از حسرت جَلوت تا فرصت خلوت؛ تحلیلی بر جمعی یا فردی بودن مناسک

حمیدرضا شریعتمداری

شاید این رویداد ناخوشایند و تحمیلی، یعنی بسته شدن عبادتگاه‌ها و جلوگیری از آیین‌های جمعی، در کنار حسرتی که آفریده، فرصتی شود برای تمرینِ خلوت و تمرکز بر خویشتن و التذاذ از انس با انیس القلوب…

یکم، در آستانه روزها و شب‌های قدر قرار گرفته‌ایم و اوج گرفتن فرصت پرستش و شدت گرفتن رغبت به نیایش؛

همزمان به دلیل محدودیت‌هایی که بنابه پروتکل‌ها یا آیین‌نامه‌ها و مقررات بهداشتی و تأمینی، دامنگیر مکان‌های مقدس و از جمله زیارتگاه‌ها شده، در این روزها، حسرت و افسوس مؤمنان دوچندان می‌شود و می‌رود تا به نوعی اعتراض و عصیان هم بینجامد. قاعدتاً در چنین بحران‌هایی، گریز و گزیری از اعتمادکردن به صاحبان امر و قدرت نیست و هرنوع نافرمانی، دست‌کم به آشفتگی بیش‌تر اوضاع و ازدست رفتن هرنوع زمینه خدمت و انجام مسئولیت منتهی می‌شود.

در این یادداشت مختصر نمی‌خواهم به درستی یا نادرستی این تصمیم، همچون ده‌ها تصمیم مهم دیگری که در این بحران گرفته شد، بپردازم (و البته خودم جمع‌بندی مثبتی از مدیریت بحران کرونا توسط دولت و ملت دارم و آن را برگ درخشانی در کتاب تدبیر دولت و لوح تقدیر ملت می دانم)؛ آنچه مرا به نوشتن سوق داده، تبیین چراییِ این دغدغه و نگرانی، از زاویه‌ای متفاوت، و چاره‌جویی برای بخشی از حسرت مؤمنان در فقدِ شعائر و آیین‌های جمعیِ دینی است.

دوم، ذات و ماهیت عبادت در همه انواعش، خلوت کردن با معبود و محبوب است. مخاطب واقعی و اصلیِ ما در پرستش و نیایش (و حتی در زیارت و شفاعت طلبیدن)، خدای متعال است و نیز آنچه از نجوا و مناجات با خدا می‌جوییم، در وهله نخست و نیز بالمآل، نیکبختی و تعالیِ معنوی و معرفتیِ خودمان است و البته حتماً آثار و برکات آن به دیگران هم بسط می‌یابد. آنچه ما در نیایش‌هایمان انجام می‌دهیم و می‌طلبیم (برگرفته از سخنان استاد ملکیان)، عبارتند از:

1. اعتراف به واقعیت و موقعیت خودمان (گناهان، نقاط ضعف و محدویت هایمان در دانایی و توانایی و نیز بلیاتی که ما را زمینگیر یا محدود کرده‌اند)؛

2. مدح و ثنای جلالت و عنایت پروردگار؛

۳. شکر و قدردانی و حقگزاری به پیشگاه باری تعالی (شادی از تنعم، تعهد به استفاده بهینه از نعمت و تعمیق شفقت بر دیگران در خویشتن)؛

۴ .حاجت خواستن از خدا؛

۵ .کارکردهای ذهنی و روانی (تأمل در گذشته‌مان، تمرکز روی حل مشکلاتمان، مراقبه و شناخت خودِ حقیقی‌مان از خودِ غیرحقیقی، نظر در هستی و زدودن شرّ و هرنوع کژی و ناراستی از آفرینش یا نگرشمان به آفرینش).

انجام این وظائف و نیل به این مطلوب‌ها حتماً نیازمند خلوت و تنهایی است یا در خلوت و تنهایی، بهتر و مؤثرتر در دسترس قرار می‌گیرند؛

سوم، از دیگر سو، در هر دینی شعائری وجود دارند که ماهیت آیینیِ آنها به جمع و اجتماع پیوند خورده است. درست است که این شعائر که جنبه عبادی هم دارند، در پی اعلای کلمه الله در گیتی و تشویق دیگران به پرستش و نیز نیکی و نیکوکاریِ خدامحورانه هستند، اما در عین حال، عمدتاً برای تثبیت همان حالات معنویِ ناشی از عبادت‌های فردی طراحی شده‌اند تا آدمی بتواند خلوت را در جلوت تجربه کند و خداجویی را در همه رفتارهای زیستی‌اش نهادینه کند، پس در نهایت، باز غایت اصلی تعالیِ خویشتن است. می دانیم که پیامبران به سفرهای الی الخلق و فی الخلق، تن دادند تا هم رسالت الاهی را انجام دهند و هم در ساخت و پرداخت خویشتن، گام‌های بزرگ‌تری را بردارند و همین مایه برتری آنها بر عارفانِ مانده در سیر فی الحق است. اساساً بنابه تعالیم دینی، غایت اصلی را باید در وصال فرد به محبوب و در تقرب شناختی و وجودیِ فرد به خدا جست و یافت. به همین جهت، حضور یا نقش آفرینی در اجتماع اگر با خودساختگی همراه نباشد، هم ممنوع است و هم ویرانگر (هم برای فرد و هم برای دیگران) و همواره اولیای خدا از تکدّرِ ناشی از توجه به کثرت و جمعیت، به خدا پناه می‌برند.

چهارم، از این رو، مؤمنان باید بیاموزند که چگونه بر خود تمرکز کنند، به خود بیندیشند، با خود کنار بیایند و از خلوت خود با خدا لذت ببرند. شعائرزدگی و اقبال زیاد به عبادت، دعا و زیارتِ جمعی و معتادشدن به وعظ خطیبان و لحن و صوت ذاکران و قاریان، آدمی را آنچنان جمع زده و بیرونگرا می‌کند که دیگر به عبادت‌های فردی کم رغبت می‌شود، از خلوت با خویشتن و مناجات با خدای خود لذت نمی‌برد و گویا حتماً همیشه باید کسی باشد که او را به فراز ببرد یا به حتی به درونش سوق دهد. از جمله آفات این وابستگی و دلبستگی این است که مؤمنانی که در چنین مراسم و مجالسی به وجد می‌آیند، چیزی نمی‌گذرد که چون به دنیای خود برمی گردند، به جز چند یافته معرفتی (اگر در آن مجالس، معرفتی توزیع شده باشد)، دیگر اثری از آن وجد معنوی (مگر در حد شیرینیِ ذائقه و جاذبه خاطره)، نمی‌یابند!

شاید یکی از خاستگاه‌های برونگرایی افراطی، جهان‌اندیشیِ حداکثری و میل فزاینده مؤمنان را به اینکه “یا همه عالم بگیریم یا بر عالم پی زنیم”، بتوان در همین جمع گراییِ حداکثری در عبادات و شعائر یافت و البته باید مراقب باشیم که ذات اجتماعی و حتی گرایش سیاسی و انقلابیِ دین را که اتفاقاً در همین شعائر، نمایان هستند و حتی در برخی عبادت‌های فردی و دعاهای مأثور هم، قابل رهگیری هستند، مغفول و مهجور نگذاریم!

پنجم، شاید این رویداد ناخوشایند و تحمیلی، یعنی بسته شدن عبادتگاه‌ها و جلوگیری از آیین‌های جمعی، در کنار حسرتی که آفریده، فرصتی شود برای تمرینِ خلوت و تمرکز بر خویشتن و التذاذ از انس با انیس القلوب؛

چرا نباید نگریستن در آیات تکوین و تدوین، برایمان راهگشا، الهام بخش و آرام کننده باشد؟

چرا نباید به یادآوردن مصائب اهل بیت، بدون صوت و لحن ذاکران و روضه خوانان، ما را برانگیزاند، محزون کند و به گریه درآورد؟

چرا نباید در نهانخانه دل و منزلمان، به نماز، دعا و تلاوت مشتاق باشیم؟

چرا نمی‌توانیم از دور با اولیای خدا ارتباط معنوی پیدا کنیم؟

چرا نباید از تنهانشینی در مسجد و حرم، لذت ببریم و به خدا برسیم؟

گریز از مرکز درون و انجذاب به ملأ و بیرون، آفتی است که دامنگیر بسیاری از مؤمنان شده و مانعی شده در برابر سیر انفسیِ آنها، درونی شدنِ تعلیمات دینی و تمکن یافتن مواعظ بیرونی در جانشان. امامان ما مکرر بر وعظ درونی تاکید کرده‌اند و بر این که فاقدِ اندرزگوی درونی، از صیانت الهی برخوردار نمی‌شود و اندرزهای دیگران به حال او هرگز سودمند نخواهند افتاد (از جمله، رک: نهج البلاغه، خ ۹۰).

شاید از این روست که قرآن کریم به دعای خُفْیه (و دون الجهر من القول) فرا می‌خواند (أعراف، ۵۵ و ۲۰۵) و امامان ما بااینکه در برخی اوقات و حاجات، به اجتماع در دعا و دعای جمعی فرا می‌خواندند، بارها فرموده‌اند که اخفای دعا و به تنهایی دعاکردن معادل یا برتر از هفتاد بار دعای علنی و آشکار است (رک: کافی، کتاب الدعاء، باب ۱۲، باب إخفاء الدعاء).

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.