اُشو؛ مواجهه با دین

راجیش چاندرا موهان جین، معروف به “اُشو”(1931-1990) از عرفای هندی و از اساتید علوم باطنی بود. وی تمامی توجه خود را به نفس و آرامش و سکون آن معطوف کرده بود. وی ادعا کرده بود که تعلیماتش سرآغاز یک آگاهی مذهبی جدید است. اُشو بارها در سخنرانیهای خود تأکید داشت که مرا با گذشته پیوند نزنید؛ چرا که مرام و مسلک متفاوتی را عرضه خواهم کرد. “من سرآغاز آگاهی مذهبی کاملاً نوینی هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتی ارزش به خاطر سپاری ندارد. چه نعمت بزرگی برای بشریت خواهد بود، اگر سراسر تاریخ گذشته را کناری بنهیم. همه گذشته را به گنجینه هزاره‌ها بسپاریم و به انسان، آغازی جدید بخشیم. آغازی غیر تحمیلی و دوباره او را آدم و حوا کنیم تا بتوانند از صفر شروع کند. انسانی نو تمدنی نو، فرهنگی نو”. وی که چنین از نو شدگی و مرام تازه سخن می‌گفت، نگاهی غضب آلود نسبت به دین داشت. او وجود دین را برای آرامش روان، مفید نمی‌دانست.

مواجهه با دین

اشو نگاه زمینی به دین را می‌پسندید. او دین را ساخته دست بشر می‌دانست. وی اصولاً تلقی وحیانی نسبت به دین نداشت. اشو این نکته را که خداوند برای هدایت بشر، دین و دیانت را برگزیده و بر اساس آن، به قضاوت و داوری می‌پردازد را فکری باطل و ناروا می‌نامید. او تمامی تاکید خود را بر روی “شادی” انسان معطوف می‌کرد و اینگونه اذعان می‌داشت که: “خدا از آن جهت که تأمین کننده سرور و شادمانگی است مورد توجه است. شاد بودن عین دین داری است”.

 اشو با این سبک نگرش بود که اساساً وجود مکتب و اصول اعتقادی را منافی با شاد بودن تفسیر می‌کرد. وی معتقد بود که خداوند نمی‌تواند برنامه‌ای به نام دین، برای زندگی بشریت طراحی نماید. نتیجه منطقی چنین برداشتی از خدا این است که هیچ پیامبری ادعای “مکتب دار بودن” نکرده است. پیامبران حداکثر افرادی دارای تجربه معنوی‌اند؛ نه بنیان گذار شریعت و داعیه داران هدایت بشر.

اشو بعد از پذیرش حسی به نام “نیاز بشر به شادمانی” می‌گفت که: این احساس هنوز در جایی در ژرفای وجود تو در تکاپوست. هم چنان تو را می‌خواند تا دوباره پیدایش کنی. تمام ادیان از این میل و احساس بوجود آمده‌اند و گرنه هیچ دلیلی بر وجود دین نبود، زیرا دین هیچ هدف عملی را برآورده نمی‌کند. به همین دلیل از نظر انسانی که عمل‌گراست دین چیزی بیهوده جلوه می‌کند. هیچ فایده‌ای ندارد. تلف کردن وقت است”. وی پیدایش دین را نه جعل شارع، که مربوط به یک میل و احساس می‌دانست. او معتقد بود که دین بر باورها متکی نیست؛ دین ریشه در تجربه دارد.

اشو معتقد بود که ادیان با ذات شادی و نشاط مخالفند و با مطرح کردن مسأله معاد و عالم آخرت می‌خواهند انسان را از زندگی‌اش در این دنیا محروم کنند. او می‌گفت: مذاهب با هر چیزی که انسان می‌تواند از آن لذت ببرد، مخالفند. این به نفع آنهاست که انسان را ملکوک و بد بخت نگه دارند و هر نوع امکان برای یافت، آرامش و نشاط و رضایت خاطر اینکه بهشت برین را هم اینک همین جا بیابی از دستش بگیرند.

یکی دیگر از ادعاهای اشو این بود که در سراسر جهان باید یک دین وجود داشته باشد. به نظر وی، یک دین برای بشریت کافی است. دینی که مراقبه، حقیقت، عشق، درستی، اصالت و صداقت را ترویج کند بدون اینکه بر چسب هندو، مسیحیت، زرتشتی و دیگر ادیان را در بر داشته باشد.

اشو در نقد و تخفیف دین حتی اینگونه حکم می‌داد که باید کتابهای مقدس را بسوزانید چرا که درک شما با درک عیسی از کتاب مقدس تفاوت دارد و شما از کتاب مقدس دریافتی جز مشتی الفاظ ندارید و چیزی از محتوای مفاهیم را به وجود خود منتقل نمی‌کنید. علت این امر آن است که شما به خودآگاهی عیسی نرسیده‌اید و آن وقت که آن را می‌خوانید، تحریفش می‌کنید. وی می‌گوید: من با کتاب‌های مقدس دشمنی ندارم، من دارم سعی می‌کنم که آنها را نجات دهم، در غیر این صورت شما آنها را تحریف می‌کنید.

اشو بر این باور بود که دل بستن به ادیان، همانند نابینایی است که در تاریکی سیر می‌کند. به تعبیر او: فقط یک نابینا می‌تواند یک هندو، یا یک مسیحی مانده باشد و فقط کسی که چشم دارد، متدین است. متدین کسی است که برای خلوت با خدای خویش، به کلیسا معبد و کنیسه نمی‌رود، بلکه میعاد گاه او و پروردگار او “دل” است.

اشو سپس برای نشان دادن ناکارایی ادیان، خشونت‌هایی که در میان ادیان مختلف ایجاد شده است را به تصویر می‌کشید. او گفته بود که: “مسیحیت نخستین دینی بود که این ایده را در اذهان کاشت که جنگ هم می‌تواند دین باشد و سایر ادیان با پیروی از این ایده نه برای خدا که به نام خدا خون یکدیگر را ریختند”.

اشو ریشه همه ادیان یهود و مسیحیت و اسلام را دین یهود می‌دانست و عنوان می‌کرد که: “شما در آداب و سنت یهودی پرورش پیدا کرده‌اید. انجام بده و عمل کن! این نهایت کاری است که ادیان به شما توصیه می‌کنند. اما باید از سنتی که شما را به یک زندگی محدود می‌کند دست بکشید. عمل کن ولی به طریقه آرامش بخش. بزرگ‌ترین هنر در زندگی این است که بیاموزیم چطور به طریقه‌ای آرامش بخش کار کنیم. عمل چیزی جبری است. بدون عمل نمی‌توان زندگی کرد. اما عمل می‌تواند تقریباً بی عملی باشد”. او معتقد بود که عمل کردن به فرامین و دستورها، خود می‌تواند رهزنی کند و انسان را از توجه به درون باز دارد.

دین در کلمات اشو مسأله‌ای شخصی و فردی است که فقط با درون و روان انسانها سر و کار دارد و اگر این تجربه شخصی و درونی بخواهد تبدیل به آیین عمومی شود اصولاً دین نیست. به تعبیر او: “تاکید می‌کنم که فقط فرد است که می‌تواند دین دار باشد، دین همین که به یک کلیسا و کیش و آیین تبدیل شود دیگر دین نیست. پوششی به نام دین است”.

 

اشو در ترسیم از دین دچار بدفهمی‌هایی شده است. دیدگاه او قابل نقد است. در این متن صرفاً به گزارشی از دیدگاه وی بسنده شده است.

 

مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. سعید

    در این نوشتار، صرفا شبهه و ابهام ایجاد شده توسط اشو را مطرح کرده اید و ادعاهای وی را بدون پاسخ منتشر نمودید. امیدواریم بررسی و نقد اندیشه او را نیز انتشار دهید.

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.