عمامه‌گذاری سیدِ خویی

سیدابوالقاسم خویی بر کرسی نشسته، عمامه بر سر طلبه‌ای جوان می‌نهد. و چه افتخاری بِه از این بر طلبه‌ای، که زعیم نجف بر او چنین کند.

خویی از اعاظم فقهی بود. گفته‌اند که وی از پرمقلّدترین فقها در نیمه‌ی دوم قرن بیستم بوده است. برخی حتی او را از مُبشّرات ظهور حضرت حجت(عج) لقب داده‌اند. شریف رازی ادعا کرده بود که  شبی در عالم رؤیا خدمت یکی از معصومین (ع) مشرف شده و از علائم ظهور حضرت ولی عصر(عج) سئوال کردم. جواب‌هایی دادند که از آن‌ها این بود «حاج سیدابوالقاسم خویی از مبشّرات فرج است». وی سپس اذعان کرده بود که: آن‌طور که اهل نظر از اخبار و الهامات غیبی و مکاشفات رحمانی و پیگیری‌های بزرگان استنباط و اکتشاف کرده‌‌اند، یکی از علائم و مبشّرات، مرجعیت و زعامت آیت‌الله العظمی حاج سیدابوالقاسم خویی است. و سپس این‌گونه سرود که:

فاش می‌گویم و از گفته‌ی خود دل‌شادم/ بنده‌ی حقم و از هر دو جهان آزادم
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی/ آن شبی را که مرا مژده بداد استادم
که ابوالقاسم خویی است ز آیات فرج/ پس به عشاق مر این تازه بشارت دادم.[۱]

چنین مِکانت و فخامتی دارد این سیدِ خویی. او در این تصویر، طلبه‌ای را ملبس به لباس روحانیت می‌کند. در این دنیای محنت‌زده‌ی صنعت‌زده، به تن کردن چنین جامه‌ای هم اراده‌ای پولادین می‌طلبد. اقتدار صنعت چنان در گرفته است که صغیر و کبیر را با خود همراه می‌کند. و شاید روحانیت را هم گاه به وسوسه‌ای می‌اندازد. در همین تصویر، خودرویی در گوشه‌ی تصویر خودنمایی می‌کند. به نظر مرغوب و اَعلی می‌آید. گویی تضاد و تناقضی را در این محفل روحانیان به نمایش می‌گذارَد. از سویی جامه‌ی سنتی بر تن سیدی می‌رَوَد و از سویی دگر، یکی از مدرن‌ترین دستاوردهای بشری رُخ‌نمایی می‌کند.

خیر؛ این امور تضاد و تناقضی در دنیای مدرن نیست. احوالات زندگانی به هم آمیخته است. نمی‌توان دل به جانبی سپرد و از دیگر سویه‌های زندگانی چشم فرو بست. سید خویی هم چنین می‌کرد. نمی‌شد که پشت پای بر اقتضائات جهان نهاد. صادق طباطبایی زمانی به دیدار آیت‌الله خویی رفته بود، پرسشی کرده و پاسخی شنیده بود. پاسخی که در رساله‌ی عملیه‌ی آیت‌الله نبود و فقط می‌شد آن را از لسان او و در محضر او شنید. طباطبایی از آن پاسخ متعجب می‌شود. ماجرا را با محمدباقر صدر در میان می‌نهد. سیدِ صدر رازی بر طباطبایی مکشوف می‌کند. می‌گوید عالمان و صاحبانِ فتوا دو نوع فقه دارند. یکی فقه بازاری است که فقها آن را از بازار نظر می‌گیرند. فقه دیگری فقه مبتنی بر سنت نبوی است که وقتی حضوراً مراجعه کنید پاسخ شما را می‌دهند.[۲]

و شاید این تفکیک فقه بازاری و فقه نبوی، چاره‌ای است برای دنیای امروز که حکم حُرمت بر هر رَطب و یابسی ننهند و از صعوبت زندگانی بکاهند. خویی سابقاً هم گفته بود که خداوند به پاس حُرمت دین‌داران گاه از حکم واقعیِ خود سر باز می‌زند تا روزی که رغبت به آن حکم حاصل شود و مردمان بدان دل دهند و سر تعظیم فرو آورند.[3]

باری! جامه‌ی طلبگی اقتضائاتی دارد. به صِرف رؤیت روایتی نمی‌توان حکمی را برکشید و در جهان کنونی بر آن اهتمامی تام ورزید. و این طلبه‌ی جوان باید که این مرام را از محضر خویی در یابد. او چه بر اساس فقه نبوی سخن گوید و چه فقه بازاری در خاطر داشته باشد، می‌تواند که سرنشین آن خودروی باشکوه باشد. اما ارجح آن است که آن را صرفاً ابزاری برای رسیدن به مقصدی در نظر آورد، دل بدان ندهد و مرام طلبگی پیشه کند و حرمت لباس روحانیت پاس دارد و قدر عمامه‌گذاری سید خویی را بداند.


[۱] گنجینه دانشمندان، شریف رازی، ج۸، صص۴۰۷-۴۰۸
[۲] خاطرات سید صادق طباطبایی، ج۱، ص ۱۳۴
[۳] ابوالقاسم خویی، محاضرات فی اصول الفقه، ج ۴، ص ۴۸۳

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.