سخنرانی‌های رمضانی/ شب بیست‌وششم: اجتهاد در عقاید و اخلاق دینی به روایت علی اشرف‌فتحی

سخنرانی علی اشرف فتحی در شب بیست‌وششم رمضان ۱۳۹۹ با عنوان «اجتهاد در عقاید و اخلاق دینی؛ ضرورت‌ها و چالش‌ها»

 

اجتهاد در عقاید و اخلاق؛ ضرورت‌ها و چالش‌ها

در آخرین شب‌های ماه مبارک رمضان که مهم‌ترین نمادهای دین‌داری مسلمانان را دربردارد، به‌جاست که در مفهوم «دین‌داری» درنگ و تأملی دوباره بکنیم. در آیات متعدد قرآن کریم، دین‌داری را ترکیبی از «ایمان» و «عمل صالح» می‌بینیم:

ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات (سوره عصر)

در تطبیق این دو بال دین‌داری بر دانش‌های دینی، ایمان را باید همان عقاید و علم کلام، و عمل صالح را نیز همان فقه اصغر (احکام شرعی) و اخلاق دانست. از این آیات و روایاتی که مؤید آنهاست می‌فهمیم که دین مجموعه‌ای از پندارها و رفتارهاست که در کنار هم معنا می‌یابند و اگر یکی از این دو بال نباشد، دین به‌صورتی مضحک و ناکارآمد درمی‌آید. پس محتوای فرهنگ دینی را این دو بال مهم شکل می‌دهد.

از سویی در جامعه کنونی ما صداوسیما، خطبا و مداحان به‌عنوان مهم‌ترین سازندگان فرهنگ دینی شناخته می‌شوند و برای تحلیل آسیب‌شناسانه وضعیت دینی کنونی باید نسبت عملکرد این تولیدکنندگان فرهنگی را با تعریف موردنظر قرآن از دین‌داری بسنجیم.

در آثار علمای شیعه که در طول دوازده قرن پس از غیبت امام دوازدهم نوشته شده است، به هر مقوله عقاید، احکام شرعی و اخلاق توجه شده و البته سهم احکام شرعی به دلیل نیاز بیشتر دین‌داران در قرون متوالی، بیشتر بوده است. اکنون باید با توجه به نیازهای زمانه ما بررسی شود که آیا نیاز داریم همان‌گونه که در احکام شرعی، اجتهادهای نوینی انجام می‌گیرد، در آن دو بُعد فرهنگ‌ساز دیگر نیز اجتهادات جدیدی صورت گیرد.

یکی از آسیب‌های جامعه ما این است که افزایش رسانه‌ها موجب افزایش نیاز به تولید محتوا شده و بسیاری از تولیدکنندگان غیرمتخصص وارد عرصه شده‌اند تا به نیازهای مخاطبان پاسخ دهند و این خلأ را پر کنند. این پدیده هرچند مزایایی هم دارد، ولی موجب افزایش محتواهای نادرست و نامعتبر در رسانه‌های مختلف شده و اغلب مداحان و خطبا و حتی رسانه ملی نیز همین محتواهای غیر معتبر را تولید یا تکثیر می‌کنند. در این فرصت کوتاه مایلم چند نکته را درباره پالایش محتوای منابع فرهنگ دینی یادآور شوم:

اولین نکته درباره تقلید در اصول دین است. می‌دانیم که اغلب فقهای شیعه معتقدند در اصول دین نباید از کسی تقلید کرد و حتی آن را حرام می‌دانند. از فتوا از دیرباز سابقه دارد و شیخ طوسی به‌عنوان یکی از نخستین پایه‌گذاران فقه استدلالی شیعه در هزار سال پیش، در آثار خود به این نکته توجه داشته و در کتاب «عُده الاصول» که نخستین اثر جامع شیعی در دانش اصول فقه است، می‌گوید اگرچه تقلید در اصول دین باطل است، ولی اگر کسی از فردی که اعتقادات درستی دارد تقلید کند، مؤاخذه نمی‌شود[1]. حدود دو قرن پیش نیز شیخ مرتضی انصاری؛ فقیه و اصولی بزرگ نجف در کتاب مشهور خود (فرائد الاصول) به همین مسئله پرداخت و گفت که در اصول دین، آنچه موضوعیت دارد، جزم و یقین است و این یقین می‌تواند از تقلید حاصل شود. به گفته شیخ، شبهه‌ها در علم کلام به حدی است که بسیاری از متخصصین نیز عمر خود را صرف مسائل اعتقادی می‌کنند و درنهایت، به نتیجه اندکی می‌رسند؛ پس نباید از مردم عادی انتظار داشت که بدون تقلید از عالم، اصول اعتقادی خود را بشناسند[2].

یکی از دلایل مهمی که فقها و متکلمان را به فتوای تحریم تقلید در اصول دین سوق داده، آیات متعدد قرآن است که اقوام پیشین را به دلیل تقلید اعتقادی کورکورانه از آباء و اجداد خود نکوهش می‌کند. بااین‌حال شرایط جوامع به‌گونه‌ای پیش رفته که حتی در دوره اسلامی هم اغلب مردم دز مسائل اعتقادی‌شان از علمای دین و روحانیون تقلید کرده‌اند؛ این در حالی است که فقها فتوای تحریم تقلید در اصول دین را داده بودند. بنابراین چنین پدیده‌ای اجتناب‌ناپذیر و طبیعی است و حتی در جوامع امروزی که تعداد بی‌سوادها به گونه محسوسی کاهش یافته، باز هم اغلب مردم در این امور تقلید می‌کنند و فرصت تحقیق شخصی ندارند.

اکنون این پرسش را باید مطرح کنیم که در جامعه دینی ما چه اندازه به آموزش اعتقادی بها داده شده است؟ اگر نظام آموزشی را بررسی کنیم خواهیم دید که آموزش دین در مدارس بسیار ضعیف، کلیشه‌ای و غیر جذاب بوده و هست؛ همان‌گونه که آموزش سایر علوم انسانی دارای ضعف‌های جدی است. شما در طول 12 سالی که تحت برنامه نظام آموزش‌وپرورش هستید نه یک‌بار به طول کامل قرآن را می‌خوانید و با معانی و مفاهیم آن آشنا می‌شوید و نه حتی احکام شرعی به‌صورت کامل و حرفه‌ای آموزش داده می‌شود. تکیه‌بر قرائت و تجوید و حفظ قرآن، بسیار بیشتر و مهم‌تر از فهم پیام‌های قرآن بوده و از همین رو اغلب کسانی که وارد تحصیلات عالی دانشگاهی یا حوزوی می‌شوند، اطلاع اندکی از قرآن و مسائل اعتقادی دارند. بسیاری از اینها حتی اطلاعی از نام فقها و متخصصان برتر علوم دینی ندارند و رسانه ملی نیز بهای چندانی به پدیده تکثر مراجع تقلید نمی‌دهد. لذا می‌بینیم که اغلب مقلدین از فتوای مراجع خود مطلع نمی‌شوند یا دیر اطلاع می‌یابند.

به گمان بنده مهم‌تر از طرح موضوعات جدید در علم کلام، گسترش آگاهی در بین مردم و تشنه کردن آنان نسبت به معرفت دینی است که می‌تواند تقاضا را بالا برده و متکلمان و فقها را ناچار به عرضه محتواها و استدلال‌های به‌روز و کاربردی بکند. بنابراین باید مردم با این موضوعات درگیر شوند و فضای بحث فراهم باشد تا بشود به شبهه‌های جدید پاسخ داد.

نکته دیگری به نظرم حائز اهمیت است، تسامح در ادله سنن (مستحبات و مکروهات) است که یکی از قواعد مهم فقهی است. این قاعده می‌گوید که درباره ادله و اسناد مستحبات و مکروهات لازم نیست یک فقیه و محقق دینی، مته به خشخاش گذاشته و دقت جدی نشان دهد. ریشه این قاعده به روایاتی برمی‌گردد که به «اخبار مَن بَلَغ» شهرت دارد. این روایات می‌گوید که اگر کسی بشنود پیامبر اکرم گفته فلان کار را اگر انجام دهید ثواب دارد، و این کار به امید آن ثواب انجام دهد، حتی اگر پیامبر درواقع چنین سخنی نگفته باشد، آن پاداش به وی تعلق خواهد گرفت.

اگرچه برخی فقها همچون صاحب کتاب «هدایه المسترشدین» می‌گویند که فقهای دوره‌های نخست نیز به این قاعده عمل می‌کرده‌اند[3]، اما به نظر می‌رسد که دست‌کم برخی علمای اولیه شیعه همچون شیخ صدوق و استادش ابن‌ولید قمی اعتقادی به این قاعده نداشته‌اند. شیخ در ذیل روایتی درباره نماز مستحب روز غدیر گفته که چون یکی از راویان این حدیث راستگو و ثقه نیست، پس نمی‌توان به آن عمل کرد[4]. شیخ صدوق که از نسل اول فقهای عصر غیبت کبری در قرن چهارم است، شاگرد ابن‌ولید قمی بود و این استادش شاگرد مستقیم چند نفر از اصحاب امامان دهم و یازدهم (علیهماالسلام) بوده است. ابن‌ولید حساسیت زیادی درباره غالی بودن راویان داشت و آن‌گونه که شاگردش شیخ صدوق نقل کرده، او نخستین مرتبه غلو را اعتقاد به مصونیت پیامبر از سهو و خطا در زندگی شخصی‌اش می‌دانسته است[5]. اما این سخت‌گیری‌ها و حساسیت‌ها به‌تدریج رنگ می‌بازد و در قرن دهم می‌بینیم که شهید ثانی فتوا می‌دهد که نه‌تنها در احکام شرعی غیر الزامی، بلکه در نقل روایات تاریخی و مواعظ اخلاقی نیز می‌شود به روایات ضعیف عمل کرد و این فتوا به گزارش شهید ثانی، به نظر اکثریت فقهای شیعه بدل شده است[6]. شهید ثانی این‌چنین استدلال کرده که چون همگان از نقل مواعظ اخلاقی و قصص تاریخی، هدف خیر دارند، پس می‌توان قاعده تسامح در ادله سنن را اینجا هم جاری کرد و نسبت به اعتبار سندی این روایات آسان گرفت.

درنتیجه می‌بینیم که به‌تدریج، انبوهی از روایات ضعیف درباره سیره معصومین (ع) و خصوصاً درباره وقایع عاشورا بین مردم رواج می‌یابد و چون این‌گونه روایات در فضای احساسی و عاطفی بیان می‌شود، اثرگذاری بیشتری دارد و در اذهان مردم به‌عنوان بخش مهم فرهنگ دینی ماندگار می‌شود. از همین رو می‌بینیم که اثرگذاری این روایات ضعیف، حتی از اثرگذاری روایات و فتواهای معتبر فقهی نیز بیشتر می‌شود، چون عواطف و احساسات توده مردم را درگیر کرده و شکل می‌دهد.

این قاعده به نظر می‌رسد از قرن هشتم به شکل مبنای مدون و صریح وارد کتب فقهی شیعه شده و در قرون اخیر می‌بینیم که سید محمد مجاهد (فقیه مهم حاضر در جنگ ایران و روس) از نقل روایات ضعیف در مجالس عزاداری دفاع کرده و می‌گوید که این کار هم مطابق سیره عقلای جامعه است و هم مصداقی از آیه «تعاونوا علی البر و التقوی»[7] محسوب می‌شود[8]. پس از وی نیز شیخ مرتضی انصاری در دفاع از نقل اخبار ضعیف به وجدانی و عقلی بودن آن اشاره کرده و می‌گوید که از نظر عقلی نیز چنین کاری خوب است[9]. البته هر دو فقیه گران‌قدر این فتوا را مشروط به کذب نبودن این روایات کرده‌اند، ولی به نظر می‌رسد که این‌گونه فتواها بر اساس عرف زمانه صادر شده و به سبک زندگی آن دوره ارجاع داده شده است. آیا در زمان ما هم می‌شود گفت که عقلانیت زمانه می‌پذیرد که هر حرف خوبی را به افراد مشهور و بزرگان نسبت دهیم؟

نمونه مشهور آنکه تبدیل به طنز و لطیفه شده، نسبت دادن سخنان مختلف به کسانی چون دکتر شریعتی و پروفسور سمیعی یا کورش کبیر است که عرف جامعه نتوانست آن را بپذیرد و با اینکه سخنان جذابی به این افراد نسبت داده می‌شد، اما نادرست بودن این کار در منطق و عقلانیت کنونی سبب شده که بدل به جوک و طنز و دست‌مایه تفریح و تمسخر شود. نمونه دیگرش روایات موسوم به طب اسلامی است که فقها در سال‌های اخیر بر ضعیف بودن این روایات تأکید داشتند، ولی در جریان شیوع کرونا دیدیم که به یک مضحکه و عامل تمسخر اصل دین بدل شده بود. بنابراین نمی‌توان گفت و پذیرفت که عقلانیت زمان ما و سیره عقلای این دوره، موافق تسامح در نقل اخبار اعتقادی، تاریخی و اخلاقی است.

بنابراین به نظر می‌رسد که باید بازنگری کاملی در کارکرد قاعده تسامح در ادله سنن شود تا آسیب‌های این‌چنینی به فرهنگ دینی وارد نشود. گفتیم که منبع بسیاری از سخنان موهوم و موهنی که در رسانه ملی، رسانه‌های مجازی، سخنان خطبا و روضه‌های مداحان مطرح می‌شود به این قاعده ارتباط دارد و می‌توان با تدقیق آن، مانع بسیاری از خرافه‌ها و آسیب‌ها شد.

محور دوم عرایض بنده به اخلاق دینی مربوط می‌شود و این‌که آیا می‌توانیم اخلاق را بیرون از دایره شریعت و دین تعریف کنیم و به عقلانیت جامعه مددرسانیم، یا اخلاق بدون دین بی‌معناست؟

دوستانی که از مباحث فلسفه دین اطلاع دارند می‌دانند که این بحث از زمان سقراط مطرح بوده و در گفتگوی سقراط و فرد دین‌داری به نام اوتیفرون (یوتیپرو)[10] که افلاطون گزارش کرده، این پرسش از جانب سقراط مطرح شده که آیا هرچه خدایان خوب و نیک بدانند همان خوب است و یا خوبی و بدی چیزها مستقل از نظر خدایان است؟[11] اساساً آیین موسی (ع) با ده فرمان و آیین مسیح با مواعظ عیسی (ع) شناخته شده که از منابع اصلی اخلاق در تمدن بشری محسوب می‌شوند. بعدها این بحث در الهیات و فلسفه مسیحی‌ها می‌آید و حتی در متون ادبی قرون اخیر نیز می‌بینیم لئو تولستوی؛ نویسنده مشهور روسی اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم، اخلاق بدون دین را به گلی تشبیه می‌کند که کودکی آن را از ریشه جدا کرده و در زمین می‌کارد[12]

داستایوفسکی؛ دیگر نویسنده نامدار روس در قرن نوزدهم نیز در «برادران کارامازوف» از زبان یکی از شخصیت‌های داستان به طرح این مسئله می‌پردازد که اگر خدایی وجود نداشته باشد، همه‌چیز مجاز و مباح خواهد بود[13]. بااین‌حال ما در مذهب شیعه دوازده‌امامی معتقدیم که اخلاق بدون دین هم معنا دارد. ما برخلاف اشعری‌های اهل سنت معتقدیم که عقل ما قادر است خوبی و بدی برخی افعال را درک کند. البته برخی کارها مانند نماز و حج، ماهیت شرعی و در اصطلاح دانش اصول فقه «حقیقت شرعیه» دارند و طبیعی است که عقل بشر نتواند درباره خوبی یا بدی آنها قضاوت کند. ولی اخلاقیات بشری از اموری است که عقل بشر طبق ادله دینی و مذهبی ما می‌تواند درباره آن هدایتگر باشد. من در اینجا به دو نمونه قرآنی و روایی اشاره می‌کنم: آیه 10 سوره مُلک می‌گوید: «لو کنّا نسمع او نعقل ما کنّا فی اصحاب السعیر». دوزخیان می‌گویند که اگر ما به سخنان پیامبران گوش داده بودیم یا از عقل خودمان بهره گرفته بودیم، اکنون در جهنم نبودیم. اگر حرف «أو» را به معنای تخییر بدانیم، می‌توان از این آیه استفاده کرد که رفتار عقلانی نیز می‌تواند در فقدان یا عدم دسترسی به سخنان انبیاء (ع) ما را به عاقبت بهشتی و رستگاری برساند. پس می‌توان از اخلاق مستقل از دین و مستفیض از عقل خدادادی سخن گفت. همچنین سخن مشهوری که منابع اولیه شیعه و سنی از امام حسین (ع) در روز عاشورا نقل کرده‌اند که در واکنش به دستور شمر مبنی بر حمله به زنان و کودکان حرم گفته‌اند: «اگر دین ندارید یا از معاد نمی‌ترسید، در دنیای خود آزاده باشید»[14]. اگر این روایت منسوب به امام، صحیح باشد، می‌شود گفت که ایشان صریحاً از اخلاق مستقل از دین سخن گفته و سپاه وحشی دشمن را به تبعیت از اخلاقیات عقلانی انسانی دعوت کرده است.

از سوی دیگر گفتیم که ما شیعیان اثنی‌عشری به حسن و قبح ذاتی و عقلی افعال اعتقاد داریم و این یعنی اینکه خوبی و بدی افعال، منبعث از گفته و دستور خدا و شارع مقدس نیست و عقل ما می‌تواند اخلاقیات انسانی بدیهی را درک می‌کند. برخلاف مذهب اشعری که می‌گوید خدا حتی اگر کودک بی‌گناهی را به جهنم ببرد، کار بدی نکرده است، چون بدی یا خوبی کارها را خودش تعیین می‌کند. ولی ما می‌گوییم بر اساس آیات 108 آل عمران و 31 غافر، خداوند به هیچ‌کس ظلم نمی‌کند و به عقل انسان، قوه تشخیص خوب از بد را داده است.

بااین‌حال اگر به جامعه خود دقت کنیم، می‌بینیم که بسیاری از مردم، اخلاقی عمل می‌کنند چون دین‌دار و مسلمان هستند. سال‌ها پیش دکتر سروش گفته بود که در جامعه مذهبی ما باید مراقب بود که به‌راحتی ریشه اعتقادات را نزد، چون اخلاق جامعه به دین‌داری آنها گره خورده و اگر دین‌داری‌شان متزلزل شود، جامعه از نظر اخلاقی نیز متزلزل خواهد شد. البته به گمانم خود آقای سروش چندان به این سخن ملتزم نبوده است. به نظر بنده هم باید پروژه اصلاح دینی با احتیاط پیش برود و اخلاق اجتماعی را متزلزل نکند. شاید یکی از مهم‌ترین اهداف پروژه اصلاح دینی باید پیاده‌سازی همین آموزه شیعی باشد که اخلاق عقلانی مستقل از دین در جامعه جا بیافتد و افراد به‌محض تشکیک در عقاید دینی‌شان، به سمت بی‌اخلاقی و ناهنجاری اخلاقی نروند.

نکته پایانی را هم به‌عنوان جمع‌بندی نهایی و با التفات به سخن ابتدایی خود باید عرض کنم که دین‌داری، ترکیبی از ایمان و عمل صالح است؛ یعنی توازن بین ایمان و عمل صالح؛ توازن بین جهان‌بینی و سبک زندگی. به‌گونه‌ای نباشیم که فقط سبک زندگی ما دینی باشد و مناسک تهی از اعتقاد و جهان‌بینی الهی را ترویج کرده و انجام دهیم. اشکالی که برخی فلاسفه اخلاق به دین‌داری می‌گیرند، همین است که می‌گویند دین‌داری نه‌تنها موجب تعمیق اخلاقی جوامع نمی‌شود، بلکه با رواج مناسک ظاهری، پوسته‌ای ریاکارانه و کودکانه از اخلاقیات را عرضه می‌کند[15]. ولی از نظر ما دین‌داری به معنای توازن در ایمان و عمل صالح است؛ دین‌داری هم جهان‌بینی توحیدی معتقد به عالم آخرت است و هم سبک زندگی اخلاقی و عقلانی.

سخنم را با روایتی منسوب به پیامبر اکرم (ص) به پایان می‌برم که شهید ثانی در کتاب اخلاقی «منیه المرید» آورده است. این روایت را پیش از شهید، منابع روایی اهل سنت نیز نقل کرده‌اند. در این روایت آمده است: نخستین کسی که روز قیامت درباره وی قضاوت می‌شود، مردی است که در یکی از جنگ‌ها به شهادت رسیده و زمانی که نعمت‌های الهی را به وی یادآوری می‌کنند، از وی می‌پرسند که با این نعمت‌ها چه کرده است؟ او به خدا پاسخ می‌دهد: در راه تو جنگیدم و شهید شدم. خداوند می‌گوید: دروغ گفتی! تو جنگیدی تا به‌عنوان یک فرد شجاع و جسور شناخته شوی و به خواسته خودت رسیدی و مزدت را از مردم گرفته‌ای. سپس دستور داده می‌شود که او را به جهنم روانه کنند[16]. این روایت اگر صحیح باشد، شاهدی دیگر بر این مدعاست که عمل صالح بدون ایمان، و سبک زندگی دینی تهی از جهان‌بینی نمی‌تواند موجب رستگاری انسان شود. ما نیاز به اجتهادی داریم که این توازن را در دین‌داری ما برقرار کند.

ارجاعات:

[1] – عُده الاصول، ج 2، ص 731-730

[2] – فرائد الاصول، ج 1، ص 574

[3] – هدایه المسترشدین، ص 422

[4] – من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 90

[5] – همان، ج 1، ص 360

[6] – الرعایه فی علم الدرایه، ص 94

[7] – آیه 2 سوره مائده

[8] – مفاتیح الاصول، ص 350

[9] – رسائل فقهیه، ص 158

[10] – Euthyphro

[11] – دوره آثار افلاطون، ترجمه لطفی، ج 1، ص 245

[12] – درآمدی بر فلسفه اخلاق، لویی پویمان، ترجمه ارشدنژاد، ص 259

[13] – برادران کارامازوف، ترجمه صالح حسینی، ج 1، ص 103

[14] – مرحوم عطاردی قوچانی در صفحات 158، 164، 169 و 193 جلد دوم کتاب «مسند الامام الشهید الحسین بن علی علیه‌السلام» این سخن امام را از منابع مختلف شیعه و سنی از جمله طبری، ابوالفرج اصفهانی و ابن‌اثیر نقل کرده است.

[15] – درآمدی بر فلسفه اخلاق، لویی پویمان، ص 270

[16] – منیه المرید، ص 134

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.