میرموسوی بیان کرد: تلفیق اصالت و معاصرت در اندیشه فیرحی

عضو هیئت علمی دانشگاه مفید معتقد است که اگر کسی بخواهد فقط به اصالت فکر کند، قطعاً از معاصرت دور می‌شود و متقابلاً برعکس،‌ اما مرحوم فیرحی درصدد بود به راه سومی، که در حقیقت نوعی تلفیق و هم‌نهادسازی بین اصالت و معاصرت است،‌ دسترسی پیدا کند.

عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و پژوهشگر علوم سیاسی و اندیشه سیاسی اسلام، ۲۱ آبان سال جاری و بر اثر ابتلا به کرونا در ۵۶ سالگی درگذشت.

وی از جمله شخصیت‌های فکری بود که در یک دهه گذشته به سبب پژوهش‌ها و تألیفات علمی و ارائه نظریه‌هایی در زمینه اندیشه سیاسی اسلام به یکی از چهره‌های فکری حوزه و دانشگاه بدل شد و اندیشه او مورد توجه محافل علمی قرار گرفت.

از این پژوهشگر برجسته تألیفات زیادی به یادگار مانده که «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام»، «نظام سیاسی و دولت در اسلام»، «فقه و سیاست در ایران معاصر»، «آستانه تجدّد؛ در شرح تنبیه الامه و تنزیه المله»، «فقه و حکمرانی حزبی»، «مفهوم قانون در ایران معاصر (تحولات پیشامشروطه)» «فقه و سیاست در ایران معاصر» از مهم‌ترین آن‌هاست.

خبرنگار ایکنا اصفهان، درباره آرا و اندیشه‌های این استاد و پژوهشگر دینی گفت‌وگویی با سیدعلی میرموسوی، عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه مفید، داشته است که در ادامه می‌خوانید:

مرحوم فیرحی به چه نوع نسبت و پیوندی میان سنت و تجدد و یا اندیشه سیاسی اسلام و اندیشه‌های سیاسی مدرن قائل بود و در مواجهه با این دوگانه‌ها، چه نوع رویکرد انتقادی را در پیش می‌گرفت؟

مرحوم فیرحی در نسبت بین سنت و تجدد، به راه سوم می‌اندیشید. در واقع ایشان نه مانند کسانی فکر می‌کرد که سنت را براساس نوعی تفسیر ظاهری غیرقابل جمع با مفاهیم و ارزش‌های دنیای مدرن می‌دانند و نه مانند کسانی که ارزش‌ها و مفاهیم دنیای مدرن را در گرو جداشدن از سنت می‌دانند و می‌خواهند سنت را به حاشیه ببرند.

ایشان معتقد بود، تجدد جدای از سنت نیست، بلکه استمرار سنت و در جریان پرسش‌هایی پدیدار می‌شود که بر سنت عرضه و یا آن را مورد نقادی قرار می‌دهد.

بنابراین برای رسیدن به تجدد، نیاز به گذار از سنت نداریم، بلکه به پرسش و نقادی آن نیاز داریم. از نظر وی تجدد غربی فقط صورت از تجدد نیست، بلکه یکی از صورت‌های ممکن آن است که در یک شرایط تاریخی خاص و در اروپای غربی و آمریکای شمالی اتفاق افتاده است.

جهان اسلام اگر چه در رویارویی و آشنایی با تجدد با مفاهیم و ارزش‌های دنیای جدید آشنا شده است، اما این به معنای آن نیست که برای رسیدن به این مفاهیم دنیای جدید باید سنت را کنار بگذاریم و از آن عبور کنیم.

اساساً عبور از سنت امکان‌پذیر نیست و کنار نهادن سنت برای رسیدن به تجدد، نوعی اقدام صوری است که در نهایت به بن‌بست و ناکامی منتهی می‌شود.

بنابراین برای رسیدن به تجدد نمی‌توانیم سنت را کنار بگذاریم، زیرا هر جامعه‌ای براساس سنت‌های خاص خود، می‌تواند به تجدد متناسب با ظرفیت خود دست پیدا کند. یعنی هر جامعه‌ای از تجدد شایسته خاصی برخوردار است.

در این سنت ابعاد و عناصر مختلفی وجود دارد؛ در واقع سنت ترکیبی از متون دینی ـ که به آن «نص» گفته می‌شود ـ و همچنین تفسیرهایی است که از این متون آن هم در شرایط خاص تاریخی ارائه شده و این‌ها جزء عناصر سازنده سنت هستند.

امکان اینکه بتوان برخی عناصر سنت را کنار گذاشت، وجود دارد، مانند برخی تفسیرهای خاص که در موقعیت‌های تاریخی خاص صورت گرفته است، اما آنچه عیناً در متون دینی آمده و به نص شهرت دارد، کنار گذاشتنی نیست.

رویکرد انتقادی مرحوم فیرحی نیز در این زمینه معنا پیدا می‌کند، زیرا برخی اصالت را به سنت می‌دهند و دغدغه‌ای برای ورود به دنیای جدید ندارند. در مقابل برخی اصالت را به تجدد می‌دهند و ورود به دنیای جدید را مستلزم کنار گذاشتن سنت می‌دانند.

مرحوم فیرحی معتقد بود باید بین این دو رویکرد، راه سومی را انتخاب کرد، زیرا نه مسیر اول در شرایط امروز امکان‌پذیر است و نه مسیر دوم می‌تواند ما را به مقصود مورد نظر برساند.

خواه ناخواه در دنیای جدیدی زندگی می‌کنیم که الزامات، اقتضائات و نیازهای جدیدی را فرا روی ما قرارداده است، به گونه‌ای که نسل امروز نمی‌تواند نسبت به این نیازها بی‌تفاوت باشد و خود را در شرایط گذشته محصور کند.

به همین دلیل رویکردی که فقط بر سنت تأکید می‌کند، عملی نیست و متقابلاً نگاه و رویکردی که به تجدد اصالت می‌دهد، نمی‌تواند به مقصود برسد.

مرحوم فیرحی در بازخوانی و کارآمد کردن فقه سیاسی و دموکراتیزه کردن آن به چه نتایج و توفیقاتی دست پیدا کرد و اصلاً این پروژه فکری می‌تواند در تحولات جهان معاصر راهگشا باشد؟

پروژه فکری مرحوم فیرحی، یک بُعد سلبی داشت و یک بُعد ایجابی. بُعد سلبی آن نقادی سنت و نفی برداشت‌هایی خاصی در درون این سنت است. بُعد ایجابی این پروژه فکری، ایده‌هایی هستند که باید جایگزین برداشت‌های قبلی شود. به نظر می‌رسد دستاوردهای فکری ایشان در این دو حوزه قابل توجه است.

یعنی ایشان در بُعد نخست و سلبی آن توانست نشان دهد دانش و اندیشه سیاسی که در تمدن اسلامی شکل گرفته، در ارتباط با ساختار قدرت و موقعیت تاریخی گذشته بوده و به همین دلیل عناصر اقتدارگرایانه آن وجه غالب را شکل می‌دهد، اما این تفسیر اقتدارگرایانه از نظم سیاسی و حکومت، تفسیر درستی نیست، زیرا با ارزش‌های دینی و با اقتضائات و نیازهای زندگی جدید، ناسازگار است.

به این دلیل با ارزش‌های دینی ناسازگار است که در متون اصیل دینی محکماتی وجود دارد که این محکمات قابل کنار گذاشتن نیست، از جمله این محکمات یکی اینکه براساس متون دینی، استعباد و به بردگی کشاندن و استفاده ابزاری از انسان، قابل تأیید و پذیرش نیست.

در سیره پیشوایان دینی به‌ویژه در سیره پیامبر (ص) و حضرت علی (ع)، نظم سیاسی وقت مبتنی بر قرارداد و رضایت عمومی بوده است؛ یعنی در دولتی که پیامبر (ص) تأسیس کرد و در زمانی که امیرالمؤمنین (ع) به حکومت رسیدند، این عناصر و ارزش‌ها کاملاً برجسته بود.

بنابراین تفسیرهایی که در مقطع خاصی از تاریخ شکل گرفته و نوعی تبعیت از سلطان جائر را تجویز می‌کند و هر نوع مقاومت در برابر سلطان و حکومت جائر را نفی می‌کند، در تقابل با آن محکماتی است که در نصوص و سیره پیشوایان دینی وجود دارد.

مرحوم فیرحی در بعد ایجابی پروژه فکری خود، به چند نکته مهم اشاره دارند. نخست این که تجربه فقهای مشروطه‌خواه در توجیه آموزه‌ها و ارزش‌ها مدرن بر پایه رویکرد فقهی را مورد توجه و تأکید قرار می‌دهد و آن را نشانه امکان ارائه تفسیری متفاوت از سنت می‌داند که با تجدد سازگار است.

بنابراین احیای روش اجتهادی فقهای مشروطه‌خواه که بر پایه آن می‌توان نیازها و ارزش‌های دنیای جدید را پذیرفت، یکی از ابعاد مهم پروژه فکری ایشان است.

مرحوم فیرحی در مباحث فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی تبحر و تخصص داشت و بیشتر از این منظر به قضایا نظر می‌کرد، اما از منظر فلسفه اخلاق، می‌توان مطالبی را طرح کرد که مکمل بحث‌های ایشان باشد.

یکی دیگر از ابعاد پروژه فکری مرحوم فیرحی، این بود که در ارتباط با تحولات دنیای جدید صرفاً نباید یک نوع نگاه نص‌مدارانه داشته باشیم، بلکه تکیه و توجه بر نظر و سیره عقلا نیز می‌تواند در جهان جدید راهگشا باشد و در این راستا می‌توان از سازوکارهای فقهی و اصولی مربوط به استنباط احکام در هنگام فقدان نصوص بهره برد.

برای مثال به بحث حق و تکلیف و تلازم آن دو در سیاست جدید اشاره کرد؛ یعنی این‌گونه نیست که فقط تکلیف و یا صرفاً حق وجود داشته باشد. درست است که حق بر تکلیف تقدم دارد، اما در جهان جدید حق و تکلیف با یکدیگر همراه هستند.

یکی از کارهایی مهم ایشان این بود که نشان داد ما می‌توانیم از درون سنت به مبنایی برای تقدم حق بر تکلیف برسیم. ایشان با استناد به اصول عملیه و برخی قواعد فقهی مربوط به شرایطی که نمی‌توان وجود تکلیفی را اثبات کرد، ایده تقدم حق بر تکلیف را طرح کرد.

طبیعتاً این برداشت محدودی از تقدم حق بر تکلیف است و مسلماً با آنچه که در اندیشه اندیشمندان دوران جدید مثل لاک و روسو و کانت مطرح شده، تفاوت دارد، ولی این دیدگاه تا حدودی می‌تواند برای ورود به بحث‌های جدید راهگشا باشد.

مرحوم فیرحی درباره دموکراتیزه کردن فقه سیاسی شیعه، تاملات بسیار خوب و قابل توجهی در بحث قانون داشت و در اثری در دست انتشار ایشان با عنوان «مفهوم قانون در ایران معاصر» به خوبی نشان داده‌اند که چگونه قانون به عنوان یک نهاد جدید می‌تواند بر مباحثی در درون سنت فکری ما استوار باشد.

همچنین ایشان در باب تحزب به عنوان یکی از نهادهای مهم دموکراسی ایده‌های مطرح کرده که می‌تواند با آموزه‌های دینی نیز همسو و همراه باشد.

اگر چه شاید برخی به روش و دیدگاه ایشان در بررسی مبانی فقهی تحزب انتقادهایی نیز وارد باشد، اما اصل بحث و اینکه تلاش می‌کرد این نهاد را بر پایه سنت توجیه کند، قابل تأیید و پذیرش است.

از منظر مرحوم فیرحی، عرصه روشنفکری و نواندیشی دینی در ایران معاصر با چه خلأهایی مواجه است و ایشان چه راهکارهایی را برای برون‌رفت از این چالش‌ها ارائه دادند؟

ما در دوره معاصر با دو مسئله مهم «اصالت» و «معاصرت» مواجه بوده‌ایم و جمع بین این دو مفهوم از دشواری‌هایی بوده که اندیشمندان معاصر با آن مواجه بوده‌اند. در واقع ما از یک سو با دین و آموزه‌های دینی مواجه هستیم و این آموزه‌ها و تفسیرهایی که از آن‌ها برای زیست مؤمنانه می‌شود، اهمیت دارد.

از طرف دیگر ما در دوره معاصر زندگی می‌کنیم که این دوره معاصر الزامات و نیازهایی دارد که نمی‌توانیم نسبت به آن‌ها بی‌توجه باشیم.

در واقع کسی که بخواهد تنها به اصالت فکر کند، قطعاً از معاصرت دور می‌شود و متقابلاً کسی که بخواهد تنها به معاصرت توجه کند، آن هم از اصالت دور خواهد شد، اما مرحوم فیرحی درصدد بود به راه سومی که در حقیقت نوعی تلفیق و هم‌نهادسازی بین اصالت و معاصرت است، دسترسی پیدا کند. بر همین اساس ایشان به جریان روشنفکری و نواندیشی دینی نقدهایی وارد می‌کند.

وی معتقد بود جریان روشنفکری دینی توجه بسیاری به اصالت در سنت ندارد و سنت را فقط در بعد عملی آن یعنی در فقه دیده و حتی فقه را نادیده گرفته است، در صورتی که فقه را نمی‌توان نادیده گرفت.

به تعبیر ایشان فقه دانشی است که عبور از آن به مثابه دانش امکان‌پذیرنیست، آن هم دانشی که برای خود نهادهایی تشکیل داده و تأسیس کرده است، بلکه از منظر وی باید به فهم و درک درست از آن نائل شویم، اما جریان روشنفکری دینی به این موضوع توجه نکرده است.

از منظر مرحوم فیرحی، جریان نواندیشی دینی نیز در صورتی که به نهادها و ارزش‌های دوران جدید یعنی بهره‌برداری از علوم انسانی و علوم اجتماعی جدید بی‌توجه باشد، قطعاً می‌تواند با مشکل مواجه شود. بنابراین نواندیشی دینی نمی‌تواند نسبت به یافته‌ها و دستاوردهای عقل بشری به‌ویژه آن گونه که در علوم انسانی و علوم اجتماعی جدید مطرح شده است، بی تفاوت باشد.

ضعف دیگری که در این زمینه وجود دارد و مرحوم فیرحی نیز به آن اشاره کرده، ضعف دیالوگ بین این دو جریان فکری است، یعنی اینکه هر دو جریان نمی‌توانند به خوبی با یکدیگر و دیگر جریان‌های فکری گفت‌وگو کنند. یکی از ویژگی‌های قابل تحسین مرحوم فیرحی این بود که می‌توانست به خوبی گفت‌وگویی را سامان دهد که هم طرفداران سنت و هم طرفداران تجدد بتوانند با یکدیگر گفت‌وگو کنند.

 به نظر شما اندیشه‌های مرحوم فیرحی تا زمانی که در قید حیات بودند، تا چه اندازه در مناسبات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مورد توجه قرار گرفت؟

اکنون در پرتو نگاهی ایدئولوژیک که به مسائل می‌شود، نوع مرزبندی با عنوان خودی و غیر خودی صورت می‌گیرد که طبیعتاً در چنین فضایی اندیشه‌های کسانی همچون فیرحی نمی‌تواند در عرصه رسمی مورد توجه و اقبال قرار گیرد. به عبارتی، کسانی در عرصه رسمی طلایه‌دار میدان می‌شوند که اندیشه‌های منسوخی دارند.

به همین دلیل از سرمایه‌های علمی و امثال فیرحی‌ها در تدوین استراتژی و راهبردهای سیاسی و فرهنگی استفاده و بهره‌برداری نشده و این یکی از دلایل به بن بست رسیدن شرایط کنونی است.

در جامعه‌ای که به تعبیر امام علی (ع) نخبگان آن لگام بر دهان‌شان باشد و افراد نادان که به دانش و اندیشه و الزامات جهان جدید توجه ندارند، بر صدر بنشینند، ما همواره یک نوع سیر قهقرایی را دنبال خواهیم کرد، به‌گونه‌ای که هرگز نمی‌توانیم از چرخه باطل انحطاط خارج شویم.

اگر در جهان جدید و به تعبیر امام خمینی (ره) نخواهیم اسلام را به ناکارآمدی متهم کنیم، چاره‌ای جز این نداریم که دانش و اندیشه‌های شخصیت‌های فکری همچون فیرحی‌ها را مورد توجه قرار دهیم و در سطح رسمی، از اندیشه آن‌ها نیز بهره‌مند شویم، و تنها میدان را به کسانی که واگذار نکنیم که با ایده‌های منسوخ به تفسیرهای ناکارآمد از اسلام می‌اندیشند.

به قول سعدی: «امروز که در دست توام مرحمتی کن / فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت»؛ جای بسیار تأسف است که که از سرمایه‌های ارزشمندی همچون فیرحی تا زمانی که زنده هستند آن گونه که شایسته است استفاده نمی‌شود و اندیشه آن‌ها در اصلاح نهادها و ساختارها مورد توجه و بهره برداری قرار نمی‌گیرد.

منبع خبرگزاری ایکنا
مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.