نفوذ روشنفکران کاهش و عوام‌گرایی رشد می‌یابد؟

روشنفکران دربارۀ روشنفکران سخن می گویند: آیا روشنفکری در حال زوال است یا روشنفکری در حال پوست انداختن و تخصصی شدن است؟ عوام‌گرایی و نسبتش با روشنفکری چیست؟ گروه های رقیب روشنفکری مثل روحانیت نسبت به عوام‌گرایی چه وضعی دارند. آنچه می خوانید گزارشی است از پروندۀ آیندۀ روشنفکری که در شمارۀ چهلم مجله مهرنامه به آن پرداخته شده است.

مردم دیگر شیفتۀ روشنفکران نیستند/ نخبگان از مردم عقب‌افتاده‌اند
مقصود فراستخواه، استاد دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی تحولات تکنولوژیک جدید را علت کاسته شدن ارزش نخبه‌گرایانۀ در جامعه دانسته است. وی معتقد است مردم دیگر نخبه‌گرا نیستند چون امکانات تازه‌ای برای آنها به وجود آمده است.

این جامعه‌شناس بر این باور است که گفتمان‌های روشنفکری گذشته مبتنی بر هویت‌های بزرگ و روایت‌های کلان بوده است و با وجود دسترسی آسان و سریع به اطلاعات در شبکه‌های اجتماعی متکثر، دیگر کسی برای کلان‌روایت‌ها و هویت‌های بزرگ ارزشی قائل نیست. «دیگر کسی به گفتار کلان روشنفکری که در برج عاج خود نشسته و نخبگان که حرف‌های بزرگ می‌زنند علاقه نشان نمی‌دهد»

نویسندۀ کتاب دین و جامعه می‌گوید: شتاب تحولات آن‌قدر زیاد شده است که ما به‌نوعی غیر همزمانی و عقب افتادن روشنفکران و نخبگان از مباحث روبه‌رو هستیم… با این شتاب، مباحث کلاسیک نخبگان و روشنفکران دیگر برای مردم جذابیت سابق را ندارد… مردم دیگر منتظر نخبگان نمی‌مانند. اگر در گذشته روشنفکران جامعه را هل می‌دادند در حال حاضر از مردم عقب‌افتاده‌اند.

فراستخواه دربارۀ علت عقب‌ماندگی روشنفکران می‌نویسد: روشنفکران دیگر آن چالاکی سابق را ندارند و فرسوده شده‌اند، حتی جامعه تمایل دارد از روشنفکران عبور کند.

وجه منفی و مثبت از میان رفتن مرجعیت روشنفکران در نظر فراستخواه این است که دیگر جامعه نقد نمی‌شود. آرمان دهی و تحول‌خواهی و اندیشه انتقادی دچار ضعف می‌شود: «کار روشنفکر نقد جامعه بوده است، اما الآن دیگر نمی‌تواند جامعه را به‌درستی بشناسد تا بعد نقدش کند اما نکتۀ مثبت این است که آن نخبه‌گرایی مبتذل گذشته هم دیگر جایی ندارد، هر چه نخبگان می‌گفتند اگر نادرست هم بود مورد استقبال قرار می‌گرفت.»

نویسندۀ کتاب «سرآغاز نواندیشی معاصر» به یکی دیگر از وجوه منفی ضعف روشنفکری پرداخته و نوشته است: کار روشنفکر این نیست که بخواهد مسئله جامعه را حل کند. کار روشنفکر در کنار نقادی قدرت و خود مردم این است که مسئله‌ساز باشد. باید مسئله مطرح کند و مدیران باید این مسئله را حل کنند. باری طرح مسئله باید جامعه را بشناسد.

وی در آخر به این نکته نیز دلالت کرده است: روشنفکران باید از کلی‌گویی و روایت‌های کلان و به این سمت بروند که واقعیت‌های جاری رو ملموسی که جامعه پرشتاب ایران با آن درگیر است را درک کنند و روی آن کار کنند. در کنار این باید مراقب عوام‌زدگی و عوام‌گرایی که همواره بسترش در ایران وجد دارد باشند. نقد مردم در کنار نقد قدرت می‌تواند از عوام‌زدگی جلوگیری کند.

روشنفکری تخصصی‌تر می‌شود
حمیدرضا جلایی پور در یادداشتی مسئلۀ تخصصی شدن روشنفکری را پیش کشیده است. وی معتقد است وقتی همۀ نهادها، تغییر می‌کنند چگونه می‌توان انتظار داشته نهاد روشنفکر تغییر نکند. وی در ادامه می‌گوید در جامعه ما که به‌سرعت پیشرفت کرده و پیچیده است دیگر کسی مانند دکتر شریعتی نمی‌تواند بیاید و درزمینۀ همه‌چیز صحبت کند. «روشنفکری که دیگر در همه‌چیز و همه زمینه‌ها حرف برای گفتن داشته باشد عملاً قابل‌اعتنا نیست»

این استاد دانشگاه تهران معتقد است در جامعه‌ای همه‌چیز به سمت تخصصی شدن رفته است، روشنفکر نیز باید تخصصی‌تر فکر کند تا متخصصانه نظر دهد. «در همین چهل سال گذشته فوکو از مفهومی به نام روشنفکری خاص حرف می‌زد، این بحث اکنون به ایران نیز رسیده است.»

«ما اکنون با اقیانوسی از مباحث جدید مواجهیم که قطعاً یک نفر به‌تنهایی نمی‌تواند به تمام آنها تسلط داشته باشد. از طرف دیگر خود مردم نیز به سمت این نوع تخصص گرایی سوق پیداکرده‌اند»

این جامعه‌شناس معتقد است روشنفکران در زمان ما پخته‌تر از گذشته شده‌اند و این نخبگی را در هر رشته این می‌توان دید. با توسعه دانشگاه‌ها و بالا رفتن سطح تحصیلات جامعه، جایگاه روشنفکری تضعیف نشده است بلکه در سال‌های اخیر جایگاه جدی‌تر و بهتری نیز پیداکرده است. چراکه روشنفکران تخصصی‌تر نظر می‌دهند و مراجعه مردم به روشنفکران بیشتر شده است.
وی دربارۀ عوام‌زدگی نیز گفت: عوام‌زدگی زیاد ربطی به روشنفکران ندارد. در شرایط فعلی که رسانه‌های بزرگ روی تفکر مردم در سرتاسر دنیا بسیار تأثیر می‌گذارند ما با یک جامعه‌ی رسانه‌ای بسیار قوی و پیچیده مواجه هستیم.

گاهی این عوام‌زدگی و عوام‌گرایی در میان توده‌های مدرم به دلی همین کارکرد رسانه‌ها اتفاق می‌افتد شما حتی در آمریکا هم شاهدیم مسئله هستید در جوامع پیشرفته دنیا هم شاید این هستید که رسانه‌های بزرگ خصوصاً رسانه‌های صوتی و تصویری درزمینه رشد عوام‌زدگی نقش بسیار پررنگی دارند. رسانه‌ها مسائل پیچیده را بسیار دم‌دستی تفسیر می‌کنند احساسات مردم را به بازی می‌گیرند و به‌نوعی عوام را برانگیخته می‌کنند.

جلایی پور در دو مثال بوش را در یازدهم سپتامبر معروف اویل قرن بیست و یکم پوپولیست و رسانه‌های آمریکا را دامن زننده به تفکرات عوامانه خواند. وی همچنین احمدی‌نژاد را هم که در صفحه تلویزیون ظاهر می‌شد و از مبارزه با دزدها و آوردن پول سر سفره مردم خبر می‌داد نوع دیگری از عوام‌گرایی و پوپولیسم خواند.

وی با تمام این اوصاف معتقد است روشنفکری در ایران کارکرد خود را ندارد، چراکه آزادی بیان ندارد و نمی‌تواند صدایش را به مردم برساند. پس باید در چنین شرایطی منتظر خطر عوام‌زدگی و عوام‌گرایی بود.

از روشنفکری به عوام‌گرایی، از جامعه مدنی به جامعه توده‌ای
احمد موثقی استاد دانشگاه تهران معتقد است روشنفکران می‌توانند نقش تعیین‌کننده‌ای در دوران گذار داشته باشند اما پس‌ازآن نقش آنها کمرنگ‌تر می‌شود.

وی معتقد است میان روشنفکر و متخصص تفاوت وجود دارد و هر متخصصی را نمی‌توان روشنفکر نامید. از جهت دیگر او میان روشنفکر و روحانی نیز فرق قائل است. «روشنفکران از نهاد مدرن دانشگاه می‌آیند اما روحانیون از حوزه‌های سنتی. این دو با هم متفاوت هستند و ساختار فکری عملکرد متفاوتی دارند. درنتیجه نوعی رقابت و کشاکش بین این دو نهاد از دوران مشروطه به وجود آمده است.»
دکتر موثقی با استناد به سخن شهید مطهری می‌گوید: روحانیت شیعه از دیرباز عوام‌زده بود. خود شهید مطهری بر این اعتقاد بود که روحانیت شیعه همواره با عوام در ارتباط بوده است. در خلأ یک نیروی روشنفکر همین عوام زندی نیز تقویت می‌شود وقتی فرصت نواندیشی و روشنفکری و تفکر انتقادی از یک جامعه گرفته شود این نوع عوام‌زدگی تقویت می‌شود. این عوام‌زدگی در بلندمدت به ضرر جامعه است.

وی ادامه داد: عوام‌زدگی موجب می‌شود تا تفاوت‌های یک جامعه در نظر گرفته نشود. تکثر و تنوع در جامعه به رسمیت شناخته نشود. اینها زمینه‌های بروز خودکامگی است. با تضعیف روشنفکری عوام‌زدگی تقویت می‌شود و درنتیجه جامعه مدنی از میان می‌رود وزندگی جامعه به زندگی توده‌وار می‌انجامد.

روشنفکری ما عملگراتر شده است
مجتبی مقصودی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران بر این باور است که «روشنفکری در مفهوم بنیادین خود با تفکر انتقادی گره خورده است. درواقع می‌توان گفت روشنفکر خرد نقاد جامعه است و رویکرد روشنفکر معطوف به نقد و انتقاد از ضعف‌ها و کاستی‌های موجود در جامعه و قدرت است». وی روشنفکر را منتقد قدرت می‌خواند و می‌گوید: گفتمان مارکسیستی روشنفکر ا متعلق به یک طبقه اجتماعی می‌دید. بعدها روشنفکر متعلق به یک قشر خاص نیز شد؛ و روشنفکری ازآنجاکه نسبت معکوس با حاکمیت داشته است ناقد قدرت بود ه و نیروی مخالف در مقابل قدرت حاکم بوده که همواره کمی‌ها و کاستی‌ها را نقد می‌کرده است. درنتیجه در ۱۵۰ سال اخیر در ایران ازنظر حاکمیت روشنفکری یک نیروی مزاحم تلقی شده است. به همین دلیل نظام‌های سیاسی در ایران همواره در پی تضعیف جایگاه روشنفکری بوده‌اند و تلاش برای محدود کردن روشنفکران صورت گرفته است.

دکتر مقصودی از نیروی رقیب روشنفکری نیز سخن گفت: روحانیت نیز به نحوی برای آگاهی بخشی به توده‌ها عمل می‌کرد اما گاهی مبتنی بر منافع خودش. ابزار کار روحانیون منبر و خطابه است درحالی‌که ابزار کار روشنفکران قلم و کاغذ بوده است. شنیدن خطابه برای مردم جذاب‌تر از خواندن کتاب است. این دو نیروی رقیب در طول تاریخ گاه کنار هم بوده‌اند و گاه روبه روی‌هم. امروز روشنفکران توان کمتری برای ایجاد ارتباط با توده مردم‌دارند.

وی در آخر معتقد است: روشنفکران ما در چند سال اخیر منطقی‌تر و واقع‌گراتر و عمل‌گراتر شده‌اند. باوجود حفظ موضع انتقادی نسبت به دولت و حکومت از برج عاج خود بیرون آمده و با واقعیت‌ها بیشتر درگیر هستند و تلاش می‌کنند از همین واقعیت‌ها برای بهتر شدن وضعیت استفاده کنند.

روشنفکران، راه‌های جدیدی برای دیالوگ با جامعه پیدا کنند
سعید پیوندی جامعه شناس و استاد دانشگاه لورن فرانسه نیز پدیدۀ روشنفکری را در سه دهه اخیر دستخوش دگرگونی‌هایی می‌داند. «همۀ شواهد نشان می‌دهد که در ایران شکلی از روشنفکری رو به زوال است و اشکال جدیدی در حال شکل گیری هستند.»

وی معتقد است تغییر جایگاه روشنفکران در جامعه کنونی همزمان یکی از وجوه مهم تحولات اجتماعی معاصر و نشانه دموکراتیک شدن جامعه است.

دکتر پیوندی دربارۀ تعریف روشنفکری به انتقاد و کنشگری نیز معتقد است: «ریشۀ این تعریف از روشنفکر به درک مارکس از مفهوم روشنفکر متعهد باز می‌گردد. این الگوی روشنفکری که در نگاه "امیل زولا" و "هاینریش بل" هم دیده می شود. این نگاه به وضع موجود تن نمی دهد و در پی تغییر است. در سنت روشنفکری چپ سخن مارکس در "تزهایی دربارۀ فوئرباخ" پیرامون این که "فیلسوفان تاکنون جهان را به شکل های مختف تعبیر کرده اند اکنون وقت آن رسیده است که آن را تغییر دهند" به معنای فراخوان به عمل است. بعدها سارتر مفهوم روشنفکر در قالب کنشگر متعهد را مطرح کرد.»

وی دربارۀ کاهش نفوذ کلام و نفوذ معنوی و نمادین روشنفکران نیز می‌گوید: کسانی مانند "وینوک" در کتاب قرن روشنفکران از پایان روشنفکری به معنای قرن بیستمی سخن می‌گویند و کسانی هم با احتیاط بیشتری تغییر جایگاه و نقش آنها را به میان می‌کشند.

این استاد دانشگاه معتقد است: تحول فرد در رابطه با حوزۀ عمومی، کاهش نفوذ ساختارهای بزرگ مثل حزب و سندیکا و تشکیلات یکی از دلایل عمدۀ این بحث است. گسترش آموزش عالی و افزایش چشمگیر دانش آموزختگان آموزش عالی نیز از تغییرات مهم جامعه‌شناسانه است.

وی دربارۀ اشکال جدید روشنفکری نیز گفت: متنوع شدن جنبش ها و مطالبات اجتماعی گاه روشنفکران خاص هر حوزه را پدید می‌آورد. جنبشهای دفاع از محیط زیست، حقوق زنان، کودکان، عدم خشونت، مسائل قومی، حمایت از حیوانات نمونه ای از این فضاهای جدید است. به وجود آمدن روشنفکری زنانه و روشنفکری قومی یکی ازنشانه های این تنوع است.

عوام‌گرایی مسئله بعدی بود که دکتر پیوندی دربارۀ آن می نویسد: من عوام‌گرایی در حوزه سیاست (پوپولیسم سیاسی) را از بحث عوام‌گرایی در حوزه اجتماعی و فرهنگی که در ماههای اخیر شکل گرفته از هم جدا می‌کنم و بیشتر به حوزه دوم می پردازم. آیا وقتی با نگاه منفی صحبت از عوام گرایی در عرصه اجتماعی و فرهنگی می‌کنیم باید خواص‌گرایی را امری مثبت و ارزش بدیهی بدانیم؟

«به گمان من آنچه امروز عوام‌گرایی نامیده می شود شاید بتوان به نوعی بخشی از اشکال جدید زندگی اجتماعی دانست. رشد فردیت جدید و گسترش بی سابقه اشکال تجربه‌ها و فعالیت‌های فرهنگی سبب شده است تعییین یک نوع فرهنگ اصیل و مشروع با واقعیت های جامعه کنونی همگون نباشد. مشکل این است که بس خطکش و تعیین معیار های اصالت فرهنگی در دست کسانی است که خود محصول و طرفدار یک نوع فرهنگ هستند و نمی‌توانند داور بی‌طرف در این میدان رقابت باشند.

دعوا فقط بر سر فرهنگ، تعریف فرهنگ، اصالت فرهنگ و مشروعیت فرهنگی یا عوام وخواص نیست. مسئله بر سر نوعی رابطه با قدرت در ابعاد واقعی یا نمادین هم هست. فرهگ و قدرت را در جامعه نمی توان از یکدیگر جدا کرد. برای مثال برخی از انواع موسیقی به عنوان موسیقی غیر اصیل (در برابر موسیقی کلاسیک) یا عوامگرایانانه بدون محتوا، وحتی مبتذل به حساب می آید. اشکال جدید بیان هنری به روی دیوارهای خیابان های اروپا و آمریکا تا مدتها نقاشی به حساب نمی آمد. نسل اول امپرسیونیست ها مدتها با دشواری توانستند خود را به فرهنگ و نقاشی و نهاد های فرهنگی اصیل بقبولانند.»

«برخی روشنفکران ارزشهای فرهنگی خود را هم همان ارزشهای اصیل معرفی می کنند و فرهنگ های دیگر را عامیه و بدون ارزش کافی می دانند. در حقیقیت بخشی از قدرت روشنفکری هم این بود که فرهنگ اصیل را در برابر فرهنگ عامیانه قرار می داد. از زمانی که به اروپا آمدم متوجه شدم تا اندازه دید ما در این حزه بسته و خشک بود. چگونه هنرمندانی که از دید ما می توانستند به راحتی با برچس بمبتذل و عامه پسند تحقیر شوند و ضد ارزش نام بگیرند، در این دیار در کنار بقیه پذیرفته می شوند، حتی مقامات رسمی برای مرگ آنها پیام می فرستد. این به معنای رد کرد وجود ابتذال در هنر نیست. منظور من طبقه بندی فرهنگ بر اساس معیارهای یک گروه خاص به نام روشنفکر است.»

دکتر پیوندی با رد کردن تصور رابطۀ خطی میان نوعی از فرهنگ و کنشگری اجتماعی می‌گوید: امروز در ایران کسی که کنشگر محیط‌زیست است و برای دفاع از زاینده‌رود یا دریاچه ارومیه تلاش می‌کند، شاید شنونده شوپن و بتهوون نباشد، شاید صدای مرتضی پاشایی را به باله دریاچه قو ترجیح دهد ولی خوب می‌داند که حفظ محیط‌زیست برای آینده او و فرزندانش اساسی است.

وی در آخر به روشنفکران توصیه می‌کند در پی‌ریزی نوعی هشیاری تاریخی که در آن خواص و عوام، دیگر جایگاه پیشین را ندارند، مشارکت کنند و با حرکت از تغییرات ذهنیتی عظیم معاصر، راه‌های جدید دیالوگ با جامعه را بجویند.

روشنفکران دربارۀ روشنفکران سخن می گویند: آیا روشنفکری در حال زوال است یا روشنفکری در حال پوست انداختن و تخصصی شدن است؟ عوام‌گرایی و نسبتش با روشنفکری چیست؟ گروه های رقیب روشنفکری مثل روحانیت نسبت به عوام‌گرایی چه وضعی دارند. آنچه می خوانید گزارشی است از پروندۀ آیندۀ روشنفکری که در شمارۀ چهلم مجله مهرنامه به آن پرداخته شده است.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.