آبراهام مزلو؛ معنویتِ خودآموز

“معنویت” مقوله‌ای است جذّاب و درخور اعتنا. با گسترش سطح زندگی و رفاه‌طلبی‌های بشر اما هنوز دغدغه دست‌یابی به معنویت فروکش نکرده است. آنچه در جامعه امروز بیش از گذشته موردتوجه قرار گرفته، مواجهه با معنویت از منظری شخصی است. به‌نحوی‌که افراد به صورتی خودآموز علائق معنوی خود را خارج از چارچوب‌های مذهبی رایج پیگیری می‌کنند. معنویت عصر جدید می‌کوشد تا نقش مذهب را در دست‌یابی به معنویت کمرنگ کند. بسیاری از افرادی که از معنویت عصر جدید پیروی می‌کنند، آشکارا هر نوع مذهب سازمان‌یافته را که سدی در راه رشد معنوی و شخصی خود می‌پندارند، کنار می‌گذارند.

آبراهام مزلو (1908-1970) نیز در زمره این متفکران است. وی به‌عنوان پدر روانشناسی انسان‌گرا شناخته می‌شود. مزلو میان “معنویت شخصی”، و “دین نهادینه‌شده” تمایز قائل می‌شود. وی بر این باور است که “مذهبِ موردقبول عام، می‌تواند زندگی را نامقدس کند؛ می‌تواند به دوپارگی زندگی، به شقّه کردن آن، به دو بخش متعالی و دنیوی کردن آن بینجامد. و این در ضدیت آشکار با عملکردهای تجربه‌های والاست”. به‌عبارت‌دیگر “ممکن است تشکیل محافل مذهبی رابطه‌ای معکوس با تجربه‌های دینی داشته باشد. حتی ممکن است مذاهب رسمی به‌عنوان تدافع و مقاومت‌هایی در برابر تجارب تکان‌دهنده متعالی به کار روند”.

این تعابیر آبراهام مزلو، نشان از این می‌دهد که وی، دین‌داری‌های مرسوم را چندان مقبول نمی‌داند. وی معتقد است که این نحوه دین‌داری‌های سمبولیک، بعضاً مانع از معنویت می‌شوند.

از نظرگاه مزلو، قرائت دینی و شریعت‌محور، می‌تواند به سرکوب معنویت و تجارب والای متعالی بینجامد و حتی باعث رکود معنویت گردد. به تعبیر او: قرائت متشرع و تشکیلاتی دین، گرایش به سرکوب تجربه‌های والا و متعالی دارد و سبب می‌شود که تجربه‌های والا و متعالی کمتر روی دهد. از همین روی می‌توان گفت میان تشکیلاتی بودن مذهب و “تجربه اوج” رابطه معکوس وجود دارد. به تعبیر مزلو، “تجربه اوج” (معنویت) تشدید عظیم هر تجربه‌ای است که در آن، خود انسان گم شود یا تعالی پیدا کند. این به معنای تمرکز شدید، توجه به غیر از خود، رفتار بی‌خودانه، تجربه احساسی شدید و از خود بی خود شدن است.

آبراهام مزلو در این خصوص ناقد جدی تئوریهای دینی است. وی معنویت را نه تنها فارغ از دین جستجو می‌کند، بلکه حتی دین را مانع کسب تجارب معنوی می‌داند. وی نقد خود را به دین و دینداری اینگونه عنوان می‌کند: “با نگاهی به تاریخ ادیان در می‌یابیم که هر دینی به سرعت به دو شاخه چپ و راست تقسیم می‌شود. آنچه سرانجام افراد بشر را به لحاظ دینی از هم جدا می‌کند، وجود و یا فقدان تجربه درونی محض است”.

آبراهام مزلو بر همین اساس، انسان‌ها را به دو گروه، “اوج گرایان” و “نا اوج گرایان” تقسیم می‌کند. به‌عبارت‌دیگر کسانی که دارای تجربه‌های اصیل، خصوصی، شخصی و متعالی‌اند و اغلب به آسانی آنها را به دست می‌آورند و می‌پذیرند و از آنها بهره می‌گیرند قرار دارند. این‌ها را “اوج گرایان” می‌نامیم. و از سوی دیگر کسانی که هرگز چنین تجربه‌هایی نداشته‌اند یا کسانی که آنها را واپس می‌زنند یا سرکوب می‌کنند و بنابراین نمی‌توانند از آنها برای درمان شخصی، رشد و تکامل شخصی یا ارضای شخصی بهره گیرند که آنها را “نا اوج گرایان” لقب می‌دهیم.

آبراهام مزلو اذعان می‌کند که اوج گرایان می‌باید از طریق تجارب شخصی در مسیر معنویت قرار گیرند و از موانع این راه بکاهند. به باور وی، “دین” کمک ناچیزی برای رسیدن به “اوج” می‌کند و بعضاً مانعی در راه آن قرار می‌دهد.

مزلو، نقد خود را بر دین به‌عنوان مانعی برای “اوج” و “معنویت” اینگونه عنوان می‌کند که: در تاریخ دین، الگوی یکسان و تأسف باری پیوسته خود را تکرار می‌کند، یعنی پیامبر تنها صاحب تجربه‌ای عرفانی است. یکباره تشکیلاتی پدید می‌آید تا آن تجربه را جلوه‌گر سازد. تبلیغ کند و به کار گیرد. سپس “نا اوج گرایان” که این جلوه‌های نمادین را می‌پذیرند، آنها را با تجارب خصوصی اشتباه می‌گیرند و بنابراین فرمول‌های لفظی، اشیای آیینی و حتی خود تشکیلات را مقدس و محترم می‌شمرند.

در واقع وقتی تعالیم پیامبر توسط پیروان او مدوّن و یک دست می‌شود، بینش عرفانی وی به نهادینه شدن می‌گراید. مزلو با این بیان، عنوان می‌کند که پیامبران نیز به دنبال یک تجربه شخصی بوده‌اند، اما دینداران (نا اوج گرایان) رفتار پیامبران را به خوبی در نیافته‌اند و به مناسک و اعمالی دل خوش کرده‌اند که هدف و رسالت واقعی پیامبران نبوده است.

مزلو بر اساس یک روانشناسی انسان‌گرا، هدف از معنویت را اوج گیری انسان قلمداد می‌کند. وی با همین معیار است که پارادایم دینی را مانع یک سلوک شخصی و معنویت فردی می‌داند. وی به ایمانی می‌اندیشد که به‌واسطه آن، آدمی از معضلات دنیای مدرن فراتر رود و به مرتبه‌ای برسد که درد زمانه را حس نکند. وی این فراتر رفتن را تنها در یک سلوک شخصی می‌بیند و دین را در این راه ناکارآمد می‌داند.

این دیدگاه‌ها از تصویری ناصحیح از دین حاصل شده است. به نظر می‌رسد که دیدگاه مزلو در این خصوص دارای ایرادهای اساسی است.

 

دیدگاه آبراهام مزلو در این خصوص قابل نقد است. در این متن فقط گزارشی از دیدگاه وی بیان شده است.

 

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.