدالکریم حائری اداره می‌شد.

با درگذشت شیخ عبدالکریم حائری، طالقانی عزم سفر به سمت نجف کرد. دو سال در نجف ماند و بازگشت. این بار به مدرسه مَروی تهران رفت و به ادامه تحصیل پرداخت. در طول این سالها، از محضر بسیاری از فقها بهره برد. از جمله آنها، شیخ عبدالکریم حائری، سید محمد حجّت کمره‌ای، سید محمد تقی خوانساری، سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمد حسین غروی کمپانی، آقا ضیاء عراقی، محمد تقی آملی بودند که همگی در مقام و موقعیت مرجعیت قرار داشتند. طالقانی موفق شده بود که در نجف از آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی اجازه اجتهاد کسب کند. در قم هم شیخ عبدالکریم حائری به او این اجازه را داد.[2]

اجازه‌های فقهی از سوی مراجع تقلید، برای طالقانی کافی نبود. او در این سالهای تحصیل اگر چه با ظرافتهای فقهی آشنا شده بود، اما می‌دید که توجه بیش از اندازه به فقه، مانع از توجه به دیگر جنبه‌های دینِ اسلام شده است. به نادیده گرفته شدن قرآن هم پی برده بود. می‌دید که بحثهای بلند در خصوص ریزترین مسائل فقهی انجام می‌شود، اما از قرآن به عنوان پایه و مبنای اسلام، کمتر سخنی گفته می‌شود. از همین رو بود که با تلاش طالقانی و سید مرتضی عسکری، گروهی شکل گرفت تا بحثهای تفسیر قرآن، عقائد و بحث از حدیثهای غیر فقهی به عنوان دروس حوزه ایجاد شود. این تلاشها اگر چه موافقانی هم داشت، اما مخالفت از سوی حوزه علمیه بیشتر بود.

 

روحیه تشکیلاتی و سیاسی

طالقانی که در مجالس پدرش، با روحیه تشکیلاتی آشنا شده بود، ارتباط‌های بسیاری با محافل و کانونهای فرهنگی و سیاسی برقرار کرد. وی به همراه برخی از همفکرانش از جمله مهدی بازرگان و یدالله سحابی، به ایجاد تشکُّل و کانونهایی اقدام کرد. این سه از ایام جوانی با یکدیگر آشنا شدند و برخی دیگر از فعالیتها را نیز با هم به انجام رساندند. «کانون اسلام» از نخستین محافلی بود که تأسیس شد و طالقانی در آنجا تفسیر قرآن می‌گفت. مجله «دانش آموز» هم از طرف این کانون منتشر می‌شد که طالقانی نخستین مقاله‌اش را در آن نوشت.[3] در این کانونها، غالباً جوانان حضور داشتند.

 

پایگاهی برای ترویج اندیشه

مهم‌ترین مرکز و پایگاه فعالیتهای طالقانی، «مسجد هدایت» بود. این مسجد در خیابان اسلامبول تهران واقع شده است. گفته می‌شد که به دلیل وجود برخی مراکز و فروشگاه‌ها در این محل، روحیات دینی در این منطقه کمتر وجود داشت.[4] از همین رو برخی از روحانیون با حضور طالقانی در این منطقه مخالف بوده‌اند.[5] از جمله این مخالفان، حجه الاسلام سید احمد طالقانی، (پدر جلال آل احمد) و عموی سید محمود بود. اما طالقانی کوشید تا در همین محله، به ترویج و تبلیغ دین بپردازد. سخنرانی‌های طالقانی در این مسجد با استقبال بسیاری همراه بود.

طالقانی می‌کوشید تا دانشگاهیان را نیز به مسجد بیاورد و فاصله‌ای که میان آنها با مساجد ایجاد شده را برطرف کند. نزدیکانِ طالقانی می‌گویند وقتی وارد مسجدِ هدایت می‌شدی مانند این بود که وارد یک محیط دانشجویی شده‌ای.[6] برخی افراد غیر روحانی هم در این مسجد سخنرانی می‌کردند. این موضوع خلاف رویّه سایر مساجد بود و سبب جذب جوانان بسیاری به مسجدِ هدایت می‌شد. بر همین اساس بود که از طالقانی به عنوان پایه گذار آشنایی نسل جوان با اسلام یاد می‌شد.

 

نگارش کتاب و مقاله

طالقانی در این سالها به فراخور اقتضائات جامعه، برخی آثار را نیز به رشته تحریر در آورد. نخستین اثر او، مقدمه و تعلیقه‌ای بود بر کتاب شرح و محاکمه در تاریخ آل محمد. اصل این کتاب از قاضی محمد بهلول افندی بود که مهدی ادیب آن را از ترکی به فارسی ترجمه کرد. طالقانی بر این کتاب مقدمه و تعلیقاتی افزود. وی ترجمه و توضیح آغاز تا خطبه 81 نهج البلاغه را در سال 1325 انجام داد. طالقانی همچنین به ترجمه جلد اول کتاب «امام علی بن ابیطالب» نوشته عبدالفتاح عبدالمقصود پرداخت.[7]

وی کتاب «به سوی خدا می‌رویم» که سفرنامه حَج بود را در سال 1332 نگاشته و منتشر کرد. همچنین پس از کودتای 28 مرداد 1332 که فضای بسته‌ای در جامعه حاکم شده بود، مقدمه‌ای بر کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» اثر محمد حسن نائینی نوشت و بحث از آزادی را مطرح کرد. او در این کتاب رابطه دین و سیاست را مورد بررسی قرار داد. این کتاب در پاسخ به افرادی بود که نهضت مشروطه را غیر اسلامی می‌دانستند و اصول اسلام را با دموکراسی سازگار نمی‌دیدند.

طالقانی همچنین کتاب «اسلام و مالکیت» را در سال 1334 در نقد سیستم اقتصادی سرمایه داری و کمونیستی نوشت و کوشید تا اندیشه اقتصادی اسلام را تبیین کند.[8]

یکی از مهمترین آثار طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن بود. این کتاب در شش جلد منتشر شد. طالقانی بخشی از این تفسیر را در زندان مکتوب کرده بود. وی در مقدمه این تفسیر گفته بود که من خود را مفسّر نمی‌دانم و پرتوی از قرآن که به ذهن من تابیده است را به کاغذ منتقل می‌کنم.

طالقانی برخی جزوات کوتاه نیز نوشت. از جمله «افق روشن، آینده امید انگیز، در انتظار قائم به حق، قیام به عدل». این جزوه 28 صفحه‌ای درباره امام زمان (عج) است. همچنین جزوه‌ای با نام «بعثت؛ آغاز جنبش اصلاحی و حیات جدید جهان» که درباره بعثت پیامبر اسلام است و در 35 صفحه نگارش یافت.

از برخی کتابهای طالقانی نیز اثری در دست نیست. به عنوان نمونه، او در سال 1341 گفته بود که من در 17 سال قبل کتابی به نام «اصلاحات در اسلام» انتشار دادم که با مخالفتهایی روبرو شدم و گفتند محمود طالقانی گرایشهای سوسیالیستی پیدا کرده. این کتاب در دست نیست.

 

قدم در راه مبارزه و تجربه زندان

علاوه بر فعالیتهای فرهنگی، طالقانی به فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی نیز وارد شد. وی به همراه برخی دیگر از همفکرانش در نهضت مقاومت ملی و سپس نهضت آزادی اهداف سیاسی خود را دنبال کردند. منزل وی نیز به پایگاهی برای فعالیتهای انقلابی تبدیل شد. طالقانی در روند فعالیتهای سیاسی، زندان‌های بسیاری را نیز تجربه کرد. او در طول حیات سیاسی خویش، هشت سال زندانی کشید. یک سال و نیم در تبعید بود و یک ماه در خانه‌اش محصور.[9]

وی در خارج از کشور نیز به انجام فعالیتهایی پرداخت. از جمله به نمایندگی از آیت‌الله بروجردی برای رساندن پیام ایشان به شیخ شلتوت- شیخِ الازهر- به مصر رفت. وی در سفرهای خارجی خود، کوشیده بود تا رنج مردم فلسطین را نیز بازتاب دهد.[10]

 

پس از پیروزی انقلاب

تلاش‌های سیاسی و فکری طالقانی و همفکرانش در بهمن ماه 1357 به ثمر نشست و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. از طالقانی به عنوان مرد شماره دو انقلاب بعد از امام خمینی نام می‌بردند. طالقانی بعد از اینکه آمدن آیت‌الله خمینی به ایران قطعی شد، به او پیغام داد که مانند پیامبر (ص) در فتحِ مکه عمل کرده و عفو عمومی صادر کند.[11] از همین رو بود که وی با برخی از تندرویهای اوایل انقلاب نیز مخالفت کرده بود.[12] طالقانی پس از انقلاب، مباحث قرآنی خود را ادامه داد. از تاریخ 30/3/58 بحث تفسیری «با قرآن در صحنه» را در تلویزیون آغاز کرد.

در اوایل انقلاب، تأکید طالقانی بر قانونمندی بود. وی به حرکتهای خودسرانه انتقاد بسیار داشت. در اواخر فروردین ماه 1358 سید مجتبی طالقانی -فرزند او- به همراه همسر و نیز برادرش دستگیر شدند.[13] این اقدام توسط برخی از نهادهای انقلابی انجام شد. طالقانی این اقدام را اشتباه می‌دانست و می‌گفت اگر فرزند او مجرم است، باید از طریق نهاد قانونی محاکمه شود. او گفته بود که همه مبارزاتِ ما برای این بود که همه چیز قانونمند شود اما این اعمال خلاف قانون است. به همین دلیل بود که طالقانی به نشانه اعتراض، دفتر محل کار خود را ترک کرده و به مکانی نامعلوم هجرت کرد. این اقدامِ او به یکی از خبرهای اصلی کشور تبدیل شد.[14] وی گفته بود که اعتراضش بخاطر یک امر شخصی نیست؛ بلکه درباره یک موضوع ملّی است تا کشور دچار استبداد نشود.[15]

 

در میدان فرهنگ و سیاست پس از انقلاب

طالقانی پس از انقلاب، مسئولیت‌هایی را به عهده گرفت. عضو شورای انقلاب شد. رَوند شورای انقلاب به گونه‌ای پیش رفت که طالقانی در اواخر عمرش، دیگر در این شورا حاضر نمی‌شد. وی همچنین به عنوان نماینده اول تهران به مجلس خبرگان قانون اساسی راه یافت.

در این موعدِ پس از انقلاب، طالقانی کوشید تا در برخی از اختلافات، نقش میانجی‌گری به عهده گیرد. در ماجرای حوادث کردستان و نا آرامیهای این شهر در اسفند ماه 1357، وی به سنندج رفته و توانسته بود آرامش را به شهر باز گرداند. اینگونه تدبیرها بود که باعث شد فرزند طالقانی ادعا کند اگر پدرش زنده بود، نه تسخیر سفارت امریکا رخ می‌داد و نه جنگ با عراق به وقوع می‌پیوست.[16]

او کوشید برخی از موارد نادیده گرفته شده در دین را نیز دوباره زنده کند. یکی از این موارد، نماز جمعه بود. وی پیش از پیروزی انقلاب، به ضرورت برگزاری نماز جمعه اشاره کرده بود.[17] پس از انقلاب، طالقانی به عنوان امام جمعه از طرف امام خمینی منصوب شد.

در شامگاه هجدهم شهریور 1358 طالقانی در جلسه‌ای با سفیر شوروی دیدار داشت. وی پس از این جلسه که مدت طولانی از شب ادامه داشته، جهت استراحت به بستر رفت اما دیگر برنخاست و چشم از جهان فرو بست. پیکر او بنا به وصیتش در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

 

ارجاعات:

[1] کتاب‌های السیاسیه الحسینیه، کیمیای هستی، محاکمه حجاب، مقاله اثنی عشریه از جمله آثار اوست.

[2] یادنامه ابوذر زمان، ص 9

[3] این مقاله تحت عنوان “خطابه رسول خدا، آینده اسلام و وظیفه مسلمانان” در آبان ماه 1320 منتشر شد.

[4] رک: خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره آیت الله سید محمود طالقانی، ص 15

[5] از جمله این مخالفان، حجه الاسلام سید احمد طالقانی است که پدر جلال آل احمد وعموی سید محمود طالقانی بوده است.

[6] اندیشه‌های اجتماعی سیاسی آیت الله طالقانی، ص 226

[7] این کتاب 9 جلدی، در هشت جلد به فارسی ترجمه شده است. به جز جلد اول، مابقی را محمد مهدی جعفری ترجمه کرده است.

[8] بر پشت جلد آخرین چاپ اسلام و مالکیت، طالقانی عنوان کرده است که انتشار این کتاب در این زمان، دلیل موافقت تام و تمام نویسنده با همه مطالبی که سالیان دراز از آن می‌گذرد نیست.

[9] پیک آفتاب، ص 420

[10] آیت الله سید محمود طالقانی به روایت اسناد، ص 38

[11] روزنامه کیهان، چهارشنبه 19 شهریور 1359

[12] فرزند طالقانی نقل کرده است که پدرش به خلخالی (مسئول دادگاههای انقلاب) گفته بود تو مگر بسم الله الرحمن الرحیم در قرآن را نمی‌بینی و فقط بسم الله القاصم الجبارین را دیده‌ای؟ به این معنا که فقط به جنبه‌های خشونت آمیز عمل می‌کنی. (نقل از مصاحبه رجا نیوز، 20/6/1390)

[13] طالقانی دو همسر به نام‌های بتول و توران داشت. از هر همسر خود پنج فرزند داشت. در اسناد ساواک گفته شده است: “منزل همسر اول وی تهران پیچ شمیران تنکابن و منزل همسر دوم تهران خیابان دربند کوچه رزم آرا می‌باشد و طالقانی شبها به طور کلی در منزل همسر اول خود بوده همه روزه ناهار در یکی از منازل به سر می‌برد.”(یاران امام به روایت اسناد ساواک، مالک اشتر دوران، ص 109)

[14] محمد یزدی در خصوص این واقعه، عنوان می‌کند که هیأت موتلفه در این واقعه بسیار شجاعت به خرج داده است. “وقتی قضیه موضع گیری آقای طالقانی و پیام حضرت امام مطرح شد، یکی از اعضای هیات مؤتلفه به صراحت در آن جلسه رسمی گفت: آقای طالقانی باید تکلیف خودش را روشن کند. یا با این جوانان (منظور سران منافقین بود که طالقانی بر این عقیده بود که باید با آنان ملایم‌تر عمل کرد تا هدایت شوند) همراه شود، یا در خط امام حرکت کند”. (خاطرات آیت الله محمد یزدی، ص 349)

[15] از آزادی تا شهادت، ص 138

[16] مصاحبه با فرزندان طالقانی، نقل از عصر ایران، کد خبر 492290

[17] سخنرانی جهاد و شهادت در سال 1341، (نقل از آیت الله سید محمود طالقانی به روایت اسناد، ص 70)؛ در این زمینه، آیت الله مهدوی کنی گفته بود که در زندان نماز جمعه را برپا می‌کردیم اما هرچه به آیت الله طالقانی اصرار می‌کردیم ایشان نمی‌خواندند و می‌گفتند که من به درد امامت نمی‌خورم. ولی آقای منتظری نماز می‌خواندند، خطبه هم می‌خواندند. (خاطرات آیت الله مهدوی کنی، ص 160)

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.