آیت الله هاشمی‌: آنان که مبارزه را با شاه را حرام می‌دانستند، به دروغ متوسل می شوند

«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «شرق» را مرور کرده است: «آیت الله هاشمی‌: آنان که مبارزه را با شاه را حرام می‌دانستند، در پاسخ به چرایی بریدن از مبارزه، به دروغ متوسل می شوند»، «پرونده ویژه روزنامه شرق برای سالگرد ربوده شدن امام صدر/ قذافی بخشی از معمای ربوده شدن امام صدر را با خود به زیر خاک برد»، «سیده حورا صدر: ما در لیبی پیچ‌ومهره‌ گم نکرده‌ایم؛ انسانی است که ممکن است هرجا پنهانش کنند»، «معاون عربی وزیر خارجه: سقف کار ما حصول اطمینان از زنده‌بودن و نجات امام یا تأیید شهادت بر مبنای مستندات دقیق و موثق است»، «صادق طباطبایی آن‌قدر در پیگیری سرنوشت امام‌موسی‌صدر پیش رفت که از او خواستند فعلا سکوت کند»، «دبیر کمیته رسمی پیگیری پرونده امام‌موسی‌صدر: همه متهمان را تا آخر دنیا دنبال کردیم اما هنوز به نتیجه نرسیده‌ایم»، «رئیس سابق مؤسسه امام‌موسی‌صدر: متاسفانه رسانه‌ها و مطبوعات ما حداکثر سالی یک‌بار چند ساعتی به یاد سرنوشت امام‌صدر می‌افتند»، «محمدعلی ابطحی: پیگیری سرنوشت امام موسی صدر هم همچون سایر معجزات احمدی نژاد به جایی نرسید»، «میرمحمد صادقی: اگر در پیگیری سرنوشت امام موسی صدر کوتاهی کنیم، آیندگان ما را مورد ملامت و شماتت قرار خواهند داد»، «اولین کاردار ایران در لیبی: اسلام رحمانی امام‌موسی‌صدر خواستار گفت‌وگوی بین ادیان بود»، «امام موسی صدر می کوشید اعتماد جوانان نسبت به توانمندی و صلاحیت دین در همگامی با زندگی جدید را به دست آورد»، «امام موسی صدر، هجرت به لبنان را بر زندگی در قم و تحصیل و تدریس برای مرجعیت آتی شیعیان ترجیح داد» و « اتهام ناروا، دروغ، نقض عهد‌ و واردکردن اتهامات ناروا برای جامعه دینی ما بسیار خطرناک است»

آیت الله هاشمی‌: آنان که مبارزه را با شاه را حرام می‌دانستند، در پاسخ به چرایی بریدن از مبارزه، به دروغ متوسل می شوند
روزنامه شرق در انعکاس سخنان آیت الله هاشمی‌رفسنجانی در دیدار با شورای مرکزی ندای ایرانیان، عنوان «کسانی که مبارزه را حرام می‌دانستند امروز مدعی‌اند» را برگزیده و آورده است:
– عدم وجود رهبری هوشیار که مقبولیت جامع داشته باشد، عدم حضور فراگیر مردم و دامن‌زدن به اختلافات داخلی که زمینه میدان‌داری را فراهم می‌کرد، سه عامل انحراف انقلاب‌های لیبی، تونس، مصر از اهداف و آرمان‌ها بود.
– اگر چه اصلاح‌طلب و اصولگرا یک نام است و اختلافات آنان باید در سلیقه و شیوه‌های اداره جامعه باشد، اما متأسفانه شاهدیم که بعضی‌ها اختلافات را به اصول رساندند و حرف‌های برخاسته از کینه می‌زنند.
– کسانی که بویی از انقلاب نبرده بودند و مبارزه را به دلیل سختی‌های آن حرام می‌دانستند، امروز مدعی‌اند و وقتی از آنان می‌پرسند که چرا از مبارزه بریدید و آن را حرام می‌دانستید؟ و یا چرا به دعوت بازگشت به مبارزه، پاسخ منفی دادید؟ به دروغ توجیه می‌کنند برای همکاری با منافقین دعوت شده بودیم، در‌حالی‌که در آن سال‌ها، سازمان منافقین اصلا شکل نگرفته بود و آنها فقط درصدد توجیه عافیت‌طلبی خود هستند غافل از اینکه مردم، هوشیارتر از تصورات آنها هستند.
– مبارزانی که پیش از انقلاب در راه مبارزه خون‌دل می‌خوردند، می‌بایست علاوه بر بازجویی‌های ساواک به نیش زبان‌های روحانی‌نماها نیز پاسخ می‌دادند.
– امام، رهبری و همه دلسوزان واقعی انقلاب در همه مقاطع بر نقش رأی مردم و حضور حماسی آنان در انتخابات تأکید می‌کردند که البته برخاسته از اصول اسلام است و ریشه در سنت پیغمبر (ص) و ائمه معصوم (ع) دارد.

پرونده ویژه روزنامه شرق برای سالگرد ربوده شدن امام صدر

قذافی بخشی از معمای ربوده شدن امام صدر را با خود به زیر خاک برد
شرق در صفحه ۷ در گزارش لیلا ابراهیمیان با عنوان « مسافر سفر بی‌پایان »، نگاهی به پیگیری ربوده شدن امام موسی صدر در دولت موقت انداخته و آورده است:

«چند روز از شهریور ١٣۵٧ می‌گذشت که خبر ربوده‌شدنش منتشر شد. این دومین سفر او به لیبی بود. اولین ملاقاتش با سرهنگ معمر قذافی به دعوایی ختم شد و این بار به معمایی فراموش‌نشدنی. دعوا بر سر کتاب سبزرنگی بود که قذافی منتشر کرده بود و «نهایتا وحی را انکار می‌کرد». و این‌بار «هواری بومدین»، چهارمین رئیس‌جمهور الجزایر، اصرار داشت ملاقات امام‌موسی‌صدر با قذافی می‌تواند برای حل مسئله لبنان و فلسطین مفید باشد.

قرار بود در این سفر صادق طباطبایی و صادق قطب‌زاده او را در سفر همراهی کنند. صادق طباطبایی می‌گوید: «هدف ما این بود به لیبی برویم و از قذافی برای پخش روزی دو ساعت برنامه رادیویی برای ایران امکانات بگیریم… کاردار سفارت لیبی دعوت‌نامه رسمی معمر قذافی را به ایشان داد و پیشنهاد کرد در جشن بزرگداشت انقلاب که اول سپتامبر برگزار می‌شود، آنجا باشند». اما امام‌موسی‌صدر می‌خواست بیستم آگوست به لیبی سفر کند. دو صادق، – یعنی خواهرزاده به‌همراه دوست صمیمی‌اش- آماده همراهی می‌شوند اما بار دیگر سفر یک هفته به تعویق می‌افتد و «صادق‌ها» از سفر باز می‌مانند. روز ٢۵ آگوست (سوم شهریور) امام‌موسی‌صدر به همراه محمد یعقوب، از روحانیون خوش‌فکر لبنانی و عباس بدرالدین، روزنامه‌نگار و مدیر خبرگزاری لبنان، وارد لیبی می‌شوند و در فرودگاه رئیس‌دفتر ستاد سیاست خارجه از آنها استقبال می‌کند و برای اقامت، به هتل الشاطی می‌روند. اما این سفر متفاوت از دیگر سفرهای خارجی آقای صدر بود «وی از روز اول هیچ ارتباطی با جهان خارج نداشت».

صادق طباطبایی روایت می‌کند: «در طول روزهای بیست‌وپنجم تا بیست‌وهفتم ماه آگوست کسی از ایشان خبر نداشت. اصلا همه متعجب بودند چرا تماسی نگرفته‌اند و عجیب‌تر اینکه ورودشان به لیبی در رسانه‌های لیبی نیز منعکس نشد… . در بیست‌وهشتم آگوست یکی از همراهانش برای انجام کاری به سفارت لبنان در لیبی مراجعه کرده، کاردار لبنان در لیبی تازه متوجه می‌شود آقای صدر در آنجا هستند… بعدازظهر همان روز کاردار لبنان به هتل مراجعه می‌کند تا پاسپورت بدرالدین را به او دهد اما اثری از امام و همراهانش نبوده است». بعدها قذافی نقل می‌کند روز سی‌ویکم آگوست، ساعت یک‌ونیم ظهر با امام‌موسی وقت ملاقات داشته او نیامد و اطلاع دادند که ایشان با پروازی به رم رفته است. اما از طریق دادستانی ایتالیا تحقیقاتی انجام می‌شود و درنهایت می‌گویند چنین شخصی وارد خاک ایتالیا نشده و «افراد دیگری با مدارک آقای صدر و همراهانش وارد هتل «هالی‌دی‌این» شده و فرم ورود را پر می‌کنند…». فرمی که حتی نام افراد با غلط املایی نوشته می‌شود: «محمد شهاده یعقوب». بعد از اقامت در هتل، وسایل‌ اقامت‌کنندگان در هتل می‌‌ماند و خود دیگر به هتل برنمی‌گردند؛ وسایلی چون لباس، ساعت شکسته و گذرنامه آقای صدر. آقای صدر برخلاف ادعا، به فرانسه هم نرفته بود و البته ویزایی هم برای وی گرفته می‌شود؛ «درحالی‌که ایشان ویزای معتبر فرانسه در گذرنامه داشتند». این حوادث به تاریخ ٩ شهریور ١٣۵٧ بود و هشت روز بعد میدان ژاله در ایران به‌ خون نشست؛ و دو ردیف مسلسل صف جلو راه‌پیمایان را بر زمین ریخت. اما پاییز بر بام ایران ننشسته بود و می‌رفت تا چند ماه دیگر، بهاری در زمستان شکوفه کند.

بازرگان: ٢٧۵ روز
١۵ بهمن ١٣۵٧، سه روز بعد از بازگشت رهبر انقلاب به ایران و استقبال باشکوه مردمی از وی، در مدرسه علوی، حجت‌الاسلام هاشمی‌رفسنجانی، متن حکمی را خواند با امضای «روح‌الله‌ موسوی خمینی» خطاب به مهندس مهدی بازرگان، برای تشکیل دولت موقت انقلابی، تا ترتیب اداره و تغییر نظام را بدهد. تلاش‌ها ثمر داده و هواپیمای انقلاب از مقصد نوفل‌لوشاتو بر قلب ایران فرود آمده بود. انقلاب نخست‌وزیری داشت که به او چریک پیر می‌گفتند؛ اما چریک نبود.
پیام تبریک رهبران جهان به صورت تلفنی و حضوری خطاب به رهبران انقلاب ارسال می‌شد. معمر قذافی رهبر لیبی نیز از این قاعده مستثنا نبود. اما در راه بهبود روابط ایران و لیبی در آن زمان یک معضل بزرگ وجود داشت و آن معمای ناپدیدشدن امام‌موسی‌صدر بود. بسیاری در جهان اسلام و ایران در این ماجرا دولت لیبی را مقصر اصلی می‌دانستند. ولی بودند عده‌ای که به این مسائل توجهی نداشتند و معتقد بودند ماجرای امام‌صدر توطئه‌ای از سوی محافل استکباری است تا میان لیبی و ایران اختلاف بیندازند. برای همین مرد دوم لیبی را به ایران دعوت کردند؛ «سرگرد عبدالسلام جلود». ورودش در چهارم اردیبهشت ١٣۵٨، به ایران مخالفان زیادی داشت. از مصطفی چمران که نامه‌ مفصلی در این‌باره به بنیان‌گذار انقلاب نوشت و ابراهیم یزدی، وزیر وقت امور خارجه و اعضای دولت موقت که بگذریم، امام‌خمینی بنیان‌گذار جمهوری اسلامی نیز چندان اشتیاقی به آمدن وی نشان نمی‌داد. امام‌خمینی در همان زمان مقابل درخواست عده‌ای از افراد از جمله چهره‌هایی که از حامیان دولت لیبی در میان انقلابیون به‌شمار می‌رفتند، گفته بود: «من نمی‌گویم قذافی بیاید یا نیاید! اما اینجا نیاید!» زمانی که آنان علت را جویا شدند، امام گفت: «هنوز مسئله آقاموسی حل نشده است و من قذافی را نمی‌پذیرم». وقتی جلود قصد سفر کرد، حامیانش در ایران دست به کار شدند. چنین شد که ورود او به ایران و عدم صدور اجازه فرود به هواپیمایش از سوی دولت موقت، یکی از انقلابیون را به فرودگاه کشاند. نیروهای نزدیک به وی ساعاتی فرودگاه را به اشغال خود درآوردند تا عبدالسلام جلود در عملیاتی نظامی از فرودگاه خارج شود و بتواند اقامت خود در ایران را به همراه یک هیأت ۷۰ نفری مرکب از نمایندگان دسته‌جات سیاسی لیبی، زنان، کارگران، دانشجویان، اصناف و کمیته‌های انقلابی خلق آغاز کند. مقصد دوم جلود، قم بود.

استقبال حامیان
محسن رفیق‌دوست درباره آنچه در بدو ورود جلود در فرودگاه مهرآباد اتفاق افتاد، می‌گوید: «وقتی هواپیمای آنها در فرودگاه تهران نشست، گروهی از طرف دولت موقت و به دستور شهید چمران هواپیما را محاصره کردند و نگذاشتند جلود و همراهانش پیاده شوند. دولت موقت ازجمله ابراهیم یزدی و دکتر چمران می‌گفتند چون امام‌موسی‌صدر در لیبی گم شده، جلود حق ورود ندارد. من و محمد منتظری و عده‌ای از پاسداران مسلح به فرودگاه رفتیم، گروه دولت موقت را عقب زدیم و جلود و گروه لیبیایی را سوار ماشین کردیم و به هتل شرایتون – هتل همای فعلی- بردیم. گروه طرفدار نهضت آزادی هر روز مقابل هتل می‌آمدند و به خاطر امام‌موسی‌صدر علیه لیبی شعار می‌دادند». محمد منتظری از ممانعت برخی از نیروها در استقبال هیأت لیبیایی آشفته می‌شود. او در بخشی از مطلبی با عنوان «نقش امپریالیسم در کشورهای جهان سوم» می‌نویسد: «…آری سیاست امپریالیستی- صهیونیستی مأموران رژیم گذشته بر بسیاری از مسائل کنونی کشور سایه انداخته و عناصر نالایق و احیانا مزدور به‌اصطلاح حاکم بر کشور، در چارچوب همین سیاست عمل می‌کنند…».

در حصار اسلحه
هاشم صباغیان که در زمان آمدن عبدالسلام جلود، معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب بود، می‌گوید: «نیمه‌های شب به ما اطلاع دادند هیأتی از لیبی وارد ایران خواهد شد. آمدن این هیأت که مورد تأیید امام‌خمینی نبود، باید از طریق کانال دیپلماسی کشور و وزارت امور خارجه و دولت انجام می‌شد. اما دولت از این دعوت بی‌خبر بود. یادم هست آن شب تا صبح بیدار بودم. با رئیس‌ هواپیمایی کشور تماس گرفتیم و گفتیم اجازه فرود به این هواپیما ندهید. متوجه شدم آقای رفیق‌دوست به همراه عده‌ای مسلح می‌خواهند حتما این هواپیما فرود بیاید. ما مشکلات زیادی داشتیم و اگر درست با مسائل برخورد نمی‌شد امکان داشت حتی انقلاب به خطر بیفتد. چندنفر را به فرودگاه فرستادیم. آنها مدام سؤال می‌کردند تکلیف ما چیست و باید چه‌کار کنیم؟ و ما گفتیم نباید برخورد تندی شود. بالاخره هواپیما بر زمین نشست و آقایان رفیق‌دوست و محمد منتظری و دیگران جلود را به محل اقامتش منتقل کردند». فرودگاه مهرآباد به محاصره طرفداران جلود درآمد. رفتاری که بار دیگر ۵٠ روز بعد در٢٠ خرداد ۱۳۵۸ نیمه‌شب، اتفاق افتاد و ۵۵۰ نفر وارد فرودگاه شدند تا بدون پاسپورت از کشور خارج شوند به قصد لیبی برای شرکت در جشن استقلال کشور لیبی.

مذاکرات جلود با امام
«عبدالسلام جلود، نخست‌وزیر لیبی وارد تهران شد و به قم رفت تا با امام‌خمینی ملاقات و مذاکره کند…». این بخشی از خبری است که روزنامه کیهان در روز چهارم اردیبهشت ۵۸ نوشت. فردای آن روز، این روزنامه ذیل عنوان «معمای امام‌موسی‌صدر در مذاکرات امام و جلود» روایتی از دیدار رهبر انقلاب با نخست‌وزیر کشور انقلابی لیبی را به چاپ رساند. کیهان از قول امام نوشت: «معمای امام‌موسی‌صدر حل نمی‌شود مگر به دست دولت لیبی» و پاسخ جلود را بازتاب داده بود که مدعی بود: «دولت‌های بزرگ از مسئله امام‌صدر برای جلوگیری از دیدار معمر قذافی با امام‌خمینی سوءاستفاده می‌کنند». امام در این دیدار خطاب به جلود گفته بود: «من قصد ایراد اتهامی بر شما در مورد ناپدیدشدن امام‌موسی‌صدر ندارم، مهم این است که سوءتفاهمی بین ملت‌ها و دولت‌های اسلامی نباشد و وحدت اسلامی همیشه محفوظ باشد، اما قضیه‌ای که برای ما و علمای ایران و سایر اقشار به طور معما درآمده است، این فاجعه آقای صدر است. من و علمای ایران برای این فاجعه بسیار متأثر هستیم و این برای ما معمایی است که این معما حل نمی‌شود الا به دست دولت لیبی. ما این معما را می‌خواهیم که برادر ما «معمر» و دولت حل کنند و ناراحتی‌های ما را به اتمام برسانند…» اما سفر سرهنگ قذافی برای عرض تبریک به ایران به زمان دیگری موکول شد.

جلود سخنرانی می‌کند
در مسیر تهران- قم در رفت‌وآمد بود؛ اما تعداد روزهای حضورش در ایران را کسی دقیق نمی‌داند. صباغیان می‌گوید: «دعوت‌کنندگان جلود بسیار ترسیده بودند و از ترس خود را پنهان کرده بودند. برای همین دقیق مشخص نیست که جلود چند روز در ایران میهمان بود». او در روز هفتم اردیبهشت‌ماه ۵۸ در دفتر حزب جمهوری‌ اسلامی سخنرانی می‌کند و به پیوندها میان دو ملت و تشابه دو انقلاب تأکید می‌کند. «می‌خواهیم ایران و لیبی در استراتژی اسلامی هم‌پیمان باشند» و به «تحکیم روابط ملت‌های انقلابی در برابر استکبار جهانی» ترغیب می‌کند. اما مهم‌ترین سخنرانی‌اش یک هفته بعد در قم انجام می‌شود. پانزدهم اردیبهشت‌ماه روزنامه کیهان با تیتر درشت «ترور امام‌موسی‌صدر اعلام شد» به بازتاب سخنان سرگرد جلود در یک سخنرانی نسبتا طولانی در قم پرداخت که به نوشته این روزنامه با پرده‌برداری از راز معمای امام‌موسی‌صدر رهبر شیعیان لبنان، گفته بود «امام‌موسی‌صدر به دست صهیونیست‌ها و استعمارگران ترور شده است». جلود که به همراه هیأتی در مجلس یادبود استاد مرتضی مطهری در قم شرکت کرده بود، ترور امام‌موسی‌صدر را با ترور دکتر شریعتی و استاد مطهری شبیه دانست! او در قسمتی از سخنانش تأکید کرد: «دشمنان علیه اسلام توطئه می‌چینند و می‌خواهند از ترور امام‌موسی‌صدر، انگیزه‌ای برای اختلاف میان مردم به وجود آورند. می‌خواهند ما را از شما جدا کنند، حق را ضایع نمایند و باطل را جای آن بنشانند. ما همه این ترورها را محکوم می‌کنیم».
پیشنهاد تشکیل کمیته مشترک ایران و لیبی درباره امام‌صدر هم‌زمان از سوی مدیر تبلیغات خارجی لیبی هم اعلام شد و سیدابراهیم محمدالبشاری در نشستی خبری گفت: «ما برای قدردانی از امام‌خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران و به خاطر علایق خاص دو ملت اسلامی لیبی و ایران حاضریم کمیته مشترکی از ایران و لیبی برای تحقیق در مورد امام‌موسی‌صدر تشکیل شود. ما نیز تمام مدارک خود را در اختیار این کمیته قرار خواهیم داد…».

ممانعت از ورود کمیته تحقیق به لیبی
صادق طباطبایی در جلد دوم خاطرات خود می‌نویسد: «براساس قراردادی که بعد از انقلاب بین ایران و لیبی منعقد شد، روابط دیپلماتیک بین دو کشور برقرار شد (در دوره محمدرضاشاه ایران با لیبی رابطه نداشت) یکی از موارد این قرارداد تشکیل کمیته تحقیق در ایران و لیبی برای روشن‌شدن سرنوشت امام‌موسی‌صدر بود. براساس این قرارداد کمیسیونی مرکب از وزیر دادگستری، دو یا سه حقوق‌دان، نماینده دادستانی ایتالیا، نماینده دادگاهی در ایتالیا که چندبار پرونده آقای صدر را مطرح کرده بود و برایش مسجل شد که هرگز آقای صدر وارد ایتالیا نشده بود و نماینده قضائی دولت لبنان و بنده به‌عنوان عضو و سرپرست این کمیسیون تعیین شدیم. ما هم برای ارائه مطالب و اطلاعات گسترده‌ای که پیدا کرده بودیم، خود را آماده کرده بودیم، تاریخ سفر نیز تعیین شده بود و شبی قرار بود به طرف لیبی حرکت کنیم به ما اطلاع دادند نماینده رهبر لیبی در بیت یکی از مراجع تقلید قم اعلام کرد این هیأت را نمی‌پذیریم. در مقابل سؤال‌های مکرر، توضیح دادند اسم کمیسیون «گروه تحقیق» بود و چون آنها قبل از تحقیق نظرشان را به روزنامه‌ها داده‌اند، سفر منتفی است». طباطبایی از عضویت و ریاست گروه کناره‌گیری می‌کند تا این سفر انجام شود. «اما مقام لیبیایی پیش این مرجع تقلید اظهار نگرانی می‌کند و با عجله خود را به تهران و امام رسانده و از تبعات سفر روشنگر کمیته مذکور بر روابط دو کشور و زیان‌هایی که از آن رهگذر متوجه انقلاب نوپای اسلامی خواهد شد، اظهار نگرانی کردند… . سفر انجام نشد، اما حضرت امام‌خمینی موقعی که قذافی اعلام آمادگی کرد که به ایران بیاید، گفتند تا زمانی که مسئله امام‌موسی‌صدر مشخص نشود، ایشان را نخواهم پذیرفت».

و معما بی‌پاسخ ماند
ربوده‌شدن آقای صدر به معمایی با راه‌حل «ناممکن» تبدیل شده و تا به امروز پاسخ مشخصی نداشته؛ اگرچه در همه دوره‌های تاریخ انقلاب اسلامی سرنوشتش از مسائل مورد توجه بود: هم در دولت موقت، هم در زمان ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای و هم در زمان ریاست‌جمهوری آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی یا در دوره دولت اصلاحات. صادق طباطبایی، خواهرزاده آقای صدر، می‌گوید: «در دوره ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای که قذافی با ایشان دیداری داشت و ایشان درباره آقای صدر سؤالاتی کردند، قذافی با حالت شوخی گفت این مسئله را فراموش کنید و ایشان اعتراض کردند و گفتند اولا این قضیه‌ای نیست که فراموش شود و ثانیا با فراموش‌کردن من که قضیه فراموش نمی‌شود و مردم هم همه‌چیز را فراموش نمی‌کنند. بار دوم هنگامی که آقای هاشمی‌رفسنجانی در زمان ریاست‌جمهوری در سفری که به لیبی داشتند و در این‌باره پرسید. باز هم قذافی از این موضوع ناراحت شد و دیگربار آقای ابطحی از طرف آقای خاتمی مسئول رسیدگی به این مسئله بودند که متأسفانه چون نتایجی در پی‌ نداشت، مذاکرات متوقف شد». تا اینکه قذافی سقوط کرد و بخشی از راز معما را با خود به خاک برد.

سیده حورا صدر: ما در لیبی پیچ‌ومهره‌ گم نکرده‌ایم؛ انسانی است که ممکن است هرجا پنهانش کنند
این روزنامه در سالگرد ربوده شدن امام موسی‌صدر با حورا صدر گفتگو کرده و عنوان «امام موسی‌صدر تا قبل از سقوط طرابلس زنده بود» را برجسته ساخته است.
مرجان توحیدی در مقدمه این گفتگو آورده است:
«پیچیده سخن نمی‌گوید. کلمات ساده را انتخاب می‌کند. می‌گوید: « ما زندگی می‌کنیم، چای می‌نوشیم، به کارهای خود می‌رسیم… اما، یک نفر ٣٧ سال است، پشت میله‌ها در بند است… اگر فقط همین شرایط را در نظر بگیریم، کاری می‌کنیم».
با سیده‌حورا صدر، که قبل از هر نشانی، چشمانش گواهی می‌دهد دختر امام‌موسی‌صدر است، به گفت‌وگو می‌نشینم. گفت‌وگو را به‌سختی اما به مهر، قبول می‌کند. گاهی که لبخندی بر صورتش نقش می‌بندد، دیگر بین تصویر او و عکس سیاه و سفیدی از امام که به تنهایی به دیوار تکیه داده و لبخندی بر لب دارد، فاصله‌ای وجود ندارد. دلیل این‌ را که نمی‌خواهد حضور پررنگ رسانه‌ای داشته باشد، در میان گپ‌وگفت کوتاه قبل از شروع مصاحبه می‌فهمم .معتقد است امام تنها پدر او نیست که برای جست‌وجوی آن بین سال‌های گمشده، فقط خانواده میداندار باشند. پدر را متعلق به همه مردمی می‌داند که سال‌ها برای نزدیکی آنها به هم تلاش کرده است. اصلا برای فرونشاندن آتش جنگ داخلی لبنان و رایزنی‌ها برای فرونشاندن آن، به دعوت قذافی وارد لیبی می‌شود و بعد هم سی‌وچند سال غیبت ناخواسته کلید می‌خورد. گاه‌گاه میان بعضی سؤال‌هایی که می‌پرسم، در بین لبخندش آهی هم می‌کشد، سری تکان می‌دهد و هر آن نگران می‌شوم مبادا بغضی شکوفا شود.
حورا صدر در این مصاحبه از گروهی در ایران می‌گوید که نمی‌خواست ماجرا پیگیری شود. او می‌گوید: «ایران می‌توانست بر قذافی فشار سیاسی وارد کند تا سرانجام او را به اقدامی وادار کند». حورا درعین‌حال، دولت لیبی را مجری یک توافق نانوشته بین عده‌ای می‌داند که از حضور امام‌موسی‌صدر در لیبی ناخشنود بودند. حورا صدر همچنین از آخرین نشانه‌های حیات امام می‌گوید: «بعد از سقوط لیبی، آقای صالحی وزیر امور خارجه وقت، به طرابلس سفر می‌کند. آقای عبدالجلیل، رئیس دولت انقلابی، در آنجا می‌گوید تا قبل از سقوط طرابلس، از حضور امام در طرابلس خبر دارد». حورا درنهایت از دیدارهایش با آقای ظریف در دولت روحانی خبر داده و می‌گوید «ایشان در جاهایی موضوع را مطرح کردند، نمی‌خواهم بگویم انتظار بیشتری داریم، اما امیدواریم بتوانند گرهی از این مسئله باز کنند».

در این گفتگو می خوانیم:
‌- خانم صدر! مختصر بفرمایید از چه زمانی پیگیری‌ها برای موضوع ربوده‌شدن امام‌موسی‌صدر را شروع کردید؟ و بعد از اینکه پیگیری‌ها در مقطعی متوقف می‌شود، دوباره از چه زمانی این پیگیری را در دستور قرار داده‌اید؟
* البته در آن مقطع زمانی من ١۴، ١۵ساله بودم و این پیگیری را بنده شروع نکردم! شخصیت‌های حقیقی و حقوقی بودند که موضوع را پیگیری می‌کردند؛ اول از همه، مجلس اعلای شیعیان لبنان که امام‌موسی‌صدر ریاست آن را بر‌عهده داشتند. همچنین جنبش امل که امام‌موسی‌صدر مؤسس آن بودند، هم موضوع را پیگیری می‌کردند. همچنین دولت لبنان هم با توجه به جایگاه امام‌موسی‌صدر موضوع را پیگیری کردند. سیستم قضائی لبنان هم وارد عمل شد. از آنجا که دولت لبنان مدت‌زمانی بعد از طرح شکایت، ربودن امام‌موسی‌صدر را اقدام علیه امنیت ملی لبنان دانست، بالاترین سطح دادگاه لبنان که شورای‌عالی دادرسی است، رسیدگی به پرونده را در دستور قرار داد و نه یک دادگاه معمولی.
البته توجه کنید پیگیری‌ها چند بعد دارد؛ از همان لحظات اول بی‌خبری، یعنی زمانی که امام‌موسی‌صدر به لیبی سفر کردند و چند روز از ایشان، بی‌اطلاع بودیم. برخلاف عادت بود که تماسی از طرف ایشان حاصل نشود. به‌ویژه آنکه یک خبرنگار هم همراهشان بود. در این سفر سه نفر بودند؛ امام‌موسی‌صدر، شیخ‌محمد یعقوب که از معاونان ایشان بود و آقای عباس بدرالدین که روزنامه‌نگار و رئیس یکی از خبرگزاری‌هاست. رفتن آقای بدرالدین به این معنی است که ایشان قصد داشته تا خبرهایی را مخابره کند، وگرنه ایشان برای تفریح که نرفته است! چند روزی در بی‌خبری گذشت و سعی شد تا تماس‌هایی برقرار شود. پیگیری‌ها هم از همان لحظات اول شروع شد. این را هم داخل پرانتز بگویم که من این را شنیده‌ام و شاهد ماجرا نبوده‌ام، چراکه سن من اقتضا نمی‌کرد که خودم اقدام‌کننده باشم. پیگیری‌های سیاسی را رئیس‌جمهور لبنان انجام داد. ایشان با قذافی تماس گرفت که او جواب نداد. نخست‌وزیر لبنان هم با جلود که نخست‌وزیر لیبی بود تماس گرفت، اما او در ابتدا جواب نداد و طفره رفت. بعد هم که جواب داد، گفت بعدا خبر می‌دهم. امام‌خمینی نیز که در آن زمان در نجف بودند تلگراف‌هایی ارسال کردند. در روزهای اول آشوبی بود. چون اتفاق عجیبی افتاده بود… .

‌- واقعا هم عجیب بود. چون شخص قذافی ایشان را دعوت می‌کند و ناگهان چنین اتفاقی می‌افتد. درحقیقت، پروژه امنیتی پیچیده‌ای به‌نظر می‌رسد.
* بله، چنین اتفاقی به این شکل تابه‌حال رخ نداده است. بنابراین بخشی از پیگیری‌ها، سیاسی و بخشی هم قضائی بود. البته مقدمه پیگیری قضائی، پیگیری امنیتی بود. بر همین اساس، لبنان، هیأتی سه‌نفره تشکیل داد. دو مقام عالی‌رتبه امنیتی، به ریاست دبیرکل کابینه لبنان، آقای مسّیکه، بلافاصله مأمور به سفر به لیبی و ایتالیا می‌شوند، چراکه لیبی ادعا کرده بود امام موسی به ایتالیا رفته‌ است. لیبی اجازه سفر به این کشور را نمی‌دهد. بنابراین هیأت عازم ایتالیا می‌شوند، در ایتالیا تحقیقات خود را انجام داده و گزارش می‌دهند که این گزارش به طور مفصل در کتاب‌ گزارش کمیته پیگیری کمیسیون اصل ٩٠ مجلس، آمده است. در ایتالیا، دادگاه با این ادعا که امام و هیأت همراه وارد این کشور شده‌اند، عملا پرونده را باز می‌کند. در همین راستا، تحقیق کاملی از کارمندان فرودگاه، کارمندان شرکت پروازی آلیتالیا، میهمانداران پرواز و هتلی که ادعا می‌کردند امام به آنجا وارد شدند، انجام شد. از سوی دیگر، پرواز آلیتالیا که از طرابلس به رم آمده، نیمه‌شب ۳۱ آگوست به ایتالیا می‌رسد. این در حالی است که، میهمان‌هایی که به نام امام‌موسی‌صدر و شیخ محمد یعقوب وارد هتل شدند، صبح فردای آن روز، به هتل می‌رسند و کارت هتل را پر می‌کنند. البته این هم داستان خیلی مفصلی دارد که از آن عبور می‌کنیم.
به‌هرحال با توجه به تمام قرائن، مصاحبه‌ها و بازجویی‌هایی که از کارمندان هتل و مسافران هواپیما و پلیس گذرنامه می‌شود، ادعای ورود به رم کاملا رد می‌شود. علاوه بر اینکه در آن پرواز برخی اتباع لبنانی هم بودند. مگر می‌شود، یک لبنانی امام‌موسی‌صدر را نشناسد. میهمانداران هم گفته‌اند با توجه به عکس و با توصیفی که شده، امکان ندارد ایشان وارد هواپیما شده و ما متوجه نشده باشیم. بعد از اینکه دادگاه پرونده را باز می‌کند و به نتیجه می‌رسد که اصلا چنین ادعایی درست نیست، پرونده را مختومه می‌کند. اینکه ایتالیا پرونده را مختومه اعلام می‌کند، به این معنی است که در این کشور جرمی اتفاق نیفتاده است. بنابراین، دادگاه ایتالیا صلاحیت رسیدگی به این موضوع را ندارد. اینجا نقطه آغازی بود که همچنان ادامه پیدا کرده است. اینکه اشاره کردید، پیگیری‌ها در مقطعی متوقف شد؛ باید بگویم که هیچ‌گاه متوقف نشده است. این پیگیری از نظر قضائی و سیاسی همیشه ادامه داشته، اما با فراز و نشیب‌هایی همراه بوده است. به طوری که لبنان ناگهان آشوب می‌شد و مسائل عملا به حاشیه می‌رفت، اما همچنان ادامه پیدا می‌کرد. در سال ۲۰۰۱، به دلیل اینکه پرونده ممکن بود مشمول مرور زمان شود و اتفاقات دیگری روی دهد، شکایت مجددی از طرف خانواده انجام شد… .

– اگر پرونده شامل مرور زمان می‌شد، ممکن بود مختومه اعلام شود؟
* خیر، البته چون این جرم، جرم مستمری است، هیچ‌گاه شامل مرور زمان نمی‌شود. ولی به‌خاطر قواعد و مقررات سیستم قضائی، شکایت مجدد انجام شد و دادستان دوباره نظر داد. این امر منجر به حکم جلب قذافی در سال ۲۰۰۸ شد.

– این شکایت و این جرم امکان اجرائی‌شدن داشت یا اینکه نمادین بود؟
* اقدام برای شکایت در دادگاه به هیچ‌وجه نمادین نیست و تلاش این بود که قذافی و همدستانش محاکمه شوند. البته اجرای هر حکمی آن هم در سطح بین‌المللی نیاز به فشار سیاسی دارد. پلیس بین‌الملل و کنوانسیون‌هایی که کشورها میان خود با مجامع جهانی امضا می‌کنند برای اجرای این‌گونه احکام است.

– تا سقوط دولت قذافی، ظاهرا اتفاق خاصی رخ نمی‌دهد. اما، سقوط قذافی یک فرصت ایده‌آل بود که بتوانید ماجرا را پیگیری کنید. در طول این سال‌ها همیشه لبنان پیگیر پرونده بوده است. می‌توانید توضیح دهید با وجود اینکه امام‌موسی‌صدر ریشه ایرانی داشتند، چرا پیگیری‌ها چنان‌که باید و شاید انجام نشد؟
* البته، این‌طور نیست که بگوییم هیچ اقدامی انجام نشده است. ابتدا امام‌خمینی اجازه نداد تا قذافی به ایران سفر کند. موضع محکم امام‌خمینی به این دلیل بود که گفتند اگر می‌خواهید قذافی را دعوت کنید، ولی من او را نمی‌بینم. چون مسئله امام‌موسی‌صدر هنوز حل نشده است. بعضی دولت‌ها هم پیگیری‌هایی کردند. مرحوم دکتر صادق طباطبایی، زمانی که در دولت موقت بودند، اقداماتی انجام دادند. امام‌موسی‌صدر، شخصیت بزرگی است. اتفاقی هم که برای ایشان افتاد، اتفاق بزرگ، نادر و بی‌نظیری است. بنابراین نوع پیگیری و رسیدگی به این مسئله هم باید منحصربه‌فرد باشد. نوع برخورد با این پرونده باید متفاوت با برخورد و بررسی و پیگیری مسائل دیگر باشد. اما این اتفاق نیفتاد و آن‌طور که شایسته این شخصیت و پیچیدگی خاص پرونده بود، پیگیری انجام نشد. نمی‌خواهم فقط دیگران را متهم کنم. شاید ردیف اول متهمان، خود ما بودیم که در حد این قضیه قدرت متناسب با پیگیری را نداشتیم. اگر مجموعه اقدامات در اندازه اتفاقی بود که رخ داده، طبیعتا باید منجر به آزادی ایشان می‌شد. حالا که منجر به آزادی نشده، پس می‌توان گفت در آن حد و اندازه، اقدامی صورت نگرفته است.

– ظاهرا یک بخش ماجرا هم به اختلافاتی بازمی‌گردد که برخی از افراد با امام موسی داشتند و بعضا در تصمیم‌گیری‌ها برای روند پیگیری، کم، ‌تأثیرگذار نبوده است.
* حتما گروهی بوده‌اند که مایل نبودند پیگیری انجام شود. مایل نبودند علیه قذافی اقدام شود. بعضی اختلاف‌نظر داشتند و قبول نداشتند. بعضی‌ها هم ناامید بودند. می‌گفتند هر اتفاقی بوده افتاده، ما چرا خود را درگیر کنیم! ترجیح می‌دهم وارد جزئیات نشوم. ولی حتما جریانی بود که نمی‌خواست این ماجرا پیگیری شود.

– بعد از سقوط قذافی، دولت لبنان با طرف انقلابی لیبی وارد توافق‌هایی می‌شود که بتواند موضوع را پیگیری کند. اما روی دیگر ماجرا هم‌زمان‌شدن سقوط قذافی با دولت دوم آقای احمدی‌نژاد است. دولت ایران در آن زمان می‌توانست وارد عمل شود. آیا اصلا با دولت وقت، برای پیگیری وارد رایزنی شدید یا منصرف شدید و ترجیح دادید طرف لبنانی پیگیر باشد؟
* در همان روزهای اول بعد از اتفاقات لیبی که هنوز نظام قذافی سقوط نکرده و قذافی هم کشته نشده بود؛ (چه، اگر این اتفاق نیفتاده بود، شاید ما خیلی راحت‌تر می‌توانستیم این قضیه را پیگیری کنیم) در لبنان کمیته رسمی پیگیری به دستور خود دولت تشکیل شد که مقامات امنیتی، اطلاعاتی و رسمی ترکیب آن را تشکیل می‌دادند. در ایران، آن زمان، آقای دکتر صالحی وزیر امور خارجه بود. ایشان در سفری که به لیبی داشت، در ملاقات با آقای عبدالجلیل، رئیس دولت انتقالی لیبی، یکی از موضوعاتی که مطرح کرد همین قضیه بود. حتی در مرحله بعد، در دولت آقای روحانی، آقای دکتر ظریف هم همین‌طور.
ما با ایشان دیدار و گفت‌وگوهایی داشتیم. با وجود شرایط و گرفتاری‌هایی که ایشان دارند، در جاهایی موضوع را مطرح کردند، ولی طبیعی است با توجه به ظرفیتی که آقای دکتر ظریف دارند، نمی‌خواهم بگویم انتظار بیشتری داریم، اما امیدواریم بتوانند گرهی از این مسئله باز کنند.

– نتیجه دیدار دکتر صالحی با آقای عبدالجلیل چه بود؟ دقیقا چه موضوعی را مطرح کردند و چه جوابی گرفتند و اینکه چرا تلاش ایشان ادامه پیدا نمی‌کند و کار به دولت روحانی می‌کشد؟
* شاید مهم‌ترین نکته ملاقات دکتر صالحی با آقای عبدالجلیل خبر سلامتی امام باشد. آقای عبدالجلیل در این ملاقات می‌گوید که تا قبل از سقوط طرابلس پایتخت لیبی، از حضور امام در طرابلس خبر دارد.

– آقای ظریف، موضوع پیگیری را در چه جاهایی مطرح کردند؟ و این پیگیری ادامه دارد یا خیر؟
* ان‌شاءالله بعد از اجرائی‌شدن توافق‌ها به طور جدی به این قضیه خواهند پرداخت!

– آقای رفیق‌دوست در مصاحبه‌ای ادعایی را طرح کردند که می‌خواهیم صحت و سقم آن را از زبان شما بشنویم. ایشان دیدارهای متعددی با قذافی داشته است. ایشان می‌گویند در دولت نهم، یعنی دولت اول آقای احمدی‌نژاد، بنا به دعوتی، سفری به لیبی دارم. با قذافی هم دیداری می‌کنم. قذافی پیشنهاد می‌دهد، کمیته پنج‌جانبه‌ای متشکل از لیبی، سوریه، ایران، لبنان و خاندان صدر تشکیل شود تا در لیبی تفحص کند و هر نتیجه‌ای که اعلام شد، قذافی هم از آن تمکین کند. رفیق‌دوست می‌گوید پیشنهاد قذافی را به مقامات مسئول در ایران داده، ولی آنها پیگیری نمی‌کنند. شما در جریان این پیشنهاد بودید؟
* آن زمان ما در جریان قرار نگرفتیم. ولی چنین کمیته‌ای راه‌حل ماجرا نبود. کمیته تفحص در لیبی چه کار می‌کنند؟ ما را کجا می‌برند؟ این یک نمایش‌نامه است. چه کمکی می‌توانست به حل ماجرا کند؟ لیبی واقعا چه کمکی می‌کرد؟ آیا معتقدید طرحی که قذافی پیشنهاد و آن را اجرا کند، به آزادی امام می‌انجامد؟ ما را به حقیقت ماجرا می‌رساند؟ ما آنجا پیچ‌ومهره‌ای گم نکرده‌ایم. انسانی است که ممکن است هرجا پنهانش کنند و آدرس او را به ما ندهند. راه‌حل این قضیه، کمیته تحقیق و تفحص نیست. باید بر قذافی فشار سیاسی می‌آمد که آن موقع ایران این قدرت را داشت.

– چه زمانی؟ در دولت نهم؟
* خیر، به‌طورکلی گفتم. از اول انقلاب، قذافی خیلی مایل بود با ایران ارتباط محکمی برقرار کند. رابطه خیلی خوبی هم بود و ایران می‌توانست بر قذافی فشار سیاسی وارد کند تا سرانجام او را وادار به اقدامی کند.

– در دولت اصلاحات علاقه‌ای وجود داشت که این موضوع پیگیری شود. اما چرا پیگیری‌ها متوقف می‌شود و به نتیجه نمی‌رسد؟
* ببینید! همان‌طور که عرض کردم این پرونده خیلی پیچیده‌تر از یک سؤال و جواب معمولی و یک شخصیت و دو شخصیت است. دولت اصلاحات تلاش کردند و کمیته‌ای تشکیل دادند. سفرهایی هم انجام شد و نماینده دولت اصلاحات هم سفرهایی انجام داد. ولی لیبی، استاد وقت‌کشی است. راه‌های گریز و منحرف‌کردن پرونده را بلد است. یک سال و دو سال هم نبود، سال‌های سال این کار را انجام داده بود. نه‌تنها در این موضوع با ما این رفتار را داشت، بلکه با دیگران هم این کار را کرده بود. در سال ۲۰۰٢ لیبی تعدادی زندانی را آزاد کرد که بعضی از آنها ٣٠ سال زندانی بودند. در حالی که مقامات گفته بودند از این افراد اطلاعی ندارند. لیبی سابقه این کار را دارد. آنها راه‌های فرار را بلد هستند.

– بعد از سقوط قذافی، یکی از افراد احتمالا دخیل در ماجرا، عبدالله السنوسی، رئیس استخبارات، است که رابطه خویشاوندی هم با قذافی دارد. در صحبت‌های آقای قاضی الشامی هم خوانده‌ام ایشان یک جلسه در موریتانی داشتند که البته شکل بازجویی هم نداشته است. اخیرا برای او حکم اعدام صادر شده و هر آن ممکن است این حکم اجرا شود. در این صورت، دوباره یک منبع اطلاعاتی بزرگ در این پرونده از دست می‌رود. چطور می‌شود در یک جلسه جدی با ایشان صحبت کرد که دروغی هم نگوید؟
* لحظات آخری که السنوسی هنوز در موریتانی بود و قبل از اینکه تحویل لیبی داده شود، قاضی حسن الشامی، دبیر کمیته رسمی پرونده امام‌موسی‌صدر پنج، شش ساعت با او نشست داشت، ولی او اطلاعات دقیقی نداد. حرف‌های خارج از موضوع و گاه متناقضی زد. او فردی امنیتی بوده و به‌راحتی حرف نمی‌زند، درحالی‌که کسی که با او صحبت می‌کرد هم آدم واردی بود. گرچه حکم اعدام صادر شده، ولی به این حکم اعتراض شده و امیدواریم این اتفاق نیفتد. تلاش‌هایی دارد انجام می‌شود. کمیته رسمی پیگیری که در لبنان تشکیل شد، چند سفر به لیبی داشت. در سفر دوم که بعد از استقرار دولت لیبی بود، برادرم صدرالدین صدر و آقای فیروزان هم همراه هیأت بودند. با شش وزیر و چند مقام دولتی دیدارهای خوب و امیدوارکننده‌ای داشتند. کمیته فعالیت‌هایی کرده، زندان‌ها را دیده، از بعضی افراد بازجویی کرده که اطلاعاتی به دست آورد و همچنان به فعالیت ادامه می‌دهد. یکی از دستاوردهای این کمیته، تفاهم‌نامه‌ای بین لیبی و لبنان است که یکی از مصوبات آن جست‌وجوی میدانی و تبادل اطلاعاتی است برای رسیدن به سرنخ‌های لازم، اما متأسفانه به محض امضای این تفاهم‌نامه، اوضاع لیبی به نحو دیگری به‌هم ریخت.

– آخرین نشانه‌ها از زنده‌بودن امام‌موسی‌صدر مربوط به چه سالی می‌شود؟
* آخرین نشانه مربوط به ایام انقلاب لیبی است. آقای عبدالجلیل به آقای دکتر صالحی و بعد به کمیته گفته بود ما تا قبل از سقوط طرابلس، اطلاع داریم که امام‌موسی‌صدر در طرابلس بود و از آنجا به جای دیگری منتقل شده است. اگر کسی ادعایی مبنی بر شهادت دارد، باید نشانه‌ها را بیاورد. حتی مقامات لیبی به ما سند و مدرکی ندادند که اتفاق بدی افتاده باشد.

– خانم صدر! همان‌طور که فرمودید، با روی‌کارآمدن آقای روحانی امیدواری بیشتر شده است. کار جدی هم صورت گرفته است؟ آیا پیگیری مستمر این جریان یک موضوع جدی برای وزارت خارجه است یا نه؟
* بله؛ ما ابتدا ارتباطاتی برقرار کردیم و امیدواریم نتیجه دهد. این را باید از مسئولان بپرسید. تلاش ما این است که به این صورت باشد، ولی آنها باید بگویند تا به حال چه اقداماتی انجام شده است.

‌- آیا وزارت خارجه دولت روحانی گزارشی به شما از پیگیری‌ها ارائه کرده است؟ آیا توافق هسته‌ای می‌تواند امیدواری بیشتری برای پیگیری موضوع از سوی ایران در پی داشته باشد یا خیر؟
* می‌توانم بگویم، از همراهی‌های آقای امیر عبداللهیان تشکر می‌کنم.

– آیا دولت لیبی را فقط عامل اجرای ناپدیدسازی می‌دانید یا طراح آن هم بوده است؟ بعضی‌ها، گروه‌های چپ لبنانی، فلسطینی و دولت سوریه را متهم می‌کنند که در این جریان دست داشتند و دولت لیبی تنها اجراکننده بوده است. این ادعا، چقدر صحت دارد؟
* ببینید! دولت لیبی مجری است. اما این رویداد، شبیه یک توافق نانوشته می‌ماند که بین عده‌ای، که از حضور امام‌موسی‌صدر در لیبی ناخشنود بودند، انجام شده است. حالا یا با هم این توافق را کردند، یا همین که بعد از ربودن، اقدام شایسته‌ای برای آزادکردن امام‌موسی‌صدر انجام نمی‌شود، به‌نوعی شریک‌بودن در مسئله ربودن است.

‌- تا چه زمانی پیگیری‌ها را ادامه خواهید داد؟ آیا از اینکه خانواده و فقط دولت لبنان همواره پیگیر ماجرا بودند، خسته نشده‌اید؟ از ایران چه توقعی دارید؟ فکر می‌کنید زمان آن نرسیده که با ورود ایران به ماجرا، داستان ربوده‌شدن به‌طور دوجانبه پیگیری و منتج به نتیجه شود؟
* اولا باید بگویم که ما یک خانواده‌ایم. بنابراین به همکاری همه دولت‌ها برای رویارویی با دولتی مثل دولت قذافی نیاز داشته‌ایم و به متقاعدکردن دولت‌ انقلاب لیبی با هدف همکاری محتاج هستیم. به علاوه از دولت ایران و لبنان بیشتر توقع داریم. اینکه بگوییم چه توقعی داریم، در عهده توان و اطلاعات ما نیست. دولت‌ها باید بگویند چه کاری باید کرد. چه راهکاری باید پیش گرفت و چقدر مشارکت می‌کنند.

‌- از آنجا که دست‌کم دولت لبنان در این ماجرا شما را همراهی می‌کند، چرا در مجامع بین‌المللی موضوع به صورت شکایت مطرح نشده است؟؟ یا اگر شده و من در جریان نیستم، لطفا کمی درباره آن توضیح دهید.
* هیچ راهکاری برای پیگیری از نظر ما دور نمانده است. همین سؤال شما متضمن آن است که هم ویژگی‌های قضائی حقوقی و هم نتایج آن را در نظر بگیریم.

معاون عربی وزیر خارجه: سقف کار ما حصول اطمینان از زنده‌بودن و نجات امام یا تأیید شهادت بر مبنای مستندات دقیق و موثق است
روزنامه شرق در ادامه پرونده ویژه‌اش برای بررسی ربوده شدن امام صدر، با حسین امیرعبداللهیان، معاون عربی وزیر خارجه ایران به گفتگو نشسته است. زینب اسماعیلی با ذکر مقدمه‌ای برای عنوان «اطلاعات واصله کماکان متناقض است» آورده است:
در ماجرای پیچیده امام‌موسی‌صدر، وزارتخارجه یکی از اصلی‌ترین نهادهای پیگیر است. در دولت یازدهم نیز این پیگیری‌ها با دستور رئیس‌جمهور و وزیر خارجه شدت یافته‌ است. اما معاون حوزه کشورهای عربی با اشرافی که بر این حوزه دارد، می‌گوید هنوز پیگیری‌ها به نتیجه‌ای مشخص نرسیده است. او بیش از دو دهه است که در حوزه خلیج‌فارس و کشورهای عربی فعالیت می‌کند.

‌‌‌‌- در گفت‌و‌گویی که با خانم حورا صدر، دختر امام‌موسی داشتیم، ایشان گفتند که «در دولت آقای روحانی با دکتر ظریف دیداری داشته‌ و ایشان در جاهایی موضوع را مطرح کرده‌اند». نتیجه این تلاش‌ها به کجا منجر شده ‌است؟
* در دولت یازدهم، به دستور دکتر روحانی و آقای ظریف، کار باسرعت و دقت پیگیری می‌شود. متأسفانه شرایط بی‌ثبات لیبی روند تحقیقات را با دشواری و کندی مواجه کرده است. تلاش‌های فشرده‌ای برای تعیین سرنوشت امام‌موسی‌صدر، پس از سقوط قذافی انجام شد. گروه‌هایی از انقلابیون لیبی مأمور تفحص درباره یافتن مکان امام شدند. همچنین هیأت‌هایی از لبنان و خانواده امام عازم لیبی شدند. همسو با این تلاش‌ها نیز کمیته مشترکی از ایران و لبنان مأمور بررسی دقیق ماجرا شدند. آقای اکبری، سفیر ایران در لیبی و سفارت ما در طرابلس، اقدامات گسترده‌ای انجام دادند اما نتیجه مطلوب حاصل نشد و مجموعه اطلاعات واصله کماکان متناقض است.

‌- بالاخره این پرونده نمی‌تواند به صورت دائم باز باقی بماند، نتیجه‌گیری تحقیقات صورت‌گرفته و آخرین وضعیت چیست؟ می‌توان به‌صراحت گفت امام زنده است یا نه؟
* سقف کار ما حصول اطمینان از زنده‌بودن و نجات امام یا تأیید شهادت بر مبنای مستندات دقیق و موثق است. اما مستندات موجود برای تأیید شهادت امام، اطمینان‌بخش نیست هر چند در شرایط جدید لیبی هر اقدامی که قابل انجام بود برای یافتن محل اختفای امام یا اطمینان از به شهادت‌رساندن ایشان انجام داده، اما تحقیقات تا حصول نتیجه اطمینان‌بخش از سرنوشت امام‌موسی‌صدر، همچنان ادامه دارد. ‎

صادق طباطبایی آن‌قدر در پیگیری سرنوشت امام‌موسی‌صدر پیش رفت که از او خواستند فعلا سکوت کند
شرق در چهارمین مطلب در خصوص امام موسی صدر، یادداشت «سکوت تلخ صادق» به قلم فاطمه صدرعاملی، همسر مرحوم صادق طباطبایی را منتشر ساخته و از رابطه قوی و صمیمانه آن دو برای نیل به اهداف عالی گفته است.
در این یادداشت می خوانیم:
«شهریورماه سال ١٣۵٧ است. چند روزی در آن ایام، امام‌موسی‌صدر و خانواده در خانه ما، در بوخوم، یکی از شهرهای غرب آلمان، بودند. حضور امام‌موسی‌صدر در منزلمان به زندگی‌مان نور و نیرو می‌بخشید. برنامه سفر به لیبی پیش‌رویشان بود و پس از اقامت کوتاهی در آلمان به لبنان بازگشتند تا با هم‌سفران خود عازم لیبی شوند. قرار بود طباطبایی هم در این سفر همراه آنها باشد، ولی به دلیل کار زیاد، از این سفر و همراهی امام بازماند. جزئیات سفر؛ ساعت و روز آن را طباطبایی می‌دانست. من چندان سؤال نمی‌کردم و می‌دانستم با همراهان به لیبی پرواز کرده‌اند.
خودم را برای سفری به ایران آماده می‌کردم. روز قبل از سفر متوجه شدم طباطبایی حالش خوب نیست. بسیار کلافه است و آرام و قرار ندارد. به من نمی‌گفت نگران چیست و علت آشفتگی‌اش کدام است. خواستم سفر به ایران را لغو کنم، اما با این کار مخالفت کرد. من و دخترم به ایران رفتیم و او با نگرانی‌هایش تنها ماند. به ایران که رسیدم، خبردار شدم علت درهم‌پیچیدگی و آشفتگی او چه بوده است.

رابطه امام‌موسی‌صدر و دکتر صادق طباطبایی- این دایی و خواهرزاده – رابطه‌ای استثنایی بود. او دایی را بسیار دوست می‌داشت و دایی نیز به او توجه ویژه داشت. او دایی را نماد تحقق آرزوهایش در فعالیت برای اصلاح اجتماع می‌دانست و دایی نیز وی را ادامه‌دهنده راهش برای انجام مسئولیت‌های اجتماعی. دایی در فعالیت‌های خود جهانی فکر می‌کرد و طباطبایی نغمه افکار او را در دنیای فراتر از بیروت و به‌ویژه در غرب به گوش دیگران می‌رساند. دایی می‌گفت تنگ‌نظر نباشید و کسی را به‌دلیل آنکه طرز تفکر دیگری غیر از شما دارد، طرد نکنید. او در حوزه‌های مختلف از مذهبی گرفته تا دانشگاهی، طرز تفکر دایی و گفت‌وگو و مدارامحوری او را معرفی می‌کرد. دایی می‌گفت از مخالفت دیگران نهراسید و به مصداق آیه «ولا یستخفنک الذین لا یوقنون» از طعن دیگران ناراحت نشوید و با مدارا جواب دهید. او در برابر بدگویی‌ها و دروغ‌پراکنی‌ها و تهمت‌هایی که مخالفان به دایی می‌زدند، ساکت نمی‌نشست و با متانت در پی روشن‌کردن دروغ آنها برمی‌آمد و اذهان را روشن می‌کرد. حتی اگر لازم می‌شد، به سفرهای دورودرازی در این راه می‌رفت.

امام‌موسی‌صدر در آغاز اقامت طباطبایی در آلمان، به او گفته بود خانه‌ات به صورت جایگاهی باشد برای فامیل و آشنایان که اگر بخواهند سفری به غرب داشته باشند، محیط آشنایی برای توقف در اختیارشان باشد. او هم سفارش دایی را پذیرفته بود و نه‌تنها سعادت آن را داشت که گه‌گاهی خود دایی در کنار سفرهای رسمی، در منزل او اقامت می‌گزیدند و بعضی وقت‌ها با خانواده می‌آمدند، بلکه دیگر فامیل‌ها نیز ما را با آمدن به منزلمان دلخوش می‌کردند. علاوه بر آن، افتخار آن را داشتیم که بزرگان دیگری هم در آن خانه حضور پیدا می‌کردند. امثال کسانی مانند آقای هاشمی‌رفسنجانی، آیت‌الله دکتر بهشتی، دکتر چمران، آقای حبیبی و … در سفرهای خود به غرب به خانه طباطبایی می‌آمدند. بسیاری از دانشجویان تازه‌وارد نیز تا پیداکردن جا و مکان و محل تحصیل در منزل ما اقامت می‌گزیدند .دایی در خانه خواهرزاده با وجود امکانات ساده دانشجویی احساس امنیت می‌کرد. او آن خانه و محفل خودمانی را به هتل‌هایی که به‌عنوان میهمان رسمی مقامات آلمانی در اختیار داشت، ترجیح می‌داد. دایی می‌خواست هرچه بیشتر فرصت هم‌صحبتی با طباطبایی را درباره اهداف، آرزوها، دغدغه‌ها و نگرانی‌هایی مشترک داشته باشد.

از همسایگی تا هم‌خانگی
اینک به عقب برگردیم و زمینه این هم‌بستگی دایی و خواهرزاده را جست‌وجو کنیم. خانه پدری طباطبایی در قم، در کنار خانه آیت‌الله صدر بود. خانه‌ای که در آن، امام‌موسی‌صدر رشد کرد، دیواربه‌دیوار خانه‌ای بود که طباطبایی در آن زندگی می‌کرد. بین این دو خانه دری هم به هم باز می‌شد. به‌طوری که دیدار افراد خانه‌ها با هم بدون واسطه کوچه انجام می‌شد. این نزدیکی و همجواری، امکان تأثیر‌پذیری طباطبایی را که دارای استعداد درخشانی بود، فراهم می‌کرد. دایی از موفقیت‌های درسی و درخشش در فعالیت‌های جانبی صادق، باخبر بود و او را تشویق می‌کرد. دایی در مواقع مختلف در جمع‌های فامیلی از وظایف و مسئولیت‌های انسان و مسلمان صحبت می‌کرد. دیدارها با دایی هیچ‌گاه به گفت‌وگوهای روزمره نمی‌گذشت، بلکه ایشان به واقعیت‌های زندگی روزمره اشاره و از طریق آنها درس‌های اخلاقی، معنوی و علمی مطرح می‌کردند و بچه‌ها را به آن توجه می‌دادند .این‌چنین بود که رابطه‌ای تنگاتنگ بین امام و طباطبایی شکل گرفت و در طول زندگی به‌طور مستمر ادامه داشت.

صادق سفرهای زیادی نیز برای دیدار ایشان به لبنان می‌رفت و از ایشان برای توسعه نواندیشی اسلامی و فعالیت‌های مبارزاتی الهام می‌گرفت. همچنین تجربیات خود را از دنیای غرب و فعالیت‌های دانشجویی در اختیارشان می‌گذاشت. صادق بعد از آنکه از دایی بی‌خبر ماند، به همراه فامیل و دوستان فعالیت گسترده‌ای را برای یافتن ایشان در پیش گرفت. در اوایل انقلاب، به دلیل عضویت در دولت جمهوری اسلامی، از امکانات سیاسی ایران نیز برای پیگیری بهره جست و بسیار تلاش کرد خبری از دایی به‌دست آورد. علاوه برآن، در سال‌های بعد هم از هر فرصتی برای معرفی شخصیت و افکار ایشان استفاده می‌کرد؛ از روزنامه گرفته تا رادیو، تلویزیون، سخنرانی در محافل مختلف و نوشتن مقاله و انجام مصاحبه. از تهران گرفته تا سراسر کشور در این راه سفر می‌کرد. بارها برای سفر به خارج از تهران به مشکلات وسیله سفر برمی‌خورد. این اواخر به او می‌گفتم اکنون توان تو مانند گذشته نیست و این سفرها با وسایل نامطمئن و تأخیرها و سختی‌ها، متناسب با سن شما نیست. اما گوش ایشان به این حرف‌ها بدهکار نبود. او در شهر‌های دور و نزدیک افکار دایی را معرفی می‌کرد و در این راه سر از پا نمی‌شناخت. در مسئله پیگیری سرنوشت امام‌موسی‌صدر بیقرار بود. زیاد پیشنهاد می‌داد. آن‌قدر پیش رفت که به او گفتند و از او خواستند بهتر است برای دست‌یافتن به نتایج مطمئن، فعلا سکوت کند. او هم سکوت تلخی اختیار کرد و بارها با حسرت می‌گفت: «حیف دایی‌جون» و اکنون دوست دارم من هم بگویم: «حیف دایی‌جون و حیف صادق».

دبیر کمیته رسمی پیگیری پرونده امام‌موسی‌صدر: همه متهمان را تا آخر دنیا دنبال کردیم اما هنوز به نتیجه نرسیده‌ایم
این روزنامه در صفحه ۱۰، گزارش قاضی «حسن الشامی»، دبیر کمیته رسمی پیگیری پرونده ربودن امام‌موسی‌صدر و دو همراهش را منتشر ساخته است. وی در این گفتگو، چنین گزارش داده است:

«ابتدای ناپدیدشدن و ادعای حضور در ایتالیا: ١٠روز بعد از ناپدیدکردن اجباری امام‌موسی‌صدر در سال ١٩٧٨، دادگاه ایتالیا تحقیقات خود را بنا به درخواست مقامات لبنانی آغاز کرد و یک سال بعد، حکمی صادر کرد که امام و دو همراهش، در فرودگاه طرابلس سوار هواپیمای شرکت «آلیتالیا» نشدند. اما در سال ١٩٨١ مقامات لیبیایی درخواست بازگشایی پرونده را کرده و ادعا کردند که امام وارد ایتالیا شده است و چند شاهد لیبیایی هم آوردند. دستگاه قضایی ایتالیا پرونده را مجددا بررسی و در ژانویه ١٩٨٢ حکم اول خود را تأیید و اعلام کرد که امام و دو همراهش وارد رم نشده‌اند. اما دادگاه ایتالیا در نوامبر ٢٠٠۵ در حکمی که به درخواست مقامات دولت لیبی و شهادت چند لیبیایی صادر شده بود، ادعا کرد ممکن است امام وارد ایتالیا شده و ساواکِ شاه، او را ربوده باشد. این حکم بسیار ضعیف و بی‌‌پایه و غیر‌منطقی بود و ایتالیا را در معرض اتهام قرار می‌داد و به نظر می‌رسید صدور این حکم نوعی معامله مالی بین قذافی و برلوسکونی که دوستی نزدیکی داشتند، بوده است.
اگرچه خانواده امام و مقامات رسمی در لبنان پیگیر پرونده بودند، اما تا قبل از سقوط قذافی و رفتن برلوسکونی از نخست‌وزیری ایتالیا، کار خاصی از خانواده امام و وکلایشان برنمی‌آمد. پس از سقوط دیکتاتور لیبی، انقلابیون و مقامات لیبیایی، تأکید داشتند که لیبی مسئول ربودن امام‌موسی ‌است که تفاهم‌نامه‌ای میان لبنان و لیبی بر همین مبنا امضا شد.

شکایت خانواده صدر در دادگاه ایتالیا: دسامبر ٢٠١۴ خانواده صدر شکایتی را از طریق وکیل ایتالیایی خود، «روبرتو لیبراتوری» تقدیم دادگاه می‌کنند و در کمیته رسمی پیگیری، مستندات و گزارش‌های لازم ارائه می‌شود و «نبیه بری»، رئیس پارلمان لبنان نیز از خانواده امام حمایت می‌کند. در ژوئن ٢٠١۵ دادخواست دادستان رم صادر می‌شود. این دادخواست ٢٩ صفحه‌ای را قاضی «مارچللو مونتلیونی» امضا و دادستان کل، قاضی «ژان کارلو کابالدو» تأیید و سپس قاضی تحقیق رم، خانم «کوکولوتو» حکم را صادر می‌کند. «مونتلیونی» حکم قبلی را تکذیب کرد و با جزئیات، اتفاقاتی را که در هتل «الشاطی» طرابلس، محل استقرار چندروزه امام و آنچه را در فرودگاه رم و در هتل «هالیدی‌این» رم رخ داده بود، بیان و اعلام کرد که پس از بررسی همه مستندات، باید فرضیه ورود هیأت لبنانی را به فرودگاه رم رد کرد. او در گزارش خود از عبارت «گزارش غیرمنطقی قاضی تحقیق لیبیایی»، «تلاش نافرجام لیبیایی‌ها»، «نمایش‌نامه لیبیایی‌ها»، «سوءنیت» و «دروغ‌های لیبیایی‌ها» استفاده کرده و در پایان گفته هرآنچه گذشته، بنابر برنامه‌ریزی دیکتاتور لیبی بوده است. قاضی پرونده نیز پس از تأیید دادخواست، حکم داد که تحقیقات و بررسی‌ها نشان می‌دهد، نمی‌توان حکم به سوارشدن امام به هواپیمای ایتالیا داد. درحقیقت این حکم تأییدی است بر آنچه قبلا قطعی شده بود.

تفاهم‌نامه بین لبنان و لیبی: پس از دو سال تلاش و گفت‌وگو در مارس ٢٠١۴، تفاهم‌نامه‌ای رسمی بین دو دولت لبنان و لیبی امضا شد که طبق آن تحقیقات و بازجویی‌ها با حضور من صورت می‌گیرد، البته من حق سؤال مستقیم ندارم، سؤال‌ها را به قاضی لیبیایی می‌دهم و او می‌پرسد، اما به علت وضعیت داخلی لیبی، تفاهم‌نامه هنوز به اجرا در نیامده و ما نتوانستیم طبق این توافق، مسئولان سابق لیبی را بازجویی کنیم. متأسفانه چند نفر از آنها در زندان فوت شده‌اند. چند بار نیز به لیبی و کشورهای دیگر سفر و همه متهمان را تا آخر دنیا دنبال کردیم و تقریبا با همه سران سابق نظام لیبی دیدار داشتیم. تنها شخصی که هنوز نتوانسته‌ایم با او ملاقات کنیم، «عبدالسلام جلود» معاون قذافی و شخص دوم لیبی است، او به لبنان می‌آمد و پرونده لبنان را در دست داشت. اگر نگوییم در ربودن امام دست دارد ولی می‌توان گفت که او از همه چیز اطلاع دارد. پس از شش ماه تلاش سیاسی و امنیتی به ما اجازه دادند تا «عبدالله السنوسی»، رئیس «استخبارات» لیبی و باجناق قذاقی که یکی از متهمان است، را در کشور موریتانی ببینیم. او تنها شخصی است که در منزل قذافی آزاد بود هرجا بخواهد برود و به احتمال فراوان خود او هم در ربودن امام‌صدر دست داشته باشد. البته السنوسی را بعدا تسلیم لیبی کردند که بازهم از او بازجویی‌هایی به عمل آمد، اما او هم به ما دروغ گفته بود و هم به مقامات لیبیایی. او در حضور ما تحت‌بازجویی قرار نگرفت و طبق تفاهم‌نامه رسمی بین دو دولت لبنان و لیبی، بازجویی نشد.
پیگیری دولت‌های ایران: پس از انقلاب ایران در سال ١٣۵٧ به خاطر قطع رابطه ایران و لیبی پیگیری از سوی دولت اول صورت نگرفت. اما در دولت بعد «علی خرم» به‌عنوان کاردار ایران در لیبی معرفی می‌شود. خرم با حکم مستقیم امام خمینی مسئول پیگیری قضیه امام‌موسی‌صدر می‌شود و در دو سال هرچند با کارشکنی‌هایی از سوی مقامات ایرانی و لیبیایی مواجه می‌شود، اما اطلاعاتی را مبنی بر زنده‌بودن امام تا سال ١٣۶٠ به‌دست می‌آورد. بعد از او پیگیری‌ها روند کندی پیدا می‌کند تا اینکه در دولت اصلاحات «محمدعلی ابطحی» مأمور پیگیری پرونده می‌شود. ابطحی چند جلسه با سیف‌الاسلام پسر قذافی دیدار می‌کند که بعد از مدتی به علت عدم همکاری لیبی و تأخیر در مذاکرات، پیشرفت محسوسی صورت نمی‌گیرد. با روی‌کارآمدن دولت روحانی، قول‌هایی از سوی وزارت خارجه به خانواده امام‌موسی‌صدر داده شده است تا این پرونده ٣٧ ساله به یک سرانجام مشخص برسد.
شکایت جدید خانواده امام در دادگاه لبنان: خانواده امام‌موسی اطلاعات جدیدی درباره ١٣ نفر دیگر، که در ربودن امام صدر متهم بودند به دست آوردند و علیه آنها به شورای‌عالی دادرسی شکایت شد. اما مسئله اثبات مرگ قذافی به لحاظ حقوقی و قضائی مراحلی را می‌طلبید که موجب تأخیر در روند پیگیری شد.»

رئیس سابق مؤسسه امام‌موسی‌صدر: امام‌صدر قطعا تا حدود سال ٢٠٠٣ یا ٢٠٠۴ میلادی زنده بوده است/تقاضای خانواده امام صدر از خاتمی در دوران اصلاحات، اصلاح روش پیگیری سرنوشت امام بود و نه توقف آن/متاسفانه رسانه‌ها و مطبوعات ما حداکثر سالی یک‌بار چند ساعتی به یاد سرنوشت امام‌صدر می‌افتند
روزنامه شرق در صفحات ۱۰ و ۱۱، به گفتگو با رئیس سابق مؤسسه فرهنگی – تحقیقاتی امام‌موسی‌صدر پرداخته و از موانع پیگیری پرونده امام پرسیده است. مهدی قدیمی این گفتگو را با مقدمه ای به چاپ رسانده و آورده است:
«نزدیک به چهاردهه پس از ربوده‌شدن امام‌موسی‌صدر، هنوز هیچ خبر قابل اتکایی از وضعیت او به دست نیامده است. همین جمله برای دانستن اهمیت پرونده امام‌موسی‌صدر کافی است. اما محسن کمالیان، رئیس سابق مؤسسه فرهنگی- تحقیقاتی امام‌موسی‌صدر ناگفته‌های بسیاری از آنچه در این ٣٧ سال گذشته دارد و از شبکه‌ای در کشورهای منطقه سخن می‌گوید که در پروژه ربودن امام‌موسی‌صدر نقش داشته‌اند. او در گفت‌وگو با «شرق»، برخی از زوایای کمتر بیان‌شده این پرونده عجیب و بی‌سرانجام را بازگو و از گروه‌های چپ‌گرای منطقه به‌عنوان اصلی‌ترین بازیگران این شبکه سخن گفت.»

در این گفتگو آمده است:
– ٣٧ سال‌ از ناپدیدشدن امام‌موسی‌صدر و ادعای حکومت وقت لیبی‌ مبنی بر خروج امام‌صدر از این کشور به قصد ایتالیا، می‌گذرد. اما همچنان نه شاهد فعالیت تأثیرگذاری از سوی دولت‌های مختلف درباره کشف اسرار این اتفاق بی‌نظیر هستیم و نه حتی پس از سقوط قذافی، راز این ماجرا برملا شد. شما به‌عنوان فردی که علاوه بر سال‌ها پژوهش در آثار و احوال امام‌موسی‌صدر، با خانواده ایشان نیز در تماس و ارتباط بوده‌اید، چه نظری درباره روایت منقول این سال‌ها از ماجرای سفر امام‌موسی‌صدر به لیبی و ناپدیدشدن ایشان دارید؟
* من در دی‌ماه سال ١٣٨٣، یعنی ماه‌ها قبل از ترور رفیق حریری، نخست‌وزیر لبنان، مجموعه برداشت و جمع‌بندی خودم را از پشت‌صحنه ربوده‌شدن امام‌موسی‌صدر قلمی و در مقاله‌ای با عنوان «اسرار ربوده‌شدن امام‌صدر؛ همدستان منطقه‌ای قذافی» در سایت‌های بازتاب و انتخاب منتشر کردم. چند سال بعد نیز این مقاله در کتاب «فریاد در خاموشی» منتشر شد. امروز که ١٢ سال از نگارش آن مقاله می‌گذرد، هنوز دقیقا همان برداشت و جمع‌بندی را دارم. تصویری که آنجا ترسیم کرده بودم، از کنارهم‌چیدن مجموعه روایات آشکار، غیرآشکار و ده‌ها شاهد و قرینه متعدد به‌دست آمده بود و با استنباط کلی برخی بزرگان شیعه در ایران، عراق و لبنان هماهنگی داشت.
مهم‌ترین ارکان برداشت و جمع‌بندی من از پشت‌صحنه اتفاقی که برای امام‌صدر افتاد، بدین شرح بود: رژیم قذافی عامل مستقیم اجرای عملیات ربودن امام‌صدر و البته مانند همه مزدوران، صرفا «عامل» آن بود. عملیات مزبور ماه‌ها قبل از اجرا، توسط برخی سازمان‌های امنیتی چپ منطقه طراحی شده بود. برخی گروه‌های فلسطینی و بعضی محافل قدرت در سوریه، از همدستان قذافی در این عملیات بودند. بحران وقت جنوب لبنان بستر مناسبی بود تا رئوس این مثلث چپ‌گرا، بی یا با تحریک بزرگ‌ترها، برای انجام این عملیات انگیزه یابند. طراحان عملیات آن را صدها کیلومتر دورتر از لبنان با محوریت رژیم قذافی اجرا کردند، تا از هرگونه سوءظنی در امان باشند. برخی عناصر مبارز اما خودسر منسوب به انقلاب اسلامی ایران که با گروه‌های فلسطینی و لیبی ارتباط داشتند، در مظان همدستی با قذافی قرار دارند. برخی قدرت‌های راست منطقه نظیر حکومت شاه، از تکوین توطئه علیه امام‌صدر آگاه بودند و عملا با سکوت خود به آن چراغ سبز دادند. همدستان قذافی با حذف برخی آگاهان، که ممکن بود در آینده اسراری را برملا کنند، حاشیه امنیتی عملیات را تأمین کردند.

‌- چه دلیلی دارید که می‌گویید برخی محافل قدرت در سوریه با قذافی همدست بوده‌اند؟
* شواهد و قرائن متعددی دال بر این مسئله وجود دارد. به مقاله من مراجعه کنید. ازجمله در اسناد ساواک آمده است و منصور قدر، آخرین سفیر شاه در لبنان، نیز حدود سه‌دهه بعد گویا در کتاب مصاحبه خود با گروه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، تصریح کرد رییس‌جمهور یکی از کشورها، در جلسه‌ای که در تیرماه سال ١٣۵٧ش با او داشت، توسط قدر برای شاه پیغام داده بود امام‌موسی‌صدر حداکثر ظرف دو ماه آینده از صحنه سیاسی خاورمیانه حذف خواهد شد. همین اتفاق نیز افتاد. امام‌صدر در نهم شهریور سال ١٣۵٧شمسی در لیبی ربوده شد.

– آیا الان براساس همین شواهد و اسناد، مشخص است بالاخره در روز نهم شهریور سال ١٣۵٧ شمسی برای امام‌صدر چه اتفاقی افتاد؟
* هنوز هم هیچ‌کس دقیقا نمی‌داند برای امام‌صدر در آن روز و روزها و ماه‌ها و سال‌های بعد واقعا چه اتفاقاتی رخ داد. اما اتفاقات به هر شکلی که رخ داده باشد، این مسئله تا به امروز قطعی و محرز شده است: امام‌صدر تا حدود سال ٢٠٠٣ یا ٢٠٠۴ میلادی، یعنی به مدت بیست‌واندی سال پس از ربوده‌شدن توسط رژیم قذافی، در لیبی زندانی بوده و هر از چند گاهی از زندانی به زندان دیگر، جابه‌جا می‌شده است. به بیان دیگر تمامی قصه‌هایی که طرف‌های مختلف عربی و غیرعربی در این سال‌ها بافتند و سر هم کردند که امام‌صدر در همان روزهای اولِ بعد از ربوده‌شدن به شهادت رسیده است، همه و همه کذب و خلاف واقع بود. مستندات فراوانی جمع شده است که بر این امر دلالت دارد. خانواده امام‌صدر وقتی پس از سقوط رژیم قذافی به لیبی، رفت، توسط مقامات دولت انتقالی لیبی در جریان پاره‌ای از این مستندات قرار گرفت. اعترافات برخی زندانبان‌های امام‌صدر نمونه‌ای از این مستندات است.

– اصولا چرا از ابتدا به جای پیگیری خانواده از طریق دستگاه قضائی لبنان، از مراجع بین‌المللی درخواست کمک نشد؟
* ببینید! پیگیری چنین پرونده سیاسی امنیتی مهمی در سطح بین‌الملل، کار یک خانواده نیست و حتما کار دولت‌هاست. پیگیری قضائی پرونده امام‌صدر توسط خانواده مظلوم ایشان در لبنان و جهان، اثراتی به‌مراتب کمتر داشته و دارد. به نظر حقیر، فقط دولت متبوع امام‌صدر است که باید در این عرصه دست به‌کار می‌شد. البته مسئله امام‌موسی‌صدر از همان اولین روزهای شروع بحران، توسط دولت وقت لبنان در سازمان‌ملل و نزد شخص دبیر کل وقت آن سازمان، یعنی مرحوم کورت والدهایم، مطرح شد. اگر اشتباه نکنم، آن روزها مرحوم غسان تویینی، دوست نزدیک امام‌صدر، سفیر لبنان در سازمان‌ملل بود. طبیعتا چنین شخصی در حد توان خویش پیگیر این مسئله بود. اما مشکل اینجا بود که کشور لبنان، اندکی پس از ربوده‌شدن امام‌صدر تا دو دهه بعد، گرفتار جنگ داخلی خانمان‌سوزی مثل جنگ امروز سوریه شد. بعد از پایان جنگ نیز هیچ‌گاه اقتدار و حتی ثبات داخلی لازم را برای پیگیری چنین پرونده مهمی در سطح بین‌الملل پیدا نکرد. امروز هم ندارد. به همین سبب انتظار این بوده و هست دیگر کشور متبوع امام‌صدر، یعنی ایران که زادگاه امام‌صدر و خاندان ایشان است، پیگیر جدی این پرونده در همه عرصه‌ها و ابعاد باشد.

– پس از سه دیدار آقای ابطحی با نمایندگان لیبی، خبر رسید خانواده امام‌موسی‌صدر خواستار توقف این پیگیری‌ها شده‌اند. دلیل این رویکرد خانواده امام‌موسی‌صدر چه بود؟
* به‌نظرم لازم است تعارفات را کنار بگذاریم و صریح باشیم. تا جایی‌که حقیر خبر دارم در تمامی ٣٧ سال پس از پیروزی انقلاب، جز در دوران اصلاحات، اقدام خاصی برای پیگیری مسئله امام‌صدر صورت نگرفت. نه در دوران جنگ اقدام خاصی انجام شد، نه در دوران سازندگی، نه در دوران آقای احمدی‌نژاد و نه حتی در دوران آقای روحانی. فقط در دوران اصلاحات بود که قدم‌هایی برداشته شد. سبب انجام این اقدامات نیز ارادت ویژه‌ای بود که رئیس دولت اصلاحات به اندیشه و سیره امام‌صدر داشت. متأسفم بگویم البته همان دولت اصلاحات نیز با وجود آنکه انگیزه پیگیری را داشت، در کار خود ضعیف و ناموفق بود.

– سؤال من هم همین بود، چرا اقدامات دوره اصلاحات نیمه‌کاره رها شد و ناموفق بود؟
* ببینید! در پاسخ سؤال‌های قبل اشاره کردم مسئله امام‌صدر یک مسئله پیچیده امنیتی است. به همین سبب کسانی نیز که از سوی رژیم قذافی مأمور مذاکره با ایران شده بودند، یعنی سیف‌الاسلام، فرزند قذافی و نیز افرادی مثل موسی کوسا و احمد قذاف‌الدم و عبدالله السنوسی، مسئولان ارشد دستگاه امنیتی لیبی بودند. جا داشت که دولت اصلاحات نیز مثل رژیم قذافی، دستگاه امنیتی خود را برای پیگیری مسئله امام‌صدر بسیج و مسئولان ارشد آن را مأمور مذاکره می‌کرد. اما نماینده ایران که در این مذاکرات شرکت داشت، آقای ابطحی بود. آقای ابطحی انسانی بزرگوار اما یک چهره فرهنگی بود و به‌کلی با مسائل امنیتی ناآشناست. یک چهره فرهنگی کی می‌تواند در یک مذاکره پیچیده امنیتی، بر عناصر امنیتی کهنه‌کار و تروریستی‌ای مانند موسا کوسا و قذاف‌الدم و عبدالله السنوسی فائق شود؟ عِده و عُده‌ای که دولت اصلاحات برای پیگیری مسئله امام‌صدر در نظر گرفته بود، با ابعاد و حجم مسئله، کمترین تناسب را نداشت.

– چرا خانواده امام‌موسی‌صدر توقف پیگیری‌ها را در دوران اصلاحات خواستار شد؟
* خانواده امام‌صدر هرگز توقف پیگیری‌ها را خواستار نشد! آنچه خانواده امام‌صدر خواستار آن شد، توقف مذاکرات ناموفق آقای ابطحی و جایگزین‌شدن آن با اقدامات جدی و مؤثر قضائی و حقوقی و اطلاعاتی بود. حقیر آن زمان رئیس مؤسسه فرهنگی- تحقیقاتی امام‌موسی‌صدر بودم و به اقتضای این مسئولیت، در جریان جزئیات روند پیگیری قرار داشتم. نامه‌ای که خانواده امام‌صدر در زمستان سال ١٣٨٢ش برای رئیس دولت اصلاحات نوشت را قبل از ارسال، مطالعه و درباره آن ابراز نظر کرده بودم. آخرین پیشنهاد رژیم قذافی به ایران در آن‌روزها عبارت از این بود که ما تمامی حقایق مربوط به امام‌صدر را برای شما افشا خواهیم کرد، به شرط اینکه ایران، خانواده امام‌صدر و شیعیان لبنان، متعهد شوند نه‌تنها از شخص قذافی رفع اتهام کنند، بلکه بابت همکاری او در حل مسئله و نیز بابت افشای حقیقت پرونده، رسما از او تشکر کنند! رژیم قذافی گفته بود ما نمایندگان ایران را قانع خواهیم کرد، اگرچه هیچ تعهدی هم نمی‌دهیم که مستند حرف بزنیم و دلیل و بینه ارائه کنیم! دولت اصلاحات چون حسن‌نیت داشت، ادامه مذاکرات را در این مرحله به کسب موافقت خانواده امام‌صدر منوط کرده بود. به همین سبب در زمستان سال ١٣٨٢شمسی سفری به لبنان رفتیم و این موضوع در دو روز به شکل جدی مورد بحث‌وبررسی قرار گرفت. تقریبا تمام افراد خانواده امام‌صدر در این بحث‌ها حضور داشتند. وکیل خانواده امام‌صدر، آقای دکتر شبلی ملاط، هم در یکی از این جلسات حضور داشت. هدف خانواده امام‌صدر از تمام پیگیری‌ها، آزادکردن امام و دو همراه ایشان بود. اما مسیر مذاکرات آقای ابطحی چنین سمت‌وسویی نداشت و رژیم قذافی دنبال آن بود تا بدون آنکه حتی سند و مدرکی ارائه کند، مثل دو دهه قبل از آن، افسانه‌بافی و فرافکنی کند. طبیعی بود خانواده امام‌صدر به چنین نتیجه‌ای رضایت ندهد. به‌ویژه که امنیت امام‌صدر و دو همراه ایشان نیز می‌توانست با چنین چک سفیدی به خطر بیفتد. به همین سبب خانواده امام در جلسات بیروت تصمیم گرفت توقف مذاکرات ناموفق آقای ابطحی را از رئیس دولت اصلاحات خواستار شود و همان‌جا آغاز اقدامات جدی و مؤثر حقوقی، قضائی و اطلاعاتی ایران را تقاضا کند. این توافقی بود که پیش از آغاز مذاکرات آقای ابطحی، میان دولت اصلاحات و خانواده امام‌صدر به عمل آمده بود. پیشنهاد دولت اصلاحات آن بود که عملیات پیگیری مسئله امام‌صدر با مذاکرات آغاز شود. خانواده امام‌صدر نیز اگرچه از ابتدا هم به صداقت رژیم قذافی در مذاکرات کمترین اعتقادی نداشت، اما قول گرفته بود اگر مذاکرات جواب نداد، بی‌درنگ راه‌های متعارف پیگیری حقوقی، قضائی و اطلاعاتی از سوی ایران در پیش گرفته شود. خوب به یاد دارم مجموعه اینها مطالبی بود که در نامه زمستان سال ١٣٨٢شمسی خانواده امام‌صدر به رئیس دولت اصلاحات مطرح و یادآوری شد. پس تقاضای خانواده در آن مقطع، اصلاح و تقویت روش پیگیری بود و نه توقف آن.

– در طول سال‌های پس از ربایش امام‌موسی‌صدر، تحولات عمیقی نظیر انقلاب ایران و فروپاشی شوروی و… به وقوع پیوسته. با توجه به تغییرات گسترده‌ای که در آرایش سیاسی و ژئوپلیتیک منطقه در این چهار دهه اتفاق افتاده، به‌نظر می‌رسد حتی اگر آن زمان، حضور امام‌موسی‌صدر برای برخی از نظام‌ها و حکومت‌های وقت مزاحم محسوب می‌شده، با تغییر آن حکومت‌ها، نیروهای بازدارنده در مقابل عملیات جست‌وجوی امام‌موسی‌صدر یا از عرصه خارج شده‌ یا تغییر دیدگاه داده‌اند. با این حساب، چه نیرویی باعث می‌شود تا در هیچ‌یک از کشورهای درگیر ماجرا و هیچ‌یک از نهادهای بین‌المللی، اقدام منتج به اثری درباره این موضوع صورت نگیرد؟
* واقعیت این است امروز نیز مثل گذشته، پیگیری مسئله امام‌صدر با سه مانع جدی روبه‌روست؛ مانع اول این است برخلاف آنچه تصور می‌کنید، همدستان منطقه‌ای قذافی تقریبا همه هنوز در مصدر قدرت و فعالیت قرار دارند. طبیعتا مصلحت همدستان منطقه‌ای قذافی اقتضا می‌کند در برابر تلاش‌هایی که برای کشف حقیقت انجام می‌شود، او و حتی همدستان لیبیایی او را حمایت کنند. چرا؟ برای اینکه قذافی و همدستان لیبیایی او هرگز ننگ رسوایی را نخواهند پذیرفت، مگر آنکه همدستان منطقه‌ای خود را نیز در تحمل آن سهیم کنند. احزاب چپ فلسطینی و لبنانی نیز که زمان امام‌صدر فعال بودند، امروز هنوز همه فعال هستند. برای مثال، گروه‌های چپ فلسطینی جورج حبش، نایف حواتمه، احمد جبرئیل و سرهنگ ابوموسی که سایه امام‌صدر را در لبنان با تیر می‌زدند و در جبهه‌الرفض متحد قذافی بودند، امروز نیز همه هنوز در عرصه مبارزه فعال هستند. در لبنان نیز شما تنها همین آقای طلال سلمان، رئیس روزنامه السفیر را در نظر بگیرید. او یک روز قبل از ربوده‌شدن امام‌صدر همراه چند دوست چپ لبنانی خود میهمان ویژه قذافی بود. اینها در شهریور سال ١٣۵٧ش اگرچه دیرتر از امام‌صدر به طرابلس وارد شدند، اما موعد ملاقات امام‌صدر با قذافی لغو و به آنها داده شد. طلال سلمان و روزنامه السفیر که همواره بلندگو و مزدور قذافی در لبنان بودند، امروز هم در عرصه مطبوعات لبنان نقش اول را دارند. مجموعه این شبکه‌ای که در سطح منطقه خاورمیانه، در طراحی و اجرای عملیات ربودن امام‌صدر توسط رژیم قذافی دست داشتند و امروز هم هنوز حسابی فعال هستند، خیلی طبیعی است به دلایل مختلف ازجمله ترس از رسوایی، در برابر حل مسئله و به‌ویژه کشف حقیقت کارشکنی کنند. طبیعتا اضافه‌شدن پای اسرائیل و برخی قدرت‌های بزرگ جهانی نیز به ماجرا، مسئله را باز به لحاظ امنیتی و سیاسی پیچیده‌تر می‌کند.

– گفتید سه مانع در این مسیر وجود دارد. موانع دوم و سوم پیگیری کدام هستند؟
* مانع دوم پیگیری، دولت‌های متبوع امام‌صدر هستند. همان‌طور که قبلا گفتم، لبنان ثبات داخلی ندارد و نمی‌توان از آن انتظار داشت. همین‌که آتش جنگ داخلی مجددا در لبنان شعله‌ور نشود، خیلی هنر کرده است. اکنون ٣٧ سال تمام از ربوده‌شدن امام‌صدر می‌گذرد. یادم هست وقتی در دوران اصلاحات با خانواده امام‌صدر به دیدار وزیر اطلاعات وقت رفتیم، اظهار امیدواری کرد با سقوط قذافی ان‌شاءالله همه اطلاعات فاش شود! وقتی کشور لیبی درگیر مسائل بهارعربی یا هرج‌ومرج شد، سازمان‌های جاسوسی کشورهای قدرتمند غربی و در رأس آنها اسرائیل، فعالانه در مناطق مختلف این کشور حضور یافتند و بی‌شک امروز نیز حضور دارند. امروز چندسال پس از سقوط رژیم قذافی هیچ سخن مستندی نداریم که درباره سرنوشت شهروند عالی‌مقام خود بر زبان آوریم.

‌- تا اینجا به دو مانع اشاره کردید. مانع سوم پیگیری چیست؟
* مانع سوم پیگیری نیز بی‌تفاوتی مطلق رسانه‌ها و مطبوعات کشور در قبال سرنوشت امام‌صدر است. متأسفم این را می‌گویم. اما تا رسانه‌ها و مطبوعات، سرنوشت امام‌صدر را با جدیت پیگیری نکنند، کسی احساس نخواهد کرد باید پاسخ‌گو باشد. بنابراین کماکان باری به‌هرجهت، با این پرونده برخورد می‌کنند. رسانه‌ها و مطبوعات ما متأسفانه حداکثر سالی یک‌بار در سالروز نهم شهریور است که چند ساعتی یاد سرنوشت امام‌صدر مظلوم می‌افتند. در همین سالی چند ساعت هم البته خیلی کلیشه‌ای، خیلی غیرحرفه‌ای و خیلی غیرمسئولانه با موضوع برخورد می‌کنند. خیلی هنر کنند، این است که از مقامات مسئول سرنوشت امام‌صدر و آخرین اخبار مربوط به ایشان را سراغ بگیرند. طبیعی است این نوع طرح مسئله، هیچ فایده‌ای در پی نخواهد داشت. پاسخ کلیشه‌ای مقامات مسئول هم عبارت از این است که مسئله امام‌صدر برای ما مهم است و آن را با همه توان پیگیری می‌کنیم! باور کنید رسانه‌ها و مطبوعات کشورهای غربی و حتی عربی، بسیار جدی‌تر و حرفه‌ای‌تر از ما عمل می‌کنند و مو را از ماست می‌کشند. رسانه‌ها و مطبوعات کشور باید تعارف را کنار بگذارند و با صراحت از وزیر محترم خارجه یا معاونان او سؤال کنند چرا در ٣٧امین سالروز ربوده‌شدن امام‌صدر، هنوز پرونده ایشان را در مجامع حقوق‌بشری جهان مطرح نشده است؟ اگر مشکل قانونی‌ای وجود دارد، چرا در این ٣٧ سال نرفتند آن را حل کنند؟

محمدعلی ابطحی: افرادی که معتقد بودند امام‌موسی‌صدر ارتباطاتی با رژیم گذشته داشته، تمایلی به حل معمای او نداشتند/پیگیری سرنوشت امام موسی صدر هم همچون سایر معجزات احمدی نژاد به جایی نرسید
شرق در کنار گفتگو با محسن کمالیان، رئیس سابق مؤسسه فرهنگی- تحقیقاتی امام‌موسی‌صدر، با محمدعلی ابطحی نیز به عنوان مسئول پیگیری‌کننده پرونده امام‌موسی‌صدر در دولت اصلاحات نیز به گفتگو نشسته و این گفته وی را برجسته ساخته است: «جریانی وجود داشت که برای پرونده اهمیتی قائل نبود»
مرجان توحیدی در مقدمه این گفتار آورده است: بعد از تلاش‌هایی که در دولت موقت و دولت اول دفاع مقدس، برای پیگیری پرونده امام‌موسی‌صدر صورت گرفته است، دولت اصلاحات شاید تنها دولتی بود که با دستور مشخص رئیس آن، موضوع را در دست پیگیری قرار داد. محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر رئیس‌جمهوری، از سوی او مأمور می‌شود تا ماجرا را پیگیری کند. ابطحی دیدارهایی را با معمر قذافی، سیف‌الاسلام و السنوسی، رئیس استخبارات لیبی، دارد و بعد از ارائه گزارش خود به خانواده، ماجرا تقریبا متوقف می‌شود. ابطحی در گفت‌وگوی خود با «شرق»، ضمن دفاع از تلاش‌های خود و دولت اصلاحات برای روشن‌شدن ماجرا، تأکید دارد تا از جزئیات پرونده مطلبی را بازگو نکند. او همچنین ابهامات در نحوه فعالیت‌های خود را رد می‌کند. ابطحی به برخی تلاش‌ها در دولت احمدی‌نژاد برای پیگیری ماجرای امام خبر می‌دهد و می‌گوید: عده‌ای ذوق‌زده شده بودند و فکر می‌کردند احمدی‌نژاد در اینجا هم می‌تواند مثل سایر معجزاتش، معجزه کند.

در این گفتگو می خوانیم:
– لطفا به روندی اشاره کنید که منجر شد تا شما مسئول پیگیری ربوده‌شدن امام‌موسی‌صدر در دولت اصلاحات شوید؟
* دولت اصلاحات وقتی مدیریت را برعهده گرفته بود که زمان زیادی از ربوده‌شدن امام‌موسی‌صدر می‌گذشت. در ابتدای انقلاب اتفاقاتی رخ داده و پیگیری‌هایی از طریق دولت سوریه و لبنان انجام شده بود. اما این پیگیری‌ها به نتیجه‌ای نرسیده و سال‌ها بود که موضوع پرونده امام‌موسی‌صدر، موضوع روی میز نبود. دولت لبنان و سوریه به کارهای خود مشغول بودند. ایران هم جنگ را تمام کرده بود و مشغول سازندگی بود. بنابراین پرونده امام، پرونده مطرحی نبود که روی میزها باشد. اما دولت تأکید داشت تکلیف این پرونده روشن شود. برای این موضوع هم چند دلیل داشت. یکی علاقه رئیس دولت به شخصیت فکری و اندیشه‌ای امام‌موسی‌صدر بود. دوم اینکه ایشان نسبت خانوادگی با امام‌موسی‌صدر داشت و این نسبت خانوادگی هم به صورت طبیعی ماجرا را جدی‌تر می‌کرد. سوم اینکه چند پرونده روی زمین‌مانده وجود داشت که در دوران اصلاحات قرار بود تکلیف اینها به‌طور کامل روشن شده و حل شود. یکی از اینها هم پرونده امام‌موسی‌صدر بود. ایشان یک اندیشمند والامقام بود که می‌توانست برای جهان اسلام الگوی مناسبی باشد. اگر یک شخصیت برجسته‌ای مانند ایشان وضعیتش نامعلوم باشد، برای ایران، دنیای اسلام و جامعه بشری کار ناپسندیده‌ای بود.
اما علت اینکه به صورت جدی من برای این کار انتخاب شدم، این بود که خودم علاقه‌مندی ویژه‌ای به امام‌موسی‌صدر داشتم. عمده کارهای جانبی من در حوزه کارهای امام‌موسی‌صدر بود. همچنین با خانواده ایشان هم مأنوس بودم و ارادت ویژه‌ای به آنها داشتم. دوم، انتخاب من – به واسطه نزدیکی من به رئیس‌جمهور – تأکیدی بر این بود که ایشان عنایت ویژه‌ای درباره حل این مسئله دارد. سوم، این ماجرا می‌توانست به طرف مقابل این نکته را تفهیم کند ما جدی هستیم برای اینکه ماجرا را به نتیجه مشخصی برسانیم.

‌ – آیا احتیاجی به انجام رایزنی بیشتر، داشتید؟
* خیر، چون دولت تصمیم داشت تا این موضوع را پیگیری کند. اما در داخل کشور جریاناتی بودند که البته جریان‌های قدرتمندی هم بودند. این جریان معتقد بود، این موضوع از اهمیت ویژه‌ای برخوردار نیست که روابط خارجی تحت‌تأثیر و احیانا مورد خدشه قرار گیرد.

‌ – این جریان دنبال چه چیزی بود که نمی‌خواست ماجرا پیگیری شود؟
* ماجرا روشن بود. بخش‌هایی به صورت تاریخی رابطه خوبی با امام‌موسی‌صدر نداشتند. به‌دلیل اینکه معتقد بودند در دوران پیش از انقلاب، امام‌موسی‌صدر ارتباطاتی با رژیم گذشته داشته است و جزء نیروی انقلابی شناخته نمی‌شود. معتقد بودند تحقیقات گذشته اطلاع کافی را به آنها می‌دهد که این پرونده به نتیجه مشخصی نمی‌رسد و در نهایت اینکه معتقد بودند لیبی ازجمله کشورهایی بود که در جنگ کمک‌های خوبی به ایران می‌کرد و درباره این پرونده معتقد بودند به نتیجه خاصی نمی‌رسند.

‌ – ولی آن زمان موضوع لیبی و جنگ و کمک‌های این کشور به جنگ تمام شده بود. بعد از آن هم شیوه عمل قذافی نشانگر آن بود که نوع ارتباط جمهوری اسلامی با این کشور از نوع همان ارتباط زمان اول جنگ نخواهد بود… .
* به‌هرحال، این جریان وجود داشت و خیلی چیز عجیبی هم نبود. ولی با وجود این فضا، رئیس‌جمهور این جو را گشود و قصد پیگیری پرونده را داشت و آن را در اولویت‌های کاری خود قرار داد. منظور من این بود که گروهی هم بودند که اعتقادی به این روش نداشتند؛ یعنی به پیگیری این پرونده و بازشدن مجدد آن. بیشتر اعتقاد داشتند نتیجه این پرونده از قبل مشخص شده است.

‌- یعنی آنها معتقد بودند امام‌موسی شهید شده است و نیازی به پیگیری نیست؟
* آنها معتقد بودند نتیجه مشخص شده است. نکته مهم در این پیگیری‌ها این بود که خیلی نیازی به مذاکره نبود، بلکه بیشتر اراده‌ای سیاسی لازم بود، یعنی به لحاظ سیاسی، دولت لیبی تصمیم بگیرد که در این ارتباط اطلاعات دهد. این به کار اطلاعاتی یا شیوه‌های دیپلماسی و مذاکره نیاز نداشت. به‌دلیل اینکه طرف برای ما مشخص بود. تردیدی در اینکه این کار در لیبی و در دوران قذافی انجام شده، وجود نداشت. طبیعتا هر اطلاعاتی که بود در اختیار دولت لیبی بود. مهم این بود که در گفت‌وگو‌ها بتوان از دولت لیبی و شخص قذافی اطلاعات گرفت، یعنی لیبی مسیری را بپذیرد که بتوان اطلاعاتی را درباره پرونده امام گرفت و راه آن باز شود.

‌- درباره سفرهای خود به لیبی اشاره کنید. ظاهرا سه بار با سیف‌الاسلام دیدار داشتید. اولا چند بار به لیبی سفر کردید و اینکه آیا به کشورهای دیگری ازجمله لبنان هم در مسیر این پرونده سفر داشتید یا خیر.
* سیر ماجرا بر این شکل بود. دو سفر به لیبی داشتم که در هر دو سفر با معمر قذافی دیدار داشتم و چند سفر هم به اروپا داشتم که با سیف‌الاسلام در آنها دیدار داشتم. اولین ملاقات من با قذافی مثل ملاقات‌هایی بود که دیگر مسئولان مختلف ایرانی با معمر قذافی داشتند و به‌نوعی جواب سربالا گرفته بودند. در ملاقاتی که من با آقای قذافی داشتم، برای او توضیح دادم این پرونده، پرونده کوچکی برای تو نیست. پرونده سرنوشت‌سازی است که بر تاریخ سیاسی لیبی سنگینی می‌کند و الان بهترین شرایطی است که شما بتوانید حقیقت این پرونده را روشن کنید. چون هم رئیس‌جمهور واقعا می‌خواست به حقیقت پرونده برسد. از طرفی آن زمان، دولت لیبی هم تحت تحریم قرار داشت، پروازها هم به آنجا قطع بود و مشکلات زیادی وجود داشت. به او گفتم رئیس‌جمهور هم در سطح بین‌المللی بسیار چهره سرشناسی است و می‌توانیم مشکلات لیبی را حل کنیم، ولی برای ما مسئله امام‌موسی‌صدر مهم است و ما به دنبال حل مسئله هستیم. چنانچه این موضوع حل شود، بسیاری از مشکلات هم حل می‌شود. اینجا اولین باری بود که قذافی، مسئول عالی امنیتی‌ خود را به هتل نزد من فرستاد و… .

– یعنی آقای السنوسی، درست است؟
* بله، به هتل نزد من فرستاد و از آنجا اولین‌بار بود که اجازه پیدا کردیم مسئله را حتی با دولت لیبی پیگیری کنیم. یکی از اصلی‌ترین شروطی که ما با شخص قذافی گذاشتیم و بعد هم در ملاقات با السنوسی مطرح کردم این بود که ما به هیچ‌وجه زیر بار سناریوسازی نخواهیم رفت، حتی اگر منافع دو کشور این را اقتضا کند، ما زیر بار سناریوسازی‌ نخواهیم رفت و پرونده را برای رسیدن به حقیقت پیگیری خواهیم کرد. بر همین اساس هم وارد گفت‌وگوهایی شدیم که از آنجا پرونده را به دست سیف‌الاسلام دادند. ملاقات‌های بعدی ما با سیف‌الاسلام هم خیلی ملاقات‌های ریز و جزئی بود و هدف هم رسیدن به حقیقت بود. در گفت‌وگوهای بعدی ما همه اطلاعاتی را که داشتیم مجموعا به خانواده منتقل کردیم و نهایتا قرار شد تا تصمیم در مورد ادامه ماجرا توسط خانواده گرفته شود. درواقع بیشترین تلاش ما این بود اراده سیاسی‌ای که می‌بایست به کار بیفتد، آن اراده سیاسی به کار گرفته شد و با این شعار که ما باید به حقیقت ماجرا برسیم و موضوع امام‌موسی‌صدر موضوع پراهمیتی است، پیگیری را در دستور قرار دادیم. اطلاعات را مجموعا خدمت خانواده ارائه کردیم و طبیعتا حق خانواده است که هر قدر از اطلاعات را که می‌خواهد، منتشر کند.

– آقای ابطحی! نمی‌توانید بخشی از آن مذاکرات یا صحبت‌هایی که با سیف‌الاسلام و السنوسی داشتید را بگویید. یعنی آنها پذیرفته بودند عامل این ماجرا بودند؟ و اینکه امام‌موسی تا آن‌موقع زنده بود و در زندان‌هایشان بوده است؟ این را تا آن مقطع پذیرفته بودند یا نه؟
* ترجیح می‌دهم جزئیات را اگر لازم باشد، خانواده ارائه کند.

– پیرو صحبت شما می‌گویم وقتی اراده سیاسی لازم پشت قضیه بود، آیا آنها در مذاکرات پذیرفتند که در این زمینه نقش داشتند یا فرافکنی کردند؟ دست‌کم به این جواب دهید؟
* جدی‌ترین مذاکراتی بود که من فکر می‌کنم انجام شد و واقعا تلاش بی‌نظیری بود با اینکه رئیس دولت اصلاحات از بخش‌های مختلف مورد انتقاد قرار می‌گرفت. اما آن جدیت نهایتا به تصمیم و موضع‌گیری خانواده نیاز داشت که خود خانواده محترم امام‌موسی‌صدر باید در این مورد تصمیم بگیرد. شما ٢٠ بار دیگر هم بگویید، من همین را می‌گویم!

– مطلبی نقل شده که ظاهرا یکی از پیشنهادهای قذافی این بود که دولت لیبی به صورت معنوی عاملیت قضیه را بپذیرند و بعد با پرداخت یک غرامت، ماجرا خاتمه پیدا کند و به این وسیله بخواهند پرونده را ببندند. این پیشنهاد در مذاکره با شما مطرح شد؟
* شما خوب دقت کردید که درباره این پیشنهاد چه می‌گویید؟ پذیرفتن معنوی یعنی چه؟
– یعنی پذیرفتن مسئولیت دیگر.
* این مسئله جانبی‌اش است. مسئله مهم‌تر این بوده که ما به واقعیت برسیم.
– خب، به واقعیت رسیدید آقای ابطحی؟
* من ترجیح می‌دهم نتیجه را خانواده امام‌موسی اگر صلاح بدانند، توضیح دهند.

– بحثی که درباره مذاکرات شما طرح می‌شود؛ این است که گفته می‌شود، به‌هرحال چون طرف‌های مذاکره شما آدم‌های اطلاعاتی و امنیتی بودند، شاید بهتر بود طرف ایرانی هم فردی آشنا به فعالیت‌های امنیتی باشد تا در مواجهه با این آدم‌ها، از تورهای امنیتی و اطلاعاتی آنها خارج شود. به‌خاطر همین آقای کمالیان مطرح می‌کند که چون خانواده دیدند روند قضیه به شکل مطلوبی پیش نمی‌رود، به رئیس دولت اصلاحات درخواست دادند موضوع به این شکل ادامه پیدا نکند. اصل ماجرا چه بود؟
* من فکر می‌کنم اطلاعات شما از پرونده، اطلاعات کمی است. به‌دلیل اینکه ما نمی‌توانستیم برویم در سیستم اطلاعاتی آنها نفوذ داشته باشیم و به صورت اطلاعاتی عمل کنیم! بلکه این کار یک اراده سیاسی لازم داشت. این اراده سیاسی، می‌بایست از طریق یک حکومت بسته و دیکتاتوری مثل حکومت قذافی و از طریق خود قذافی امکان‌پذیر شود؛ به همین دلیل ما هم مسیر رفتن و رسیدن به حقیقت را پیگیری کردیم. شما می‌گویید کسی مطرح کرده خانواده به این دلیل گفته‌اند ماجرا پیگیری نشود. من جایی نشنیدم چنین چیزی را خانواده گفته باشند. بیشتر فکر می‌کنم این فرافکنی نسبت به خانواده است. خانواده امام‌موسی‌صدر کاملا در جریان هستند و هر میزان اطلاعات را که صلاح بدانند، مطرح می‌کنند. اصلا کار اطلاعاتی ضرورتی نداشت.

– این را به‌خاطر این می‌گویند که طرف‌های مذاکره شما آدم‌های اطلاعاتی بودند.
* طرف‌های مذاکره من هیچ‌وقت آدم اطلاعاتی نبوده‌اند… .
– السنوسی که به‌هرحال اطلاعاتی بود.
* بعد از معرفی السنوسی، که ملاقات کوتاهی با ایشان داشتیم، سایر تصمیم‌گیران سیاسی بودند. یعنی آقای قذافی و سیف‌الاسلام قذافی هر دو تصمیم‌گیر بودند و تصمیم‌گیر سیاسی بودند. وقتی آن تصمیم‌گیران سیاسی تصمیم می‌گرفتند که پرونده را باز کنند، ما به سمت حقیقت پیش رفتیم.
البته به غیر از خانواده، عده‌ای از کسانی که از نظر خط‌مشی سیاسی هم نزدیک به امام‌موسی‌صدر بودند و هم از نظر خط مشی سیاسی، جریان رئیس دولت اصلاحات را نمی‌پسندیدند، اواخر رئیس دولت اصلاحات و اوایلی که آقای احمدی‌نژاد روی کار آمدند، دستپاچه شدند. یک جلسه در هتل انقلاب گرفته شد که من هم آنجا بودم. به‌دلیل اینکه آقای چمران خیلی نزدیک به آقای احمدی‌نژاد بودند، عده‌ای ذوق‌زده شدند. فکر کردند الان از نظر سیاسی این ماجرا را می‌توانند خیلی جدی‌تر پیگیری کنند. چون فکر می‌کردند آقای چمران به دلیل اینکه برادرشان از دوستان امام‌موسی بوده و هم اینکه به آقای احمدی‌نژاد خیلی نزدیک هستند و نیز اینکه از نظر آرایش سیاسی دیگر به‌عنوان جریان اصلاحات تلقی نمی‌شود، ماجرا را پیگیری کنند. در همان دیدار در هتل انقلاب، علاوه بر آقای چمران، آقای الهام هم به‌عنوان نماینده آقای احمدی‌نژاد هم در جلسه حاضر بودند؛ تعبیر آقای چمران این بود که شما مثلا از دولت آقای احمدی‌نژاد تقاضا می‌کنید پیگیر ماجرای امام‌موسی‌صدر باشند و اضافه کردند اگر در دولت قبل یعنی دولت ما، به اندازه یک گربه دنبال امام‌موسی‌صدر گشته بودند، امام‌موسی را پیدا کرده بودند!
این تعبیر البته برای من خیلی تعبیر سنگینی بود. بیشتر ناشی از یک نوع ذوق‌زدگی بود. کسانی هم دوست داشتند تلاش کنند و بگویند در آن دوره کاری نشده و الان دیگر آقای احمدی‌نژاد یک معجزه مثل بقیه معجزه‌هایش می‌خواهد انجام دهد. این حرف‌هایی که الان شما مطرح می‌کنید مربوط به آن مقطع است و از طرف همین مجموعه‌هاست که کیهان هم چند بار درباره این ماجرا تحلیل نوشت با این مضمون که بالاخره هیچ‌کس هیچ کاری نکرد و آقای احمدی‌نژاد کاری انجام می‌دهند مثل بقیه معجزه‌های آقای احمدی‌نژاد که این هم به هیچ جایی نرسید. من به‌عنوان یک شاهد نزدیک می‌خواهم بگویم جدی‌ترین و اساسی‌ترین پیگیری‌ها برای رسیدن به حقیقت در آن دوران انجام شد و موفقیت‌های زیادی هم داشت.

– بعد از آن جلسه، جلسات دیگری هم برگزار شد که از شما هم دعوت کنند، یا نه آن جلسات دیگر ادامه پیدا نکرد؟
* خیر، یکی، دو تا [شاید تشکیل شده باشد]. کلا آن جریان سیاسی که با ماها خیلی جلسه نمی‌گذاشتند و من دست‌کم در هیچ جلسه‌ای دعوت نشدم. کسانی هم که پیگیر جریان امام‌موسی‌صدر بوده و از علاقه‌مندانشان بودند فکر کردند با آقای احمدی‌نژاد می‌خواهند موضوع را پیگیری کنند. هیأت تشکیل دادند و چند سفر دورهمی خوب هم انجام دادند، ولی من دیگر نفهمیدم نتیجه آن‌چه شد.
– چه کسانی بودند؟
* فکر کنم یک هیأتی را خود دولت تشکیل داد. می‌توانید از آنها بپرسید.
-اوایل دولت نهم؟ درست است؟
* اوایل دولت نهم، عده‌ای ذوق‌زده که فکر می‌کردند الان وقتی است که بگویند آن دوران به نتیجه نرسیده و الان آقای احمدی‌نژاد می‌خواهد معجزه کند!

– در دولت اصلاحات تصمیمی هم گرفتید که از طریق مجامع بین‌المللی بخواهید موضوع را پیگیری کنید؟ چرا از طریق مجامع بین‌المللی پیگیری نشد؟
* ببینید! ٢۵ سال بود که از طریق مجامع بین‌المللی پیگیری می‌شد. آن پرونده‌ها باز بود و کسی جلو آن را نگرفته بود. هم دولت لبنان آن را دنبال می‌کرد و هم دولت ایران. تمام مجامع بین‌المللی هم دنبالش بودند. ما در این میان، یک برش خیلی سریعی زدیم که از این طریق اقدام کنیم.

‌- به غیر از آقای چمران چه کسانی بودند که فکر می‌کردند در دولت آقای احمدی‌نژاد می‌شود این موضوع به نتیجه برسد؟
* اینها را در آرشیوها بگردید. من نمی‌خواهم اسم ببرم.
– حالا حداقل به لحاظ وابستگی سیاسی به ما بگویید.
* وابستگی سیاسی در مجموعه‌هایی است که… .
– خانواده که طبیعتا نبودند. درست است؟
* خیر، فکر می‌کنم خانواده بیشتر از همه می‌دانستند در زمان دولت اصلاحات و شخص من چه تلاش جدی‌ای صورت گرفته است.
– خب، آن کسانی که ذوق‌زده بودند و فکر می‌کردند در دولت آقای احمدی‌نژاد به نتیجه می‌رسد، چه کسانی بودند؟
همان‌هایی که مصاحبه می‌کردند و می‌گفتند در دولت اصلاحات اتفاقی نیفتاده است.
-از سفرهای آنها اطلاع دارید؟
* خیر.

– دولت سوریه چقدر در ماجرا دخیل است؟
* دولت سوریه در ماجرای ربودن امام‌موسی؟
– بله.
* من فکر نمی‌کنم، دخیل باشد.
-در پیگیری شما، دولت سوریه اصلا کمک می‌کرد؟ اصلا احتیاجی می‌دیدید که بخواهید با سوریه رایزنی داشته باشید؟
* بله، یک جلسه مشترکی با مسئولان سوریه داشتیم و تلاشمان این بود که به نتیجه برسد، ولی سوری‌ها خیلی جدی نبودند.
-در دولت حافظ اسد بود، درست است؟ که خب خیلی جدی نبودند.
* بله، یعنی ناامید بودند. می‌گفتند ما دیگر تلاش‌هایمان را انجام دادیم.
– ولی سوریه کار جدی‌ای انجام نداده است؟
* مربوط به اوایل دوران انقلاب است. سوریه خیلی فعال بود و لبنانی‌ها هم خیلی به سوریه مراجعه می‌کردند که عمر من قد نمی‌دهد درباره آن تلاش‌ها چیزی بدانم.

میرمحمد صادقی: اگر در پیگیری سرنوشت امام موسی صدر کوتاهی کنیم، آیندگان ما را مورد ملامت و شماتت قرار خواهند داد
این روزنامه در هشتمین مطلب مرتبط با موضوع ربودن امام موسی صدر، به انعکاس سخنان دکترحسین میرمحمد صادقی، حقوق‌دان و سخنگوی سابق قوه قضائیه در مؤسسه فرهنگی- تحقیقاتی امام‌موسی‌صدر پرداخته و ذیل عنوان «تأکید بر ناپدید‌سازی به جای ربایش »
آورده است:

«در ابتدای این نشست دکتر میرمحمد صادقی با بیان اینکه «سرنوشت امام‌موسی‌صدر، او را به یکی از مظلوم‌ترین علمای اسلام تبدیل کرده است»، گفت: اصرار من بود که عنوان این نشست «ناپدیدسازی» باشد؛ زیرا برای آدم‌ربایی نسبت به ناپدید‌سازی اجباری، در قوانین کیفری جرم بسیار سبک‌تری پیش‌بینی شده است. ناپدید‌سازی اجباری از یک جرم داخلی به یک جرم بین‌المللی تبدیل می‌شود و بنا به تصریح اسناد و مدارک بین‌المللی یکی از مصادیق جنایت علیه بشریت است.

استاد حقوق دانشگاه بهشتی در ادامه گفت: بعضی جرایم مانند جیب‌بری جرمی آنی است و تا مدت مشخصی می‌توان آن را پیگیری کرد و بعد از مدتی حق پیگرد را از دست می‌دهد؛ یعنی شامل مرور زمان می‌شود. اما در ناپدید‌سازی اجباری مرور زمان شروع نمی‌شود که تمام شود. این مرور زمان وقتی شروع می‌شود که یا فرد آزاد شود یا مدارکی مبنی بر ربایش او از طرف ربایندگان پیدا شود.

او ادامه داد: مجمع عمومی سازمان‌ملل در سال ١٩٩١ میلادی اعلامیه حمایت از افراد در ناپدید‌سازی اجباری را تصویب کرد که تمام موارد آن در مورد امام‌موسی‌صدر صادق است. در این اعلامیه چهار ویژگی برای این جرم تعیین شده که به‌این‌ترتیب است: فرد برخلاف میل خود توقیف و نگهداری شود، این ربایش توسط مأموران دولتی و گروه‌های سازمان‌یافته اتفاق بیفتد، اطلاعاتی درباره سرنوشت یا مکان فرد ربوده‌شده، داده نشود و فرد ربوده‌شده در بلندمدت از حمایت‌های قانونی محروم بماند.

میرمحمد‌صادقی چهار جنایت؛ نسل‌کشی، جنایات جنگی، تجاوز به سرزمین و جنایت علیه بشریت که ناپدید‌سازی اجباری جزء آن است را «ام‌الجرایم» و از سنگین‌ترین جرایم دانست و افزود: در سال ١٩٧٩ مجمع عمومی سازمان‌ملل به کمیسیون حقوق‌بشر مأموریت داد که راجع به ناپدید‌سازی تحقیق کند که نشان از اهمیت این مسئله دارد. در اعلامیه سازمان‌ملل هم مسئولیت کیفری شخصی و هم مسئولیت کیفری دولتی وجود دارد؛ یعنی هم قذافی و هم دولت لیبی باید خسارت بدهند. یکی از راه‌های رسیدگی این است که به این شورا شکایت شود، شاید آثار قضائی نداشته باشد، ولی آثار سیاسی خواهد داشت.

میرمحمد‌صادقی با اشاره به اینکه «اگر دادگاهی بخواهد به جرمی رسیدگی کند باید صلاحیت آن را داشته باشد» گفت: تا دو سال قبل، طبق قانون نمی‌شد در ایران در مورد جرمی که قربانی تبعه ایران است، شکایت کرد. اما طبق ماده هشت قانون مجازات اسلامی مصوب سال ٩٢ این اصل پذیرفته شده است که چنانچه جرمی اتفاق بیفتد و قربانی تبعه ایران باشد، دادگاه‌های ایران صلاحیت رسیدگی به آن را دارند.

این حقوق‌دان با بیان این نکته که «امروز فقط یک محکمه بین‌المللی در لاهه داریم که از سال ٢٠٠٢ شروع به کار کرده است»، گفت: طرح شکایت در این دادگاه شرایطی دارد و هر فرد یا نهادی نمی‌تواند به آن شکایت کند. ازجمله سازمان‌هایی که می‌تواند موضوعاتی را به این دادگاه ارجاع دهد، شورای امنیت سازمان‌ملل است که تا امروز دو موضوع را ارجاع داده است؛ سودان و لیبی و موضوع لیبی می‌تواند شامل ناپدیدسازی امام‌موسی‌صدر نیز باشد.
میرمحمد‌صادقی درباره لزوم پیگیری پرونده امام‌موسی‌صدر گفت: زمانی که قذافی زنده بود، بحث ایجاد عدالت مطرح بود که از نظر حقوقی کسی نتواند جرم بی‌کیفر کند. اما اینکه الان این قضیه پیگیری شود و خانواده امام هم آن را رها نکرده، به خاطر روشن‌شدن یک نکته تاریک تاریخی است. چون تاریخ نمی‌داند در این مورد چه قضاوتی کند. شاید دولت‌ها و کشورهای دیگر هم در این جنایت دخیل بوده‌اند. او همچنین در مورد اقدامات دولت ایران گفت: این موضوع از نظر دولت ایران هم مهم است. چون امام موسی تابعیت ایرانی داشته است. اما جهان در مورد دولت‌هایی که نسبت به اتباع خود حساسیت ندارند، توجه خاصی نمی‌کند و قضاوت خوبی ندارد، اگر در این مورد کوتاهی کنیم، دور نیست که آیندگان ما را مورد ملامت و شماتت قرار دهند. دکتر میرمحمد صادقی در پایان این نشست به پرسش‌های حاضران نیز پاسخ گفت.

او در پاسخ این سؤال که تابعیت دوگانه امام چه تأثیری بر روند پیگیری از سوی ایران می‌گذارد، گفت: تا سال ١٣٩٢ نمی‌توانستیم صرفا براساس تابعیت ایرانی امام‌موسی‌صدر در ایران پیگیری قضائی کنیم. اما امروز به استناد ماده هشت قانون مجازات اسلامی، دادگاه‌های ایران به‌دلیل تابعیت ایرانی امام صلاحیت رسیدگی دارند. تابعیت مضاعف در اینجا تأثیرگذار نیست. چراکه به فرض نپذیرفتن این مسئله از طرف دولت ایران، تابعیت ایرانی بر جای خود باقی است. اما به نظر من مصلحت این است که روی پرونده لبنان تمرکز کنیم. این حقوق‌دان در مورد امکان درخواست استرداد سیف‌الاسلام نیز گفت: استرداد بستگی به موافقت‌نامه‌های دو کشور دارد. البته به‌طورکلی هیچ دولتی تبعه خود را مسترد نمی‌کند. درحال‌حاضر هم لیبی چند پرونده علیه او دارد و به پرونده ما درخواست مثبت نخواهد داد. میرمحمد صادقی در پایان جلسه در پاسخ به این سؤال که چرا زمانی که در قوه قضائیه بودید، موضوع را پیگیری نکردید، گفت: پیگیری قضائی در صورتی ارزش دارد که امکان اجرائی‌شدن داشته باشد و در مورد امام‌موسی‌صدر نیز به دنبال نتیجه عملی هستیم و نه صرفا احکام نمادین. درحال‌حاضر هم فعلا باید پرونده لبنان را دنبال کرد.»

اولین کاردار ایران در لیبی: اسلام رحمانی امام‌موسی‌صدر خواستار گفت‌وگوی بین ادیان بود/ با موافقت شهید رجایی و مهندس موسوی پیگیری مساله امام صدر را ادامه دادم/ بعد از سال ١٣۶١ احتمال اینکه قذافی، امام‌‌صدر را زنده نگه داشته باشد، منتفی بود
روزنامه شرق در صفحه ۱۲، گفتگو با علی خرم، اولین کاردار ایران در لیبی پرداخته و از قول او نوشته است: «امام‌خمینی به این نتیجه رسید که او شهید شده است»

علی ایوبی در مقدمه این گفتگو آورده است:
«لیبی برای جهانیان یادآور نام «معمر قذافی»، دیکتاتور سابق این کشور است، اما برای ایرانی‌ها نام «امام‌موسی‌صدر» را به‌خاطر می‌آورد. شخصیتی محبوب و کاریزماتیک چه در ایران و چه در لبنان که تلاش می‌کرد نماینده اسلام رحمانی باشد و گفت‌وگوی بین ادیان را در جهان گسترش دهد. اما در سفرش به لیبی در شهریور ١٣۵٧ ربوده شد. در تمام این سال‌ها انگشت اتهام ایران و خانواده امام‌موسی‌صدر به سوی شخص قذافی بوده است، چراکه امام به دعوت او به لیبی رفته بود. با مرگ قذافی و روی‌کارآمدن دولت جدید در لیبی شاید بتوان این امید را داشت که بالاخره این پرونده ٣٧ساله بسته شود. دکتر سیدعلی خرم، استاد حقوق بین‌الملل، است و تجربه عهده‌داری نمایندگی ایران در سازمان‌ملل را در کارنامه خود دارد. او پس از انقلاب به‌عنوان اولین کاردار ایران در لیبی معرفی و شخصا از سوی امام‌خمینی، مأمور پیگیری پرونده امام‌موسی‌صدر می‌شود. در دو سال مأموریت خود در لیبی با تمام مشکلاتی که از سوی دولت قذافی و حتی از سوی برخی مسئولان ایرانی ایجاد می‌شده، اطلاعات مهمی از سرنوشت امام‌موسی‌صدر به‌دست‌ آورده است. خرم در مصاحبه با «شرق» از اتفاقات و تلاش‌هایی که برای مشخص‌شدن سرانجام این پرونده آدم‌ربایی انجام داده است، می‌گوید.»

در این گفتگو می خوانیم:
– شما وقتی سفیر ایران در لیبی شدید، از طرف امام‌خمینی برای پیگیری پرونده ربوده‌شدن امام‌موسی‌صدر مأموریت یافتید، در آنجا چگونه اطلاعات جمع می‌کردید؟ نیروهای کنسولی همکاری می‌کردند یا اتباع ایرانی که در لیبی بودند؟
* وقتی به لیبی رفتم، بسیاری از کارهایی که در محدوده وظایف یک سفیر است را انجام می‌دادم که یکی از این کارها طبق دستور امام‌خمینی، پیگیری مسئله امام‌موسی‌صدر بود.

‌- توانستید به کاخ قذافی ورود پیدا کنید و با کسانی که در پرونده امام‌موسی‌صدر دخیل بودند، ارتباط برقرار کنید؟
* بله، چون همه سفرا به کاخ قذافی دعوت می‌شدند، طبعا ما هم رفت‌وآمد داشتیم.

– با خود قذافی هم راجع‌به امام‌موسی‌صدر صحبت کردید؟
* بارها با قذافی ملاقات داشتم، ولی راجع‌به موضوع امام‌موسی‌صدر صحبتی نکردم.

– چرا در این‌باره با قذافی صحبت نکردید؟ دستوری وجود داشت که با قذافی در این‌باره صحبت نشود یا اینکه فکر می‌کردید بهتر است از کانال‌های دیگر پیگیری شود؟
* قذافی بسیار روی این قضیه حساس و نگران بود کسی در این مورد تحقیق نکند، وزارت خارجه لیبی هم رسما به من ابلاغ کرده بود در این مورد هیچ اقدامی نکنم. به همین دلیل هم با من دشمنی می‌کردند و حتی برای من دام می‌گذاشتند، مثلا فردی را که اطلاعاتی درباره پرونده امام‌موسی داشت، می‌فرستادند که ببینند چقدر علاقه نشان می‌دهم تا برای من محدودیت ایجاد کنند یا توسط دوستانشان در تهران فشار بیاورند تا من را عوض کنند.

‌- کانال‌های ارتباطی شما با نیروهای قذافی چگونه بود؟ چون قطعا اطلاعاتی که شما از کاخ قذافی که گفته می‌شود امام‌موسی‌صدر در آن زندانی بود به دست آوردید، خیلی محرمانه بوده است… .
* با افرادی در داخل کاخ و حتی کسانی که در داخل زندان رفت‌وآمد داشتند، در ارتباط بودم که گزارش‌های آن را برای تهران می‌فرستادم.

– از چه روش‌هایی برای این ارتباط استفاده می‌کردید؟
* روش‌هایی که سفارت اقدام می‌کند، متعدد است که مخصوص وزارت خارجه است و نمی‌شود بازگو کرد.

– اطلاعاتی به دست آوردید که امام‌موسی‌صدر بعد از دستگیری چندبار با قذافی ملاقات کرده؟ و چه حرف‌هایی بین آنها ردوبدل شده است؟
* قذافی، ایشان را نگه داشته بود تا با ارعاب او را راضی به همکاری کند. اما این‌طور که زندانی‌های قذافی می‌گفتند، در بحث‌هایی که بین آنها بوده، امام‌موسی هیچ‌وقت با او همراهی نکردند و شاید همین باعث شد که قذافی به جان ایشان سوءقصد کند.

– گویا قذافی به شما اتهام جاسوسی می‌زند و به دولت ایران اعتراض می‌کند؟
* البته جاسوس نگفتند، گفتند من هم جزء لیبرال‌ها یعنی با قطب‌زاده، نهضت آزادی و دولت موقت هستم، مثل حرف‌هایی که اول انقلاب می‌گفتند آنها هم همین اتهام را زدند.

– واکنش دولت ایران به اعتراض لیبی در مورد کارهای شما چه بود؟
* وقتی لیبی ابراز ناراحتی کرد، مرحوم رجایی که نخست‌وزیر بودند، به من گفتند به تهران برگردم. وقتی کارها و مأموریت‌های خود را توضیح دادم، ایشان گفتند برو و همان کاری را که انجام می‌دادی، ادامه بده. یک‌بار هم در زمان وزارت خارجه میرحسین موسوی، چون نباید مأموریت خود را دقیق به دولت لیبی توضیح می‌دادم، لیبیایی‌ها ناراحت شده بودند و درمورد من جو‌سازی کردند و این‌گونه نشان دادند که من با انقلاب نیستم و با لیبرال‌های ایران ارتباط دارم. مهندس موسوی به من گفت به تهران برگردم. وقتی توضیح دادم مجموعه کارهایی که انجام داده‌ام، مربوط به سفارت و مأموریت امام‌خمینی بوده است، به من گفتند به این حرف‌ها گوش نکن و کارهای خود را ادامه بده.

– به‌نظر می‌رسید در آن زمان افرادی از ایران نمی‌خواستند این پرونده پیگیری شود، آیا آنها در کار شما هم اختلال ایجاد کردند؟
* به‌طور مستقیم مزاحم کار من نبودند. چون در آنجا به‌عنوان رئیس نمایندگی کار می‌کردم و کسی نمی‌توانست مزاحمت ایجاد کند. اما غیرمستقیم می‌خواستند که من در آنجا ادامه کار ندهم و شاید به همین دلیل سعی می‌کردند من را عوض کنند.

– پس مستقیما با آنها در ارتباط نبودید؟
* ارتباط داشتم ولی اینکه بخواهند در این‌باره با من بحثی کنند نه، به خاطر اینکه کار من مستقل بود و از سمت آنها قابل بحث نبود.

– گزارش‌ها را چگونه به ایران می‌دادید؟
* به صورت دستی می‌آوردم، امام هم سفارش کرده بودند گزارش‌ها را فقط به خودشان دهم. بنابراین موقعی اطلاع می‌دادم که مطالب جدیدی در این‌باره دارم. ایشان آن را مطالعه و از من سؤالاتی می‌کردند و درنهایت اگر دستورالعملی داشتند، می‌فرمودند.

– چه دغدغه و توصیه‌ای داشتند؟
* ایشان می‌خواستند بدانند احتمال زنده‌بودن امام موسی وجود دارد؟ چه کسانی او را زنده دیده‌اند؟ و قذافی دقیقا از ایشان چه کارهایی را می‌خواسته که در لبنان انجام دهد. اینها مواردی بود که نوشتم و گزارش آن را به امام‌خمینی دادم.

‌- بعد از بازگشت شما از لیبی، امام‌خمینی این مأموریت را به شخص دیگری واگذار کردند؟
* من اطلاعی ندارم. ولی فکر می‌کنم بعد از گزارش‌های من، امام به این نتیجه رسیدند که قذافی ایشان را زنده نگه نداشته است.

– چرا در آن زمان قضیه به‌درستی پیگیری نشد؟
* اتفاقا دکتر یزدی و دولت مهندس بازرگان مایل بودند این پرونده پیگیری شود و به نتیجه برسد. اما آن موقع برخی فکر می‌کردند به خاطر جنگی که بین ایران و عراق پیش آمده، ممکن است احتیاجاتی داشته باشیم. پس نخواستند بر مسئله امام‌موسی‌صدر خیلی بایستند.

‌- با پایان‌گرفتن مأموریتتان در لیبی، برایتان جذاب نبود که موضوع را شخصا پیگیری کنید؟
* بعد از سال ١٣۶١، موضوع به شکل دیگری مطرح بود و خیلی قابل پیگیری نبود. از نظر من ایشان شهید شده بود. تا سال ١٣۶٠ آثاری مبنی بر حیات امام‌موسی‌صدر داشتیم، حتی کسی که با ایشان هم زندانی بود، می‌گفت چگونه امام‌موسی را می‌بردند و شکنجه می‌کردند، یا ایشان به این هم‌سلولی توضیح می‌داده بین او و قذافی چه گذشته و قذافی چه چیزهایی از او می‌خواسته است. اما بعد از سال ١٣۶١ احتمال اینکه قذافی، امام‌موسی‌صدر را در زندانی نگه داشته باشد، منتفی شده بود.

– موضع خانواده صدر درباره این گزارش چه بود؟ به گواه این سال‌ها، خانواده صدر هیچ‌وقت نپذیرفته‌اند ایشان به شهادت رسیده است.
* من بحث شهادت را برای آنها مطرح نکردم، بالاخره آنها هم روی عزیزشان حساس هستند. خانواده سایر شهدای جنگ ایران و عراق هم تا شهیدشان را نمی‌دیدند، شهادت عزیزشان را باور نمی‌کردند، ما هم نباید روی این موضوع حساس باشیم. شاید خانواده امام در این سال‌ها اطلاعاتی به‌دست آورده‌اند که پیگیری می‌کنند و امید دارند.

‌- وزارت خارجه دولت روحانی در حال اقداماتی درباره این پرونده است، با شما هم در این مورد مشورتی شده است؟
* نه، در این زمینه با من مشورتی نشده است.

– به‌نظر شما، آقای ظریف با توجه به موفقیتی که در پرونده هسته‌ای به دست آمده، می‌تواند این پرونده را به سرانجام برساند؟
* فکر نمی‌کنم دولت حاضر لیبی اطلاعات زیادی در این‌باره داشته یا اطلاعاتی داشته باشند و نخواهند به ایران بدهند. امکان دارد در لیبی افرادی اطلاعات شخصی داشته باشند که باید جست‌وجو و آنها را پیدا کرد و با در کنار هم‌چیدن اطلاعات به نتیجه درست رسید.

– اگر امام‌موسی ربوده نمی‌شد حضور ایشان که همیشه مروج اسلام رحمانی بودند، چه تأثیری در فضای امروز خاورمیانه داشت؟
* قطعا وجود او می‌توانست بسیار تأثیرگذار باشد و روی شرایط لبنان، ایران و فلسطین اثر می‌گذاشت.

امام موسی صدر می کوشید اعتماد جوانان نسبت به توانمندی و صلاحیت دین در همگامی با زندگی جدید را به دست آورد
شرق در یادداشتی به قلم پدرام الوندی، به بررسی «مکتب اسلام اجتماعی» در اندیشه امام موسی صدر پرداخته است. در این زمینه می خوانیم:
« تا چندسال قبل از ورود او به لبنان «در بیروت همه روزنامه‌فروش‌ها، واکسی‌ها، حمال‌ها، مأموران آسانسور و گارسون‌ها» شیعه بودند. این تصویر را موسی‌صدر از هنگام ورودش به بیروت تصویر کرده است. واقعیت ذهنی و تجربه زیسته امام‌موسی‌صدر تا آن روز، چنین تصویری از دین را برنمی‌تابید و برای همین در یکی از سخنرانی‌هایش در همان دوران می‌گوید: «دعوت اگر صحیح و توأم با عمل نباشد و وضع اجتماعی دعوت‌کننده یا هم‌مذهبان او بد باشد، کم‌اثر خواهد بود. اصولا یکی از بزرگ‌ترین دلیل‌ها برای بطلان ادعای دعوت‌کننده، همان وضع اجتماعی اوست. آخر چطور ممکن است که مردم، ادعای مسلمانی را که اسلام را ضامن سعادت دنیا و آخرت می‌داند باور کنند در حالی‌که فقر و جهل و مرض و کثافت آنها را فراگرفته است و اخلاق تجار و روش جوانان و رفتار سیاست‌مداران همه فاسد و منحرف است؟ این خود سند بی‌اعتباری مدعای هر دعوت‌کننده‌ای است».

براساس چنین باوری، گام اول در اصلاح وضعیت شیعیان لبنان به تأسیس جمعیت خیریه احسان و نیکوکاری منجر می‌شود. دیگرخواهی و مبسوط‌اندیشی جمعیت در جامعه چندفرهنگی لبنان هم مؤثر واقع می‌شود و شماری از مسیحیان هم به میان حامیان مالی جمعیت اضافه می‌شوند و فعالیت‌های حمایتی‌اش گسترده می‌شود. در گام بعد برای مشارکت اجتماعی زنان مسلمان فکری می‌شود؛ به مرور درهای جمعیت احسان و نیکوکاری به روی زنان نیز گشوده می‌شود. سرمایه اجتماعی جمعیت و اندیشه پویا و جامعه‌محور امام موسی‌صدر سبب می‌شود تا شرایط حضور برابر برای همه زنان با باورها و پوشش‌های مختلف در فعالیت‌های اجتماعی شیعیان فراهم شود؛ نگاهی که تاکنون نیز در مجموعه مؤسسات صدر در لبنان حفظ شده است.

امام‌ در گام سوم به اصلاح و بهینه‌سازی مراسم مناسبتی مذهبی می‌پردازد و جوانان را بار دیگر پای بساط مجالس مذهبی می‌آورد. همچنین با همراهی شهید چمران و راه‌اندازی مدرسه صنعتی «جبل عامل» مهارت‌آموزی و توانمندسازی جوانان در دستور کار قرار می‌گیرد. در کنار این، راه‌اندازی مدرسه پرستاری برای دختران و ساماندهی تعداد زیادی فعالیت‌های آموزشی، دینی و تفریحی برای جوانان در کنار توانمندسازی اقتصادی و اجتماعی شیعیان سبب می‌شود تا به‌مرور با ارتقای سطح زندگی، بهبود وضعیت اجتماعی و درنهایت افزایش آگاهی، شأن اجتماعی و مطالبه‌گری سیاسی جامعه شیعیان لبنان ارتقا یابد؛ میراثی که تا‌کنون نیز باقی مانده است. خودش درباره این روند می‌گوید: «دایره دعوت و تبلیغ خود را به مؤمنان و اهل مسجد محدود نخواهم کرد. بلکه فراتر از مسجد در باشگاه‌ها، مدارس و دانشگاه‌ها نیز به سخنرانی می‌پردازم. می‌کوشم تا اعتماد جوانان را نسبت به توانمندی و صلاحیت دین در انطباق و همگامی با زندگی جدیدشان هر قدر هم که پیشرفت و تحول یافته باشد، به دست آورم». او نه‌تنها باب گفت‌وگو با جوانان و زنان را گشود و شرایط را برای رشد و تعالی آنها از مسیر گفت‌وگو هموار کرد، بلکه از آن هم فراتر رفت و گفت‌وگو با «دیگران» را نیز در دستور کار قرار داد. رابطه خوب او با سران اهل‌سنت و مسیحیان لبنان، به جایی رسید که در رویدادی نادر در موعظه روز عید مسیحیان در کلیسای کبوشین در محراب کلیسا ایستاد و برای مسیحیان سخن گفت: «اینک خود را کنار شما می‌یابم، هم اندرزگو و هم اندرزپذیر. با زبان خود سخن می‌گویم و با قلب خود می‌شنوم». مجموعه فعالیت‌های امام‌موسی‌صدر در لبنان در دو شاخه اصلی حرکت محرومین و جنبش امل استوار و پایدار ماند و نهادهای اجتماعی و خدمت عمومی در حوزه مسائل اجتماعی و همچنین حرکت‌های بعدی مقاومت لبنانی از دل همین تلاش‌ها پدیدار شدند.

امام موسی صدر، هجرت به لبنان را بر زندگی در قم و تحصیل و تدریس برای مرجعیت آتی شیعیان ترجیح داد/ پایه‌های مقاومت لبنان علیه اسرائیل را امام صدر بنیان گذاری کرد/هدف صدر در گفتگو با ادیان و عقاید دیگر، نه تغییر دیدگاه آنان، که برای رسیدن به شناخت بود
این روزنامه در یازدهمین و آخرین مطلب در خصوص امام موسی صدر، گزارشی تحت عنوان «روحانی شیعه کنار صلیب مسیح» را به چاپ رسانده و آورده است:
«سیدموسی‌صدر ١۴ خرداد ١٣٠٧ در قم متولد شد. مادرش بی‌بی صفیه، دختر آیت‌الله حسین قمی و پدرش، سیدصدرالدین صدر از مدرسان برجسته زمان خود بود که بعد از درگذشت آیت‌الله حائری به همراه دو نفر دیگر اداره حوزه را برعهده گرفتند. سیدصدرالدین به مدارا و سعه‌صدر مشهور بود و می‌گویند از بین فرزندان، سیدموسی از همه به پدر شبیه‌تر بود. رفتار معروف او در حوزه، واگذاری جای اقامه نمازش در صحن حرم حضرت معصومه به آیت‌الله بروجردی بود که به دعوت خود وی و چند نفر دیگر به قم آمده بود.

از حوزه تا دانشگاه
روحیه اجتماعی سیدموسی خیلی زود مشخص شد؛ از وقتی در ١٣سالگی یادداشتی در روزنامه استوار قم نوشت و از اوضاع اجتماعی انتقاد کرد. او خیلی زود خواندن دروس حوزوی را شروع کرد. ابتدا نزد پدر و برادر بزرگ‌ترش، سیدرضا و بعد نزد علمایی مانند آیت‌الله محقق‌داماد و سلطانی‌طباطبایی. در کنار دروس مرسوم حوزه، فلسفه نیز می‌خواند و در جلسات خصوصی علامه‌طباطبایی نیز شرکت می‌کرد. از همان زمان‌ها از تغییر ساختار حوزه و ضرورت وحدت شیعه و سنی می‌گفت. در کنار حوزه، دیپلم گرفت و به دانشگاه هم رفت. او جزء اولین روحانیون دانشگاه‌رفته است و برخلاف اکثر هم‌لباسانش که الهیات می‌خواندند، لیسانس اقتصاد گرفت. در سال‌های رفت‌وآمد به تهران، دایره روابط اجتماعی‌اش را هم گسترده کرد. در همین زمان است که با اهل هنر، به‌ویژه موسیقی، مراوده پیدا می‌کند. علاقه او به شعر و موسیقی سنتی همواره پابرجا بود.

هجرت به لبنان
سال ١٣٣٢، با پروین خلیلی، نوه آیت‌الله خلیلی، از علمای مشروطه ازدواج کرد. سه، چهار سال بعد را بین قم و نجف در رفت‌وآمد بود. در نجف شاگرد آیاتی مانند حکیم، خویی و کوه‌کمره‌ای بود و هم‌مباحثه‌اش سیدمحمدباقر صدر، پسرعمویش، بود. در همین دوران مجله مکتب اسلام، اولین نشریه حوزه را پایه‌گذاری کرد و خود مقالاتی در باب اقتصاد در آن نوشت. آبان ١٣٣٨، دو سالی از فوت علامه سیدعبدالحسین شرف‌الدین می‌گذشت که به توصیه او و دعوت فرزندان علامه و تأیید افرادی مانند آیت‌الله بروجردی، تصمیم گرفت به لبنان و شهر صور هجرت کند و رهبری شیعیان آن دیار را بر عهده گیرد. هرچند بسیاری از دوستان و استادانش مخالف این هجرت بودند و می‌گفتند اگر در حوزه بماند، از بزرگ‌ترین مراجع شیعه می‌شود. طی ١٩ سال آینده، سیدموسی‌صدر از روحانی‌ای خوش‌فکر به رهبری قدرتمند در لبنان و مؤثر در منطقه و نماد مدارا و گفت‌وگو و همزیستی تبدیل شد. لبنان، کشوری کوچک با ویژگی‌ها و شرایطی بسیار خاص و پیچیده بود. هویت قومی در آن از هویت ملی پررنگ‌تر بود. جنگ قدرت و منافع بین طوایف در جریان بود و زمینِ بازی کشورهای عربی و غربی نیز بود. علاوه بر همه اینها، با فلسطین اشغال‌شده نیز هم‌مرز بود. در این جامعه متنوع، شیعه، شهروندی درجه دو محسوب می‌شد و هویت دینی نیز بسیار ضعیف بود.

آغاز اصلاح‌گری تا تعریف هویت برای زنان
سیدموسی‌صدر بعد از اینکه دو سال به تمام شهرها و روستاهای لبنان سر زد و با رهبران مذهبی و سیاسی ارتباط گرفت، اصلاح‌گری اجتماعی‌اش را آغاز کرد. در این دو سال در دو دبیرستان بیروت نیز درس می‌داد و با جوانان در ارتباط بود. او که اساسا به کرامت ذاتی انسان اعتقاد داشت، معتقد بود اصلاحات باید از سطوح پایین جامعه آغاز شود و هم‌زمان، با ارکان قدرت نیز تعامل مستمر داشت. حرکت او با محرومیت‌زدایی آغاز شد. او ابتدا روی توانمندسازی اقتصادی محرومان تمرکز کرد. سیدموسی به دنبال آن نبود خود را مبدع همه ایده‌ها و نهادها بداند. یکی از هنرهای او، شناسایی و استفاده درست از پتانسیل‌ها، ایده‌ها و امکانات موجود بود. به همین دلیل، فعالیتش در شهر صور را با احیا و تجدید سازمان جمعیت خیریه «برّ و احسان» آغاز کرد؛ جمعیتی که علامه شرف‌الدین تأسیس کرده بود و مدتی بود فعالیت کمی داشت. او از این جمعیت برای محرومیت‌زدایی در شهر صور، برچیدن تکدی‌گری در این شهر و جذب مشارکت زنان استفاده کرد. زنان شیعه در آن زمان از فقر فرهنگی و هویتی رنج می‌بردند و نماد این نقصان، برهنگی آنان بود. سیدموسی‌صدر برای رفع این نقص آنان را وارد فعالیت‌های اجتماعی کرد تا هویت جدیدی برای خود تعریف کنند. آن هم در جامعه‌ای که زن از هر نوع فعالیت اجتماعی و جمعی به دور بود. حرکت محرومیت‌زدایی او با تأسیس مؤسسات متعددی مانند خانه دختران، هنرستان فنی جبل‌عامل، کلاس‌های رفع بی‌سوادی، مرکز ویژه معلولان، حوزه علمیه معهد الدراسات العملیه، باشگاه فرهنگی امام صادق و… ادامه پیدا کرد. در همان سال‌های اول، با تغییر شیوه برنامه‌های مذهبی و متنوع‌کردن موضوعات و سخنرانان و تشویق جوانان به مشارکت، آنان را جذب مسجد کرد.

تأسیس مجلس شیعیان لبنان
گام بعدی او تعریف جایگاه اجتماعی برای شیعیان، همانند سایر طوایف بود. در لبنان همه طوایف، مجلسی برای رسیدگی به امور خود داشتند جز شیعیان. سیدموسی‌صدر که کم‌کم به امام‌موسی‌صدر مردم لبنان تبدیل شده بود، ابتدا پیشنهاد داد شیعیان نیز بخشی از مجلس طایفی اهل سنت شوند. وقتی از این پیشنهاد استقبال نشد، تصمیم گرفت مجلس طایفی شیعیان را تأسیس کند؛ تصمیمی که اجرای آن بیش از دو سال زمان برد. در این مدت او با رایزنی‌های فراوان با مقامات سیاسی و طایفی لبنان آنان را قانع کرد این مجلس تهدیدی برای سایر طوایف نیست. با تأسیس مجلس اعلای شیعیان و برگزاری انتخابات، به ریاست مجلس انتخاب شد و به بیروت نقل مکان کرد. این ریاست در دوره بعدی انتخابات نیز تکرار شد.

سرآغاز حرکت‌المحرومین
حرکت محرومیت‌زدایی او در برهه‌ای به رویارویی با دولت کشید؛ دولتی که حاضر به رسیدگی به وضعیت جنوب نبود. او توانست مردم را به اعتصاب سراسری فرابخواند و دو تجمع بزرگ در دو شهر صور و بعلبک برگزار کند که قدرت او را در بسیج مردم لبنان نشان می‌داد. در این تجمع‌ها او صریحا اعلام کرد تا روزی که یک محروم، چه شیعه و چه غیرشیعه در لبنان باشد، به این حرکت ادامه می‌دهد؛ حرکتی اجتماعی که حرکت‌المحرومین نام گرفت.

تأسیس جنبش امل
امام‌موسی‌صدر در دو زمینه دیگر نیز فعالیت می‌کرد؛ گفت‌وگوی ادیان و تأسیس مقاومت. او در روزهایی که کسی تصور نمی‌کرد اسرائیل به خاک لبنان تجاوز کند، چنین هشداری داد و پایه‌های مقاومت علیه اسرائیل را بنیان گذاشت. شعار او حمایت از آرمان فلسطین در مقابل نگاه نژادپرستانه اسرائیل بود. جنبش امل لبنان یا افواج مقاومت لبنان با این هدف تأسیس شد. او بر مقاومت ملی تأکید می‌کرد؛ مفهومی که در سال‌های غیبتش کم‌رنگ شد. او آماج حملات مستمر از جناح‌های چپ و راست بود و تنها چهره مطرحی که برخلاف سایرین به دنبال پایان‌دادن به جنگ داخلی لبنان بود؛ جنگی که بارها آتش آن شعله‌ور شد و هربار امام تلاش کرد آن را خاموش کند. حتی در مرحله‌ای دست به اعتصاب غذا زد. با وجود این، تهمت‌ها و تخریب‌های مخالفان هیچ‌گاه متوقف نشد.

آغاز‌گر گفت‌وگوی بین ادیان
در کنار این فعالیت‌ها، او با اعتقاد راسخ به همزیستی ادیان و با این نگاه که قرن آینده، قرن همزیستی ادیان و فرهنگ‌هاست، از ابتدای حضور در لبنان با سران طوایف دیگر ارتباط برقرار کرد و برای حل مشکلات و بحران‌های مختلف، آنان را کنار هم جمع کرد. هدف او، تقویت هویت ملی لبنان از راه گفت‌وگو بود. شعار او این بود که اگر لبنانی هم وجود نداشت باید آن را ایجاد می‌کردیم تا نماد گفت‌وگو و همزیستی باشد. عکس‌های بسیاری از او در کنار رهبران طوایف دیگر وجود دارد که نشانه‌ای از این تلاش اوست. نقطه اوج و نمادین این دغدغه او، انجام موعظه آغاز روزه مسیحیان در کلیسای کبوشین بیروت است. تصویر روحانی‌ای شیعه زیر صلیب حضرت مسیح، در محراب کلیسا که صحبتش را با فرازهای ابتدایی دعای افتتاح آغاز می‌کند و سپس از یکی‌بودن ادیان و هدفشان می‌گوید که خدمت به انسان است، بعد از گذشت ۴٠ سال همچنان بدیع و غریب است. دو جمله، توصیف کاملی از روش و بینش امام‌موسی‌صدر است؛ اول، او به جای مردم حرف نزد، بلکه به مردم یاد داد خودشان حرف بزنند و حقوقشان را مطالبه کنند و دوم، در گفت‌وگو با ادیان و عقاید دیگر، به دنبال تغییر دیدگاه آنان نبود، بلکه هدفش گفتن و شنیدن برای رسیدن به شناخت بود. او می‌گفت خدا در انحصار هیچ‌کس، حتی پیامبر نیست و هر آنچه می‌گفت، تأکید می‌کرد این صرفا نگاه و برداشت من است و دیگران می‌توانند دیدگاه دیگری داشته باشند. به این دلایل بود که او را وجدان لبنان لقب دادند؛ وجدانی که به تعبیر خودش می‌دانست بیداری و آگاه‌کردن توده مردم هزینه دارد و این هزینه را با ربوده‌شدن و اسارت داده است.»

اتهام ناروا، دروغ، نقض عهد‌ و واردکردن اتهامات ناروا برای جامعه دینی ما بسیار خطرناک است
شرق در صفحه آخر، گزارش کوتاهی از «عصبانی‌ترین مردم جهان» ارائه داده و نوشته است:
«وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در یک برنامه تلویزیونی، وضعیت کنونی جامعه ایران را چنین توصیف کرد: «وقتی صحبت از انحطاط اخلاقی می‌شود، فکر می‌کنیم وقتی یک خانم با لباس ناشایست در خیابان راه برود یعنی انحطاط اخلاقی، اما کمتر توجه می‌کنیم که در جامعه چقدر دروغ‌گویی، نقض عهد‌، شکستن امانت، بدگویی پشت‌سر دیگران‌ و واردکردن اتهامات ناروا زیاد شده است. حتی نخبگان ما که گردانندگان رسانه‌ها هستند، به‌راحتی در رسانه‌هایشان به کسی که با او عداوت یا مخالفت دارند‌، اتهام ناروا و دروغ نسبت می‌دهند و این برای جامعه ما که معتقدیم یک جامعه دینی است و برای توسعه فضایل اخلاقی تأسیس شده، بسیار خطرناک است».

اینکه مسئولان جامعه ما از وضعیت اخلاقی کشورمان اطلاع دارند، نکته قابل‌توجهی است، آن‌هم در زمانی که هنوز نتوانسته‌ایم مسیر پیش‌رو را تغییر دهیم. در نظرسنجی سال گذشته گالوپ هم مردم ایران در کنار مردم عراق از جمله «عصبانی‌ترین» مردمان جهان توصیف شده‌اند. این نظرسنجی که در سال گذشته صورت گرفته و نتایجش، در ابتدای هفته جاری منتشر شده است نشان می‌دهد که ایرانی‌ها در کنار عراقی‌ها، «عصبانی‌ترین» مردم جهان به‌شمار آمده‌اند. مردم ایران، عراق و کامبوج در این نظرسنجی اعلام کرده‌اند که بیشترین میزان تجربه‌های منفی روزانه را در جهان دارا هستند و براساس پاسخ مثبت ۴۹درصد کاربران ایرانی و عراقی به این سؤال که «آیا به‌تازگی عصبانی شده‌اید؟»، مؤسسه گالوپ نتیجه گرفته است که مردم این دو کشور، عصبانی‌ترین مردم جهان هستند.

در این نظرسنجی که پس از پایان سال ۲۰۱۴ برگزار شده و ۱۵۳ هزار نفر از ۱۴۳ کشور جهان در آن شرکت کرده‌اند، مردم پاراگوئه به‌عنوان خوشحال‌ترین مردم جهان انتخاب شده‌اند و سودانی‌ها، تونسی‌ها و بنگلادشی‌ها به‌ترتیب ناراحت‌ترین مردم جهان با کمترین میزان تجربیات مثبت روزانه قلمداد شده‌اند. این موضوعی است که به گفته سیدحسن چلک، رئیس انجمن مددکاری ایران، ریشه در فشارها و استرس‌های روزانه مردم دارد: «اگر خشونت را به‌عنوان نماد بیرونی و بروز عصبانیت بدانیم، باید گفت که چند شاخص نگران‌کننده در زمینه خشونت، حکایت از آن دارد که ما ایرانی‌ها نتوانسته‌ایم خشم و عصبانیت خود را کنترل کنیم».

دیگر عناوین منتشر شده در «شرق» امروز:

« قصه‌پردازی است »، گفتگو با محمدعلی مهتدی، پژوهشگر مسائل خاورمیانه، در خصوص پرداختن عربستان به پرونده انفجار خُبر /با تنظیم کیهان کیانی / آنچه روزنامه الشرق الاوسط لندن، وابسته به عربستان، اعلام کرده یک قصه‌پردازی است. گفته‌اند که شخصی به نام «احمد المغسل»، رئیس تشکیلاتی به نام حزب‌الله حجاز بوده و با کمک ایران، انفجار خُبر را انجام داده است.

گزارش « اکران دوباره سناریوی «الخُبَر »/ ماجرا اما هفته گذشته با دستگیری فردی با نام «احمد المغسل» احیا شد…. شاید بتوان گفت اینها همه رونمای شطرنج واشنگتن- ریاض است.

«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «شرق» را مرور کرده است: «آیت الله هاشمی‌: آنان که مبارزه را با شاه را حرام می‌دانستند، در پاسخ به چرایی بریدن از مبارزه، به دروغ متوسل می شوند»، «پرونده ویژه روزنامه شرق برای سالگرد ربوده شدن امام صدر/ قذافی بخشی از معمای ربوده شدن امام صدر را با خود به زیر خاک برد»، «سیده حورا صدر: ما در لیبی پیچ‌ومهره‌ گم نکرده‌ایم؛ انسانی است که ممکن است هرجا پنهانش کنند»، «معاون عربی وزیر خارجه: سقف کار ما حصول اطمینان از زنده‌بودن و نجات امام یا تأیید شهادت بر مبنای مستندات دقیق و موثق است»، «صادق طباطبایی آن‌قدر در پیگیری سرنوشت امام‌موسی‌صدر پیش رفت که از او خواستند فعلا سکوت کند»، «دبیر کمیته رسمی پیگیری پرونده امام‌موسی‌صدر: همه متهمان را تا آخر دنیا دنبال کردیم اما هنوز به نتیجه نرسیده‌ایم»، «رئیس سابق مؤسسه امام‌موسی‌صدر: متاسفانه رسانه‌ها و مطبوعات ما حداکثر سالی یک‌بار چند ساعتی به یاد سرنوشت امام‌صدر می‌افتند»، «محمدعلی ابطحی: پیگیری سرنوشت امام موسی صدر هم همچون سایر معجزات احمدی نژاد به جایی نرسید»، «میرمحمد صادقی: اگر در پیگیری سرنوشت امام موسی صدر کوتاهی کنیم، آیندگان ما را مورد ملامت و شماتت قرار خواهند داد»، «اولین کاردار ایران در لیبی: اسلام رحمانی امام‌موسی‌صدر خواستار گفت‌وگوی بین ادیان بود»، «امام موسی صدر می کوشید اعتماد جوانان نسبت به توانمندی و صلاحیت دین در همگامی با زندگی جدید را به دست آورد»، «امام موسی صدر، هجرت به لبنان را بر زندگی در قم و تحصیل و تدریس برای مرجعیت آتی شیعیان ترجیح داد» و « اتهام ناروا، دروغ، نقض عهد‌ و واردکردن اتهامات ناروا برای جامعه دینی ما بسیار خطرناک است»مرور مطبوعات/ ‌دو‌شنبه ۹ شهریور/ روزنامه شرق

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.