آیا تجربیات نزدیک به مرگ می‌تواند خدا را اثبات کند

جواد درویش

قرآن بر به کارگرفتن حداکثر قوای شناختی انسان برای کشف عالم تأکید دارد؛ چراکه اگر این قوای شناختی درست کار کند و سلامت و سرزنده باشد، می‌تواند دلایل کافی برای شناخت خداوند و پی بردن به وجود او، فراهم کند. این دقیقاً نقطه مقابل رویکردی است که وجود تصاویری مغشوش در بیهوشی و کما را دلایل محکمی بر اثبات وجود خدا می‌داند.

جواد درویش، دانشجوی دکتری فلسفه علم و پژوهشگر اندیشکده مهاجر، یادداشتی را با موضوع ناسازگاری اثبات به تجربیات نزدیک به مرگ برای اثبات خدا با خداشناسی اسلامی به رشته تحریر درآورده است که متن آن از نظر می‌گذرد؛

«ماه رمضان سال جاری، برنامه‌ای از شبکه ۴ پخش شد که جزء پربیننده‌ترین و پرمخاطب‌ترین برنامه‌های صداوسیما بود‌ و بحث‌های زیادی را برانگیخت.

ظاهراً مسئولان این شبکه به شواهد نوینی در علم دست پیدا کرده بودند که بی‌پرده انسان را به مبدأ وجود وصل می‌کرد و برای اثبات روح یا نفس مجرد، و از طریق آن اثبات خدا و ادیان آسمانی، جای هیچ شک و شبهه‌ای باقی نمی‌گذاشت.

من ماه آبان در دوره آموزشی سربازی بودم. در ۳ کلاس عقیدتی متفاوت از این دوره، بحث این برنامه و جاودانگی روح که مشاهدات متقن آن را اثبات می‌کنند، به میان آمد و روحانیون هر سه کلاس از این برنامه به عنوان یکی از شواهد اثبات وجود خدا در قرن ۲۱ نام بردند.

اما این برنامه چه بود؟ عنوان آن ‌زندگی پس از زندگی‌ نام داشت و شامل مصاحبه با افرادی بود که غالباً در اثر حوادث، دچار ضربه مغزی شده و تا آستانه مرگ رفته بودند و دوباره برگشته بودند.

اصل این مشاهدات و بحث‌های حول آن سال‌هاست تحت عنوان ‌تجربیات نزدیک به مرگ‌ Near Death Experience در محافل علمی و فلسفی مورد توجه و بررسی قرار گرفته است و موافقان و مخالفانی دارد.

من نیمی از پایان‌نامه دکتری خودم را به موضوعی مشابه همین یعنی ‌نسبت یافته‌های علوم شناختی و عصب‌شناسی با تجربیات دینی‌ اختصاص داده‌ام. مقاله مختصری هم چند ماه قبل با یکی از اساتید علوم شناختی دانشگاه شهید بهشتی در یکی از مجلات نوروساینس چاپ کردیم.

حرف اصلی ما در آن مقاله این بود که هم برخی دانشمندان خداباور و هم برخی دانشمندان خداناباور از داده‌هایی شبیه NDE و عکسبرداری‌های مغزی از راهبان به هنگام عبادت، استفاده کرده‌اند‌ و هرکدام نتیجه‌ای مطابق با میل خود گرفته‌اند.

خداباوران این یافته‌ها را دلایلی بر وجود خدا گرفته، و خداناباوران، آنها را اختلالات مغزی و توهماتی که در بیماری‌های عصبی مثل صرع اتفاق می‌افتد، دانسته‌اند.

حالا حق با کدام است؟ با هر دو! در واقع این داده‌های علمی برای تعین یک نظریه الهیاتی کافی نیست. هرکدام بنا به ارزش‌های خودش، آن را به گونه‌ای تفسیر کرده که می‌توانست به گونه دیگر تفسیر کند، اما حرف الان من چیزی بیش از این است. اینکه این رویکرد اگر هم شواهدی برای اثبات خدا باشد، اولاً چندان قوی نیست، ثانیاً با منطق خداشناسی اسلام، چندان سازگار نیست.

معجزه در ادیان ابراهیمی جایگاهی محوری دارد و وسیله‌ای است برای اینکه انبیا صدق دعوت خودشان را به مردم ثابت کنند. در مسیحیت، معجزه به ‌شکستن قانون طبیعت‌ تعریف می‌شود‌ و غالباً جایی که عقل انسان به توضیح آن قد نمی‌دهد، را معجزه تلقی می‌کنند. به نظر من تفاوتی که بین اسلام و سایر ادیان وجود دارد همین‌جاست.

در اسلام شما چیزی به اسم ‌معجزه‌ در قرآن ندارید. هرچه هست ‌آیه‌ است‌ و آیات، هم به امور نامتعارف مثل تبدیل شدن عصا به اژدها، اطلاق می‌شود و هم به امور متعارف مثل باریدن باران و روییدن گیاه و…

در واقع در منطق اسلامی، عقل انسان است که آیات و نشانه‌ها را می‌بیند و به مبدأ هستی منتقل می‌شود. برعکس، در منطق برخی الهیدانان مسیحی، خدا آنجا ایستاده که عقل ما متوقف شده است.

البته در قرآن هم خداوند را به طور کامل نمی‌توان شناخت، اما این‌طور هم نیست که وقتی قانون علمی بشکند و علم تعطیل شود، تازه جای پای خدا به زندگی ما باز شود. اساساً اینکه معجزه پیامبر اسلام(ص)، کتاب است و نه اژدها، برای این است که خداشناسی در اسلام بیشتر از سنخ معرفت است تا حیرت.

برای همین است که مدام در قرآن به نگاه کردن و تعمق در آثار صنع الهی با چشم و گوش باز، تاکید شده است: «وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِّ شَیْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَرَاکِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِیَهٌ وَجَنَّاتٍ مِنْ أَعْنَابٍ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ انْظُرُوا إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَیَنْعِهِ إِنَّ فِی ذَلِکُمْ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ(انعام/۹۹)؛ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ آیاتهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلوُنَ(بقره/۲۴۲)؛ «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ(انفال/۲۲).

به طور کلی به نظر می‌رسد، قرآن بر به کارگرفتن حداکثر قوای شناختی انسان برای کشف عالم تأکید دارد. چراکه این قوای شناختی است که اگر درست کار کند و سلامت و سرزنده باشد، می‌تواند دلایل کافی برای شناخت خداوند و پی بردن به وجود او، فراهم کند.

این دقیقاً نقطه مقابل رویکردی است که وجود تصاویری مغشوش در بیهوشی و کما را دلایل محکمی بر اثبات وجود خدا می‌داند. خداوند را در اسلام باید با چشم باز و عقل سالم شناخت، تا چشم بسته و مغز متلاشی.»

منبع خبرگزاری ایکنا
مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. حسام

    “حالا حق با کدام است؟ با هر دو! در واقع این داده‌های علمی برای تعین یک نظریه الهیاتی کافی نیست. هرکدام بنا به ارزش‌های خودش، آن را به گونه‌ای تفسیر کرده که می‌توانست به گونه دیگر تفسیر کند.”
    این چه طرز استدلال کردن است؟ چون دو طرف نزاع وجود دارد پس راهی برای داوری درباره‌ی قوت و ضعف مدعا و تبیین طرفین وجود ندارد؟! حتی اگر چنین امکانی وجود ندارد نیز نیازمند توضیح است که چرا امکان ارزیابی وجود ندارد. وانگهی دو نظریه متضاد چطور می‌توانند همزمان درست باشند که نویسنده محترم نوشته است: “حالا حق با کدام است؟ با هر دو!” از یک دانشجوی فلسفه انتظار میرود دقیقتر عبارت پردازی کند.

  2. جواد

    «با هردو » یعنی داده های تجربی برای اتخاذ یکی از این دیدگاه ها و فیصله دادن به اختلاف کافی نیست. در فلسفه علم به آن میگویند underdetrmination

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.