نسبت الکساندر دوگین و پوتین

مرتضی آقامحمدی

یک جریان قدرتمند غربگرا در طبقه بالای روسیه وجود دارد که بر تصمیم­‌سازی­‌های پوتین موثرند، تا جایی که گاه رفتار و تصمیم­‌های پوتین در نقطه مقابل دوگین قرار می­‌گیرد. الکساندر دوگین کتاب «پوتین در مقابل پوتین» را در واکنش در به همین جریان نوشته است.

این روزها در وب‌سایت­‌های ایرانی الکساندر دوگین به عنوان مغز متفکر کابینه پوتین مطرح می­شود. برای معرفی شخصیت­‌هایی  این‌چنین، روال معروف و مألوف، اقدام به ترجمه است. در اینجا نوع تبیین شخصیت هدف، بسته به مطالبی است که از زبان دیگر که عمدتاً سایت­های انگلیس زبان است به دست مترجم بیفتد. اگر این روش در مورد شخصیت­‌های غربی و یا خنثی تا حدودی قابل قبول باشد، درمورد شخصی همچون دوگین قطعاً نابجاست. دوگین درکشورهای غربی به عنوان دشمن، دیده می­‌شود. اگرچه مطالعه دیدگاه­‌های غربیان به داشتن ذهنی واقع‌بینانه‌تر کمک می­‌کند، اما قطعاً اتکا به گفته­‌های آنها خطایی بزرگ است. اعتماد به آنان در معرفی شخصیتی همچون دوگین به همان اندازه ناسره است که کسی بخواهد رجال سیاسی و دینی ایران را از منظر غربیان ارزش­‌گذاری نماید. بهترین راه برای شناخت خط فکری و شخصیت علمی-سیاسی دوگین، مطالعه آثار و گفته­‌های خود اوست. مهم این است که بدون شیفتگی بی­‌جا و یا دشمنی تقلیدی، برای شناخت تئوری‌پردازان این‌چنین، تلاش شود.
یلتسین شخصیتی بیمار و ضعیف بود که آسیبی جدی به هویت و غرور ملی روس­ها وارد کرد. ادبیات دوگین و همفکران او با آمدن پوتین، مانع از نابودی هویت روسی شد و این کشور را از تخریب حفظ کرد. در عین حال این بدان معنا نیست که دوگین مغز متفکری باشد که پوتین را مدیریت نماید. واقعیت این است که یک جریان قدرتمند غربگرا  در طبقه بالای روسیه وجود دارد که بر تصمیم­‌سازی­‌های پوتین موثرند، تا جایی که گاه رفتار و تصمیم­‌های پوتین در نقطه مقابل دوگین قرار می­‌گیرد. الکساندر دوگین کتاب «پوتین در مقابل پوتین» را در واکنش در به همین جریان نوشته است.
در ذیل برخی از ایده‌­ها و افکار مهم دوگین می­‌آید.  گفتنی است نقل مطالب ذیل الزاماً به معنای پذیرش آن در نزد نویسنده یادداشت نیست، بلکه صرفاً برای معرفی بخشی از نظریات این اندیشمند روس است.

خطر لیبرالیسم
در غرب مدرن، یک ایدئولوژی حاکم و غالب وجود دارد که لیبرالیسم است. ساختار درونی لیبرالیسم در شکل­‌های مختلف آن بر چند اصل مبتنی است که مهمترین آنها عبارتند از: انسان‌شناسی فردمحور(فردمحور همه چیز است)، تکنوکراسی، اروپامحوری(جوامع ارو-امریکایی معیار و ملاک بقیه جوامع بشری هستند).
به عقیده او لیبرالیسم معادل نیهیلیسم است. لیبرالیسم شدیداً پوچگراست. همه ارزش‌های درون لیبرالیسم به آزادی گره خورده است. اما آزادی در تلقی لیبرال­ها گونه­‌ای منفی است. لیبرالیسم با هر نوع از هویت جمعی در تضاد است. لیبرالیسم در مقابل هر نوع ارزش، استراتژی، پروژه و متدی است که جمع‌گرا و اشتراکی باشد. دشمنان لیبرالیسم، فاشیسم و کمونیسم هستند که هر دو مخالف فردمحوری هستند. لیبرالیسم، کمونیسم و فاشیسم هر سه به طور مشترک، تفاسیر متفاوتی از روح مدرنیته هستند. در طی قرن بیستم لیبرالیسم موفق به حذف دو رقیب خود شد و از سال 1991 به بعد تنها ایدئولوژی حاکم بر جهان گردید.

خطر عصر تک قطبی
1991 تا 2014 دوره سلطه جهانی لیبرالیسم است. اصول لیبرالیسم توسط همه بازیگران اصلی ژئوپولیتیکی پذیرفته شد که از جمله آنها چین (در ابعاد اقتصادی) و روسیه (در سیستم اقتصادی سیاسی وایدئولوژیکی خود) بودند. استثناهای آشکار و واقعی همچون ایران و کره شمالی بسیار کم هستند. پس همه جهان تحت ایدئولوژی لیبرال قرار گرفت. این مقطع مهمی در تاریخ لیبرالیسم است. لیبرالیسم همه دشمنان خود را شکست داد والبته آنها را هم از دست داد. از 1991 لیبرالیسم از درون شروع به متلاشی شدن کرد. این توجیه ایدئولوژیک بحران‌های اقتصادی 2000 تا 2008 است. اقتصاد کاملاً مبتنی بر سود، مسئول این سقوط است.

نیاز غرب به دشمن
روسیه­ مدرن، نه ضدلیبرال است و  نه سلطه‌جو، نه کمونیست و نه ناسیونالیست و نه کاملاً لیبرال بلکه قدم به قدم به سوی لیبرال شدن حرکت می­‌کند و خود را با هژمونی جهانی وفق می‌دهد. اما به هر حال در دستور کار جهانی لیبرالیسم به نمایندگی امریکا و ناتو، به یک بازیگر دیگر نیاز است، به روسیه‌ای دیگر که توجیه کننده حضور کمپ لیبرال است. اسلام رادیکال که با شکل القاعده به تصویر کشیده می­‌شود دیگر نامزد این سمت است اما فاقد ساختار لازم برای یک دشمن تمام عیار است و تنها در بخش محلی به کار می­‌آید و می­‌تواند توجیه‌گر حمله به افغانستان، اشغال عراق و سرنگونی قذافی و ایجاد جنگ داخلی در سوریه باشد اما در قواره دشمن اصلی مورد نیاز لیبرالیسم نیست.

جایگاه روسیه برای نجات نظام لیبرال
جنگ احتمالی با روسیه چند ثمره برای غرب دارد:
یک. جنگ با روسیه فروپاشی ساختار جهانی را به تعویق می­‌اندازد.
دوم. جنگ با روسیه موجب تقویت ناتو و بیش از همه اعضای اروپایی ان می­‌شود و اروپایی‌ها از ترس روسیه شیطانی به امریکا پناه خواهند برد و این جایگاه امریکا را در رهبری ناتو محکم‌تر می­‌کند.
سوم. اتحادیه اروپا در آستانه انشقاق است. دشمن مشترکی به نام روسیه می‌تواند این شکاف را به تعویق اندازد و مردمان آن را به دور هم برای حفظ ارزش‌هایشان جمع نماید.
تصویری که غرب از پوتین، برای عوام ساده‌لوح خود می­‌سازد بازگشت نازیسم و فاشیسم است، درحالی که اینها از ماهیت پوتین و روسیه مدرن، خیلی دور هستند. در نتیجه برای ساختن شیطان بزرگ از روسیه، از ایده ناسیونالیسم روس و امپریالیسم روسی استفاده خواهد شد. معرفی پوتین به عنوان یک ناسیونالیست روس، یک فاشیست برای خیلی­‌ها قابل باور خواهد بود، در حالی که پوتین هیچ‌کدام نیست بلکه او یک سیاستمدار پرگماتیست در عرصه روابط بین‌الملل است.

چهارمین تئوری سیاسی
کتاب «Fourth Political Theory» که در 2012 توسط دوگین نوشته شد.  او در این کتاب معتقد است که روسیه باید هوشیار باشد تا به عنوان «قدرت پیش-لیبرال» به تصویر کشیده نشود. او می­‌گوید: «ما باید هوشیار باشیم تا از نابودی لیبرال­‌ها جلوگیری نکنیم بلکه باید آن را تسریع نماییم. به این منظور باید به جای اینکه روسیه به عنوان «قدرت پیش لیبرال» معرفی شود، آن را «قدرت انقلابی پست لیبرال» به تصویر بکشیم که در تلاش برای تبدیل شدن به آلترناتیو آینده برای همه ملت‌هاست. ما نمی­‌خواهیم بر اساس الگوی لیبرال­‌ها، لیبرالیسم را نجات دهیم، بلکه می­‌خواهیم یک بار و برای همیشه آن را نابود کنیم. مدرنیته همیشه خطا بود و الان هم در نقطه پایانی خود قرار دارد. اما برای کسانی که در جانب حقیقت جاودان، سنت، ایمان و حقیقت جاودان انسان هستند، تولدی تازه خواهد بود». او معتقد است اگر لیبرالیسم تنها بماند و دشمنی در مقابلش نباشد، خودش خود را نابود می­کند در نتیجه باید هوشیار بود تا با مقابله با آن به ادامه حیات آن کمک نکنیم. در اینجا به ایده ارو-آسیا نیاز است.

ایده ارو-آسیا
دوگین ایده ارو-آسیا را با ادبیات جدید خود  مطرح کرده و به شدت از آن حمایت می­کند. او این تئوری را مبتنی بر تفاوت­های فرهنگی و قومیتی می­‌داند و آن را متفاوت از ایده ناسیونالیست­ها می­‌انگارد چرا که اینان خواهان پلورالیسم ارزش‌ها هستند. ارو-آسیایی­‌ها از باورهای خود دفاع می­‌کنند نه از جامعه خود. آنها خود را در حال چالش با پست مدرنیته می­‌دانند، و روسیه فقط بخشی از این تلاش جهانی است. او می­‌گوید: «ما بدون نجات دادن جهان نمی­‌توانیم روسیه را نجات دهیم و بدون نجات دادن روسیه نمی­‌توانیم جهان را نجات دهیم».
در نتیجه او معتقد است که می­‌بایست با همه کشورهایی که می­‌توانند در این پروژه عظیم، برای ساخت جهان چند قطبی و مبارزه با هژمونی غرب، نقشی داشته باشند، همکاری نمود.
این ایده در مقابل هر نوع جهانی‌سازی است حتی نوع اسلامی آن. دوگین می­گوید: «ما  هیچ نوع تحمیل خود بر دیگران چه نوع غربی یا اسلامی یا لیبرال یا سوسیالیست و یا حتی روسی را نمی‌پذیریم. ما از عدالت طرفداری می­‌کنیم نه از جنگ یا صلح. ما طرفدار عدالت، گفتمان و حق طبیعی هر فرهنگی برای ادامه حیات و دنبال کردن مقاصد خود هستیم».

یک جریان قدرتمند غربگرا در طبقه بالای روسیه وجود دارد که بر تصمیم­‌سازی­‌های پوتین موثرند، تا جایی که گاه رفتار و تصمیم­‌های پوتین در نقطه مقابل دوگین قرار می­‌گیرد. الکساندر دوگین کتاب «پوتین در مقابل پوتین» را در واکنش در به همین جریان نوشته است.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.