شهید بهشتی در سه پرده

آیت‌الله سیدمحمد حسینی بهشتی در نهضت انقلاب پس از امام خمینی جایگاهی ممتاز داشت. در زیر به سه جنبه علمی، دینی و اخلاقی این شخصیت از نگاه سه شخصیت سرشناس می‌پردازیم: آیت الله شبیری زنجانی، مرحوم هادی خسروشاهی و محسن رفیق‌دوست.

1-آیت‌الله شبیری زنجانی می‌گوید: “اشکال کردن در درس آقای [سید محمد محقق] داماد سخت بود. علتش این بود که بیان وی مغلق بود و اگر نقضی مطرح می‌کرد، تا می‌خواستیم درباره آن فکر کنیم، طول می‌کشید. لذا جواب دادن و اشکال کردن به مطالب آقای داماد نیاز به سرعت انتقال داشت. آقای بهشتی چون سرعت انتقال و دقت نظر داشت، اشکال می‌کرد و قدری هم مقاومت می‌کرد…. سرعت انتقالی که آقای بهشتی داشت، قابل مقایسه با ما نبود و از این جهت بر ما خیلی مقدم بود. گاهی درباره مساله‌ای او یک صفحه می‌نوشت ولی من تدریجاً و با تأمل حدود ده صفحه می‌نوشتم. ولی آقای بهشتی، همان یک صفحه را فوراً و با اولین تامل می‌نوشت. (جرعه‌ای از دریا، ج3، ص 606)

2- مرحوم سید هادی خسروشاهی می‌گوید: “یک بار از من دعوت شده بود که بروم و در شهر آخن آلمان برای دانشجویان سخنرانی کنم. همراه آقای صادق طباطبایی و آقای طارمی به منزل یکی از تجار معروف فرش رفتیم که خانمش آلمانی بود. البته الان ایران هستند. خانم مستقیم از آشپزخانه به طرف من آمد و دستش را دراز کرد که با من دست بدهد، من دست ندادم و عذرخواهی کردم! خیلی به خانم برخورد، طوری سرخ و کبود شد و از شدت ناراحتی به آشپزخانه رفت و تا وقتی که آنجا بودیم، بیرون نیامد. البته او حالا یک مسلمان واقعی است و با مرد غریبه دست نمی‌دهد؛ اما هنوز من یادم هست که چقدر به او برخورد. در هامبورگ من این مساله را با آقای بهشتی مطرح کردم و گفتم آقا ما با چنین ماجرایی یک بار برخورد کردیم و گرفتارش شدیم؛ وضعمان این شد. شما چه می‌کنید؟ ایشان با همان روش و متانت خاصش گفت: “شما که مشکلتان یک بار بوده و حل شده و تمام شده. ما در هر حال فکری می‌کنیم. پرسیدم واقعاً شما شرعاً چنین عملی را جایز می‌دانید یا نه؟ جواب داد اگر عملکرد ما باعث انزجار و دوری کسی از اسلام و دین خدا بشود، قطعاً اشکال دارد. (مجله شاهد یاران، گفتگو با سید هادی خسروشاهی، 1385، شماره 8؛ ص 19)

3- محسن رفیق دوست می‌گوید: “محمد [منتظری] زیاد احساساتی بود. مرحوم بهشتی روحانی معتدل و محکم و باسوادی بود که از دولت موقت حمایت می‌کرد. این مسئله مورد قبول محمد منتظری نبود. شهید بهشتی رئیس شورای انقلاب و تقریباً همه‌کاره مملکت بعد از امام بود. لذا محمد منتظری کم‌کم با شهید بهشتی مخالفت کرد و غیر از امام با همه مخالفت می‌کرد.
می‌گفت این حکومت باید برچیده بشود و حکومت اسلامی سر کار بیاید. من چند جلسه با ایشان صحبت کردم و نکاتی را از شهید بهشتی به او گفتم. الان بعد از سی سال یادم نیست که دقیقاً چه صحبتی کردم. من سال‌ها قبل از انقلاب با شهید بهشتی ارتباط داشتم. شاگردش بودم و ایشان جایگاه ویژه‌ای پیش ما داشت. آن‌قدر با محمد صحبت کردم که متحول شد و قبول کرد در محل حزب با شهید بهشتی ملاقات کند و حرف‌هایش را رو در رو بزند. به مرحوم بهشتی گفتم می‌خواهم قراری برای ملاقات آقای محمد منتظری با شما بگذارم. آقای بهشتی گفت: “محمد خودمان”؟
وقتی این کلام شهید بهشتی را به محمد گفتم، گریه کرد. با هم به حزب رفتیم، در پله‌ها با ایشان برخورد کردیم. همان‌جا همدیگر را بغل کردند و من دیگر نایستادم و رفتم. چند روز بعد محمد منتظری را دیدم. گفت: اشتباه کردم؛ واقعا استغفار کردم. ان‌شاءالله که آقای بهشتی مرا عفو کردند و بخشیدند.
این داستان مربوط به حدود یک ماه قبل از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر ۱۳۶۰ بود. در این یک ماه، محمد منتظری به قدری به مرحوم بهشتی نزدیک شده بود که بالاخره در کنار ایشان هم شهید شد”.
(محسن رفیق دوست؛ برای تاریخ می‌گویم، صص ۶۹ و ۷۰)

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.