تاملی در باب معجزات پزشکی و دینی

نوشته ژاکلین دافین

تردیدی دربارۀ معنای وجود آن لکۀ کوچک قرمز که داخل سلول آبی‌تیره بود وجود نداشت؛ بیمار مبتلا به سرطان حادّ مغز استخوان بود. اسلایدهای حاوی نمونه‌های مغزاستخوان را یکی بعد از دیگری زیر میکروسکوپ نگاه می‌کردم؛ اسلایدها به ترتیب گویای این داستان بودند: درمان، بهبودی، عود مجدّد بیماری، درمان، بهبودی، بهبودی، بهبودی.

سال ۱۹۸۷ بود که نمونه‌های مغزاستخوانی را به من دادند تا بررسی کنم، در حالی که نمونه‌ها در سال‌های ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ از بیمار گرفته شده بودند؛ یعنی ۹ سال از نمونه‌گیری اولیه می‌گذشت! هجده ماه طول کشیده بود تا بدن بیمار به درمان پاسخ دهد و به طور نسبی بهبود پیدا کند. اما می‌دانستم با توجه به این که یک بار بیماری عود کرده بود، الان بعد از گذشت نه سال دیگر باید از دنیا رفته باشد. احتمال می‌دادم کسی از بستگان بیمار شکایت کرده باشد و به همین خاطر بوده باشد که همکاران متخصص خون‌شناسی از من خواسته بودند مجدّداً نمونه‌ها را بررسی کنم.
با توجه به این که گمان می‌کردم در دادگاه مورد بازجویی قرار خواهم گرفت، در گزارشم تأکید کردم که نه اطّلاعی از تاریخچۀ بیماری دارم و نه می‌دانم که به چه دلیل نمونه‌ها بعد از این همه سال باید مجدّداً بررسی شوند. بعد از تحویل گزارش، از پزشک معالج پرسیدم ماجرا از چه قرار است. او هم لبخندی زد و گفت گزارشم به واتیکان ارسال شده است. فهمیدم که قرار است شفا یافتن آن بیمار مبتلا به سرطان مغزاستخوان به عنوان تازه‌ترین معجزۀ «ماری مارگریت جوویل» (Marie-Marguerite d’Youville)، مؤسّس «فرقۀ خواهران خیّر مونترال» به ثبت برسد و این خانم به عنوان اولین قدّیسۀ کانادایی‌تبار تأیید شود.
همان‌طور که از جانب مادر ترزا که پاپ فرانسیس در روز یکشنبه او را جزو قدّیسان اعلام کرد، شاهد معجزاتی بوده‌ایم، هنوز هم معجزاتی رخ می‌دهند که نشان می‌دهند شخصی که به درگاه او توسّل شده است (مثلاً مادر ترزا)، می‌تواند در بهشت برای فرد دعاکننده شفاعت کند تا خداوند به درخواست او پاسخ دهد. برای این که شخصی از طرف کلیسا به مقام قداست شناخته شود، عموماً صدور دو معجزه از جانب وی که معمولاً شفا یافتن بیماری‌های لاعلاج است، لازم است. دو معجزه‌ای که از مادر ترزا صادر شده و توسط کلیسای واتیکان به تأیید رسیده بود، یکی توسّل یک زن هندی و از بین رفتن تومور درمان‌ناپذیر او بود، و دیگری بهبودی مرد برزیلی‌ای که به عفونت مغزی مبتلا گشته بود.
«معجزه‌ای» که به خانم جوویل نسبت داده شده بود، قبلاً یک بار از جانب هیئت پزشکی واتیکان رد شده بود. چراکه هیئت پزشکی درست متقاعد نشده بودند که بیمار ابتدا در اثر درمان‌های پزشکی بهبود یافته، سپس دوباره بیماری عود کرده بود و بعد از آن مجدّداً و این بار به طور طولانی بهبودی پیدا کرده بود. مقامات روحانی گمان می‌کردند بیماری هیچ‌گاه عود مجدّد نداشته و بهبودی اولیه با این که نادر بوده، ولیکن محال نبوده است. اما حال هیئت واتیکان تصمیم گرفته بودند که نمونه‌ها مجدّداً بررسی شوند. بیمارِ بهبودیافته که برای شفای خود به قدّیسه جوویل متوسّل شده بود، وقتی دید که گزارش من نیز بر نتیجه‌گیری پزشکان اوتاوا مهر تأیید می‌زند، از من خواست تا شهادت بدهم.
محکمه‌ای که من را مورد سؤال قرار داده بود، یک محکمۀ قضایی نبود، بلکه مذهبی و وابسته به کلیسا بود. چیزی دربارۀ دین و ایمانم از من نپرسیده بودند. شاید در اینجا لازم باشد بگویم که من به خدا اعتقاد ندارم. کسی از من نپرسیده بود که آیا پای یک معجزه در میان است یا خیر؟ بلکه صرفاً از من خواسته بودند بهبودی بلندمدّت بیمار را به لحاظ علمی توجیه کنم. اما من که به تازه‌ترین یافته‌های علمی حوزۀ خون‌شناسی مجهّز بودم، می‌دانستم محال است بعد از عود مجدّدِ بیماری، بهبودی بلندمدّت رخ دهد و به همین خاطر قادر نبودم توجیهی علمی برای این بهبودی ارائه دهم.
وقتی بالاخره کمیسیون واتیکان از من پرسیدند که آیا چیز دیگری برای گفتن دارم یا خیر، بی‌اختیار گفتم با این که نجات یافتن بیمار تا به اینجا عجیب و جالب‌توجّه بوده است، اما کاملاً انتظار می‌رود که دیر یا زود بیماری مجدّداً عود کند. تردیدهای من را ثبت کردند، اما پرونده پیش رفت و نهایتاً در ۹ دسامبر ۱۹۹۰، خانم جوویل یک قدّیسه اعلام شد.
این تجربه که من به عنوان یک متخصّص خون‌شناس داشتم، باعث شد در حرفۀ دیگرم به عنوان تاریخ‌نویسِ علم پزشکی، یک پروژۀ تحقیقاتی را شروع کنم. کنجکاو شده بودم که بدانم معجزات دیگری که به قدّیس اعلام شدن افراد دیگر منجر شده چه بوده‌اند؟ چه تعداد شفا یافته بودند؟ چند مورد از آنها دوره‌های درمانی نوین را سپری کرده بودند؟ چند مورد از آنها با نظارت پزشکان شکّاک و دیرباوری مثل من انجام شده بودند؟ این روال در طول زمان چه تغییری پیدا کرده بود؟ و آیا ما اکنون می‌توانیم این نتایج را توجیه کنیم یا خیر؟
بیش از صدها ساعت در آرشیوهای واتیکان وقت گذاشتم و پرونده‌های بیش از ۱۴۰۰ پژوهشی را که روی معجزات صورت گرفته بود بررسی کردم. اکثریت قریب به اتفاقِ موارد مربوط به شفای بیماری‌ها یا صدمات جسمانی بود و مراحل درمان و شهادت پزشکان نیز در گزارش‌ها ذکر شده بود. کلیسا مغایرتی بین استمداد از علم پزشکی و ایمان دینی نمی‌بیند؛ از نظر مؤمنان، علم پزشکی و مصرف دارو تنها یکی دیگر از مظاهر و تجلّیات فعل خداوند بر روی زمین هستند.
لذا جای تأسف است که این فرایند کهن مذهبی نیز که قصد دارد زندگی‌ عبرت‌آموز انسان‌های بزرگ را تجلیل کند، اسیر عقل نسبیت‌گرا و دیدگاه‌های گذرای علم نوین شده است. پزشکان موظّفند به عنوان شاهدانی بی‌طرف، ادّعاهای مبنی بر وقوع معجزات را تأیید کنند. من هیچ‌وقت انتظار نداشتم که در کلیسا شاهد شکاکیت و تأکید بر علوم تجربی باشم.
از رهگذر این ماجرا، چیزهای بیشتری دربارۀ علم پزشکی و وجوه اشتراک آن با دین آموختم. هر دوی اینها مجموعه‌های اعتقادی پیچیده و در حال تکاملی هستند؛ یکی طبیعی، دیگری مافوق‌طبیعی. یکی مرگ را به تأخیر می‌اندازد و نشانگان بیماری‌ها را تخفیف می‌دهد و دیگری آرامش روحی و روانی به ارمغان می‌آورد.
همان طور که برای پزشکان واقعیت‌ها مورداحترام است، عقاید بیماران مذهبی نیز محترم است. حال که تقریباً ۴۰ سال از آن ماجرا گذشته است، آن زن هنوز هم زنده است و من نمی‌توانم دلیل این امر را توجیه کنم. چرا ناتوانی من در توجیه این موضوع باید به اعتقاد او به وقوع معجزه خدشه بزند؟ در نهایت باید گفت با این که مردم معجزات را تفسیر و تعبیر می‌کنند، اما وجود آنها انکارناپذیر است.
 
* ژاکلین دافین متخصّص خون‌شناسی و تاریخدان در دانشگاه کوئین کانادا و مؤلف کتاب‌ «معجزات پزشکی» است.
مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. حسین

    با تشکر از شما. از اونجاییکه بعید میدونم نویسنده این متن و متنهای مشابه که نویسندگان خارجی دارند قادر به نوشتن به فارسی باشند و به احتمال زیاد اینها متنهای ترجمه شده هستند فکر میکنم لازم باشه تا نام مترجم متنها نیز قید بشه. فکر کنم این شیوه ی مناسبتری برای سایت وزینتون باشه

  2. میترا

    لطفا پیوندی از اصل خبر نیز بگذارید.

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.