اگر عیسی مسیح هم‌اکنون حضور داشت، چه دینی را انتخاب می‌کرد؟

نیکولاس کریستف

یکی از معمّاهای جهان این است که ادیان معمولاً شباهتی به بنیان‌گذاران خود ندارند. توجّه عیسی مسیح عمدتاً معطوف به بیماران و تهی‌دستان بود. پیامبر اسلام نیز در زمان خود جایگاه زنان را اعتلا بخشید، اما امروز شاهدیم که بعضی از روحانیان مسلمان رانندگی را برای زنان قدغن کرده، یا اینکه ختنۀ دختران کم سن و سال را به دین نسبت داده‌اند. بودا نیز اگر می‌شنید بودیست‌ها در میانمار اقلیت‌های روهینگیا را به بردگی کشیده‌اند، وحشت می‌کرد.

آقای برایان مک‌لارن (Brian D. McLaren) که سابق بر این کشیش بوده است، در کتاب جدید و تأثیرگذار خود با عنوان «هجرت بزرگ معنوی» (The Great Spiritual Migration) می‌نویسد: "ادیان ما اغلب با آنچه بنیان‌گذارانشان در پی آن بوده‌اند در تضاد هستند." بنیان‌گذاران معمولاً آرمان‌گرایانِ باشهامت و پرجذبه‌ای هستند که تعالیم اخلاقیِ آنها الهام‌بخش دیگران است. اما گاهی اوقات آموزه‌های‌ آنها به یک مجموعه مقرّرات خشک تبدیل می‌شود که تمام هم و غم آنها قدرت و ثروت است. در مورد مسیحیت هم دقیقاً همین طور بوده است، زیرا مسیح خود فردی رادیکال و بنیادشکن بود که نظام موجود را به چالش کشید. حال مسیحیت چنان در جهان موفّق بوده است که خود به یک نظام تبدیل شده است.
مک‌لارن می‌نویسد: "جای شگفتی نیست که امروز ما مسیحیان هر روز سر تکان می‌دهیم و از خود می‌پرسیم «چه بلایی بر سر مسیحیت آمده است؟» این حس را داریم که گویا افراطیون، بنیان‌گذارِ دین‌مان را ربوده‌اند و او را گروگان گرفته‌اند. مجبورش می‌کنند که در مقابل دوربین‌ها و علی‌رغم میل باطنی‌اش چیزهایی بگوید که خود باور ندارد. او را وادار می‌کنند تا با فقرا و مساکین، با محیط‌زیست، با روشنفکران و با مهاجران و علوم تجربی به مبارزه بپردازد. یقیناً این عیسی مسیحی نیست که در اناجیل با او آشنا شده‌ایم!"
امروز جهان غرب سکولارتر شده و تعداد اشخاصی که دیگر اعتقادی به وجود خداوند ندارند، یا کسانی که با وجود گرایش‌های معنوی، پیرو دین خاصی نیستند افزایش یافته است. تقریبا یک چهارم آمریکایی‌ها امروز این گونه هستند و این نسبت خیلی سریع روبه افزایش است. علاقۀ مردم نیز نسبت به اصول و تعالیم دینی کاهش یافته است. استفان پروترو (Stephen Prothero) در کتاب خود با عنوان «سواد دینی» (Religious Literacy) می‌نویسد: "امریکا یکی از مذهبی‌ترین کشورهای جهان است، در عین حال که مردمانش فاقد سواد دینی نیز هستند."
فقط نیمی از مسیحیان آمریکا نام اناجیل اربعه را می‌دانند، تنها 41 درصد آنها یعقوب را می‌شناسند و کمتر از نیمی از کاتولیک‌های آمریکا تعالیم کاتولیک را دربارۀ «عشای ربّانی» می‌فهمند. با این حال اگر اطلاعات آمریکایی‌ها در مورد آموزه‌های مسیحیت بسیار ضعیف است، شاید علاج واقعه این باشد که کمتر دلواپس تعالیم باشیم و بیشتر دغدغۀ عملکردها را داشته باشیم.
مک‌لارن در کتاب «هجرت بزرگ معنوی» می‌نویسد: "چه می‌شد اگر مسیحیان دین خود را از نو می‌شناختند و می‌فهمیدند که این دین یک نظام اعتقادی بغرنج و دشوار نیست، بلکه روشی است برای زندگی توأم با عدالت و سخاوت که در تفکّر و تعمّق ریشه دارد و در قالب محبّت و عاطفه بیان می‌شود؟ آیا مسیحیان می‌توانند از تعریف دین خود به عنوان یک مجموعۀ اعتقادی هجرت کنند و آن را روشی سرشار از عشق برای زندگی قلمداد کنند؟" این به منزلۀ هجرتی است از مقرّرات خشک دینی به سمت بینش و بصیرت اخلاقیِ بنیان‌گذار دین. مبارزۀ بزرگی خواهد بود، اما نشدنی نیست.
مک‌لارن می‌گوید: "از آنجایی که در یک فضای مسیحی بسیار محافظه‌کارانه بزرگ شده‌ام، همیشه به ما هشدار می‌دادند که پیام اساسی دین را تحریف نکنیم. با وجود این، اغلب دلمان برای چیزهایی که تغییر کرده بود تنگ می‌شد." مسیحیت زمانی حتّی سوزاندن جادوگران و قتل‌عام بدعت‌گذاران را نیز تأیید می‌کرد؛ خدا را شکر می‌کنیم که دچار تکامل شده است!
با امروزی‌تر شدن جامعه و دیرباورتر شدنِ مردم نسبت به تولّد مسیح از مریمِ باکره یا مسألۀ رستاخیز، یکی از واکنش‌های مردم عقب‌نشینی از دین بوده است. با این حال تمایل ژرفی نیز نسبت به پیوندهای معنوی وجود داشته است. مک‌لارن توصیه می‌کند که کمتر این دغدغه را داشته باشیم که آیا معجزات کتاب مقدس واقعاً رخ داده‌اند یا خیر، بلکه بیشتر باید در معنا و مفهوم آنها اندیشه کنیم.
البته این تنها مسیحیت نیست که درگیر این پرسش‌ها است. «ربی ریک جیکوبز» (Rabbi Rick Jacobs)، رئیس «اتحادیۀ اصلاحات یهود» می‌گوید مردم دوست دارند سنّت‌های دینی رسالتِ برقراری عدالت اجتماعی را به آنها بیاموزند. او می‌گوید به نظر من ما باید همین راه را برویم. مردم شاهد آنند که انجام مناسک ظاهری دین به دل‌مشغولی اصلی جامعۀ دینی تبدیل شده است و جامعۀ دینی نیز فاقد این شهامت و تعهّد است که جهان را به مکانی پر از عدل و عاطفه تبدیل کند.
اگر در بعضی از مراسم‌های مذهبی کمتر به مباهات به فضایل شخصی یا انگشت نشانه گرفتن به سمت گناهان دیگران پرداخته شود و بیشتر به رفع احتیاجات اطرافیان توجّه شود، جهان به جای بهتری تبدیل می‌گردد و قطعاً عیسی مسیح هم این کار را تحسین می‌کند. من خودم مسیحی چندان متدیّنی نیستم اما واقعاً معتقدم که ایمان دینی یکی از مهم‌ترین قدرت‌ها است و عملِ متدیّن‌هایی که نواخانه راه می‌اندازند یا به بی‌پناهان پناه می‌دهند، واقعاً مرا تحت تأثیر قرار می‌دهد.
شاید امروز متظاهران متفرعن با کمال بی‌انصافی تیتر اصلی اخبار را به خود اختصاص داده و نگرش‌های مردم نسبت به دین را به سلیقۀ خود تغییر ‌دهند، اما همۀ داستان این نیست. فراموش نکنید که تعداد آمریکایی‌های مذهبی و متدیّنی که به خیریه‌ها کمک می‌کنند بسیار بیشتر از آمریکایی‌های سکولار است.
نه مقرّرات خشک دینی، نه اصول و تعالیم مذهبی، نه مناسک قدیمی و نه حتّی ساختمان کلیسا، معابد یا مساجد هیچ کدام بر من تأثیری نمی‌گذارد. بلکه یک پزشک مبلّغ کاتولیک در سودان که قربانیانِ بمب‌گذاری‌ها را معالجه می‌کند، یک پزشک مسیحی که در نواحی روستانشین آنگولا به مردم خدمت می‌کند، یا یک روحانی یهودی که به خاطر احقاق حقوق فلسطینی‌ها مبارزه می‌کند، اینها هستند که من را سرشار از حسّ مقدّس احترام و تحیّر می‌کنند؛ دین این است.
مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.