معرفت شناسی قرآنی؛ کانون اسلامی سازی علوم انسانی

ریشه اصلی نقد رهبران نظام اسلامی به جریان های سنتی را باید در رویکرد واپسگرایانه و گرایش گذشته گرا و بریده از واقعیت های زیستن و تحولات عقلی و عینیتیِ زندگی بشر و در نتیجه ناکارآمدی نظریه ها و شناخت های اسلامی در مصافّ با واقعیت تازه انقلاب و اقتضاهای نظام سازی و امثال آن جست و جو نمود.

 

معرفت شناسی و متدلوژی هیچ وقت بی طرف و خنثی نبوده و نخواهد بود. پیش فرض های علمی و فلسفی و تفسیر ها و بینش ها و نگرش های هر فرد و جامعه، سازندگان اصلی سمت و سوهای یک شناخت و تحقیق و روش آن است. در نتیجه با فرض پذیرش بخشی از اصول ثابت حقیقت یابی اما بدون تردید بخش اصلی نتایج یک تحقیقِ روبنایی به نوع دیدها و منظرهای محقّق در شناخت های بنیادین اوست. در این میان، سه محورِ خدا شناسی، وجود شناسی و انسان شناسی بزرگترین مولفه های تعیین کننده در ساخت سنجه ها و شاخص های معرفت است. اصولاً خود موازین شناختِ شناخت هم تحت تأثیر این مثلث است.

 

هشدار مهمی را هم باید داد. نباید برای آسیب دیده نشان دادن شناخت های دیگران آن قدر موازین شناخت شناسی متزلزل شود و بی بنیاد که دیگر همه شناخت های ثابت به کلی منتفی و آدمی در چرخه حیرت و نسبی گرایی در غلتد و بساط امکان شناخت حقیقت هم برچیده شود.

 

انقلاب اسلامی و ضرورت اسلامی سازی بنیادین دانش های انسانی

بدون شک، انقلاب اسلامی ایران، در بسترِ شناخت متفاوتی از  دین و کارکردها ، غایات و برنامه های آن برای جهان معاصر رخ داد. رهبران و معماران انقلاب اسلامی و بویژه حضرت امام خمینی، در اغلب مصاحبه ها و سخنرانی ها و بیانیه های خویش آشکارا هم منظومه های شناختیِ غرب را مایه فروپاشی های سیاسی، اخلاقی، اقتصادی، فرهنگی و گسست و فساد اخلاقی انسان و جامعه دانستند و به زیر ساخت های فلسفی و بینشی آن تاختند و آن را سخت به نقد کشیدند و هم به قرائت های سنتی و متحجرانه از دین که در میان عالمانِ جوامع اسلامی رواج داشت و مایه تخدیر و انزوای اندیشه های دینی و در نتیجه به افول کشانده شدن نقش جهان اسلام شده بود آسیب شناسانه و منتقدانه حمله کردند.

 

ریشه اصلی نقد رهبران نظام اسلامی به جریان های سنتی را باید در رویکرد واپسگرایانه و گرایش گذشته گرا و بریده از واقعیت های زیستن و تحولات عقلی و عینیتیِ زندگی بشر و در نتیجه ناکارآمدی نظریه ها و شناخت های اسلامی در مصافّ با واقعیت تازه انقلاب و اقتضاهای نظام سازی و امثال آن جست و جو نمود .

 

انقلابی که ذاتا از جنس فرهنگ و دانش و بینش بود بدون بازمهندسی و باز سازی زیرساخت های معرفتی اسلامی و حتی شیعی آن، امکان بقای کیفی نداشت. از این رو نظریه ها و نگرش های سنتی چیزی نبود که به عنوان عمق نرم انقلاب بتواند خیال رهبری را آسوده کند و ظرفیت آن را داشته باشد که به عنوان عامل جایگزین و گفتمان معرفتی بدیل، در شرایط تازه، نقش ایفا نماید.بسیاری از این نگرش های سنتی نه تنها در مسیر انقلاب نمی توانست به تحقق آرمان ها و اهداف عینی آن کمکی بکند بلکه به نوعی عامل بازدارنده هم بود. بنگرید مفهوم قیام و انقلاب در عصر غیبت یا مفهوم انتظار مهدی(عج) در رویکرد سنتی بخشی از پارادایم های دینی سنتی، واقعاً چنین برداشت هایی از دین که خود مانعی بر سر راه تحقق اهداف دین در عصر غیبت و مروّج قعود ، سکوت و حتی خضوع در برابر حکومت های فاسد است چگونه می توانست کمکی به رهبران انقلاب بکند.

 

انحراف های عمیق برخی از این جریان های خاص تا جایی رفته بود که هر گونه اقدام کردن برای تصحیح و اصلاح اجتماعی و سیاسی را مانعی برای ظهور امام می پنداشتند.امر به معروف و نهی از منکر  غیر فردی در زمان غیبت تعطیل شده بود. امّت اسلامی و جامعه اسلامی معنایی نداشت. رسالت سیاسی دین متوقف بود. امامت و حکومت دینی در زمان غیبت نا مشروع و غیر ممکن بود. عنصر زمان و مکان نقش قابل توجهی در مسیر کلی فقه و احکام آن نداشت. به عبارت روشن تر، تعطیل کلی دین در عرصه اجتماعی و بسنده کردن به عبادات فردی یکی از عوامل اصلی ظهور و احیای دین تلقی می شد! .پیداست که چنین نگره های دینی ریشه در آسیب های مزمن و خطر ناک روش های فهم دین هم داشت. گسست مسیر کلی فهم دین از قرآن و محوریت بخشی به اخبار و احادیث حتی غیر صحیح در حجیّت حکم شرعی در علوم دینی تا جایی رواج یافت که جریانی از عالمان ما در سده های بسیاری از تاریخ فقه اصولاً حجیت ظواهر قرآن را هم بالکل انکار کردند و حجیت ظواهر قرآنی را به شرط تبیین هایی از خبر واحد مرتبط کردند و در حقیقت خبر واحد بر قرآن حاکمیت داشت.

 

از سوی دیگر، چالش های تازه جهانی علیه معارف دینی، باورهای نسل جوان و بویژه دانشجویان مسلمان را که در مواجهه با دیگر فلسفه های متنوع جهانی در برابر رویکردهای عقلانی علوم و از آن سخت تر در مقابل روش های حسی و تجربه گرای علوم آسیب پذیر بودند تهدید می کرد و رسالت سنگین بروز سازی اندیشه های اسلامی را  اجتناب ناپذیر ساخته بود. در نتیجه پا به پای اسلامی سازی دانشگاه و علوم، لازم بود عصری سازی حوزه های علمیه هم به عنوان یک برنامه راهبردی نظام اسلامی توسط خود حوزویان و با تکیه بر روش ها و پایه های بومی حوزه های علمیه، عملی شود.

 

 بخشی از اقتضاهای علمی و دانشی نظام نوپای انقلاب در سیستم های فهم دین و اجتهاد و نیز الگوهای متفاوت مرجعیت و تفقّه قابل تحقق بود. نظام مبتنی بر نظریه حاکمیت دینی و ولایت فقیه چیزی نبود که بدون همراهی بدنه اصلی حوزه و مراجع و انسجام و همسوییِ الگوی اجتهادی مرسوم آن قابل تحقق باشد . این امر البته بدون تحولاتی بنیادین در نوع نگرش عالمان حوزه به سیاست و حکومت و مناسبات  دین و عصر شدنی نبود.

 

نقدهای رهبران نظام اسلامی علیه نظریه ها و دانش های انسانی-غربی هم ناشی از تباین و گسست آشکار بین فلسفه های زیرساختی شناخت در غرب و مبانی نظری و فلسفی شناختهایی بود که انقلاب اسلامی بر آن ها سوار شده بود. طبیعت شناخت های انسانی – غربی و تفسیرهایی از انسان، تاریخ، دین، خدا، جامعه، سیاست، آینده و دیگر پایه های بینش و دانش و توانش در غرب، که در آن زمان بر ذهن و تفکر و سازمان علمی دانشگاهی ما حاکم بود باعث شد طولی نکشد که رهبران نظام اسلامی به این باور برسند که بینش های غربی در حوزه سیاست، اقتصاد، فرهنگ، هنر، دین و دیگر عرصه های شناختی و عینی در عمق اندیشه و نگاه نخبگان و در درون مضامین علمی و متون دانشگاهی ما جا خوش کرده است. همین گستره شناختی غربی در نوع تفسیرها و نگرش ها بزرگ ترین مانع تحقق اسلامیت نظام، معرفت، جامعه و انسان بود.

 

حوادث بسیار بزرگ و تحولات استراتژیک در منطقه و جهان، انقلاب اسلامی را چنان محاصره کرد که با وجود فعالیت های چند مرکز و نهاد ریز و درشت که با هدف تحکیم مناسبات علمی حوزه و دانشگاه تشکیل شد و در مسیر اسلامی سازی علوم انسانی تلاش می کرد اما غالب توجه رهبران نظام به تحکیم پایه های سیاسی و نظامی و دفاعی انقلاب معطوف شد. انقلابی که به خاطر تهدید آفرینی اش علیه منافع شرق و غرب تمام قدرت های جهانی برای نابودی آن دست به دست هم داده بودند و هر روز چالش و غائله ای بر سر راه آن درست می کردند.

 

با گذشت چند دهه از انقلاب و علی رغم تحکیم پایه های سیاست و حاکمیت اما هجوم فرهنگی، شبیخون علمی، حملات نرم از هر نقطه ای سر بر آورد. دانشگاه های ما علی رغم وجود آیین های دینی مانند نماز جماعت، اعتکاف، تبلیغات و شعارهای دینی، واحدهای مشترک اخلاق و اسلام شناسی، نمایندگی های رسمی نهادهای مذهبی، وجود روحانیون در طبقه علمی و تدریس دانشگاهی، اما مسیر اصلی دانش های دانشگاهی با همان زیر ساختهای سکولار ادامه یافت.البته کسی هم به طور قاطع توسعه شناخت های زیرساختی و پایه اسلامی را در عمق روش های علوم انسانی در کشور را در دستور کار قرار نداد.

 

نقش تکاملی حوزه و دانشگاه در سایه حاکمیت معرفتی قرآن

امروزه با گذشت حدود سی و پنج سال از عمر نظام، ما در هیچ عرصه ای از حوزه های علوم تربیتی، علوم اقتصادی، علوم اجتماعی، اندیشه سیاسی، روش های تحقیق، هنر و دیگر  زمینه ها شناخت های دانشگاهی بجز کارها و حرفهای انتقادی و سلبی در مواجهه با منظومه های سیستماتیک و کارکردگرای علوم انسانی روز، دستاوردهای قابل توجهی در تولید اندیشه های بدیل و جایگزین اسلامی نداریم. متأسفانه مهمترین نهادهای این عرصه، دو مرکز برجسته اسلامی سازی نظام های علمی دانشگاهی در قم و تهران هر دو بیشترین تلاش های خود را صرف باز تولید و باز عرضه علوم انسانی غربی به زبان فارسی و البته همراه با نقد و یا حاشیه های اسلامی مبنی بر تأیید مضامین آنها کرده اند.

 

هشدارهای بجا و دقیق مقام معظم رهبری در سالهای اخیر، نسبت به ادامه این اوضاع و عدم تحقق کارهای جدی در حوزه اسلامی سازی علوم انسانی و بومی سازی آن متناسب با شرایط و اقتضاهای انقلاب و آرمان های اسلامی جهان اسلام نشان دهنده عدم تحقق برنامه های اسلامی سازی و بومی سازی علمی در این حوزه هاست. ضمن این که عالمان و نخبگان حوزوی و دانشگاهی باید این هشدار ها را جدی بگیرند و برای بومی سازی( اسلامی سازی) این دانش ها با تمام قوای خود قیام کنند و نهضتی از نوسازی و نوفهمی و نو اندیشی در عرصه دانش های اسلامی براه اندازند، اما باید بدانند که حاکمیت علمی قرآن کریم بزرگ ترین فرصت آنان برای تحقق این امر است.

 

 نا گفته نماند که طرح کلان تحول حوزه که طرح کلی آن سالیانی است به طور مکرر در مشهد، تهران و قم از جانب مقام معظم رهبری پیگیری می شود و متأسفانه  در عمل، به خاطر عدم دریافت درست آن در لایه های کلان حوزه، بخش قابل توجه این مطالبه تحقق نیافته است، بخش اصلی بستر سازی و زیرساخت سازی اسلامی سازی و بومی سازی دانش های انسانی را در خود دارد. اسلامی سازی دانش های انسانی پیوندی تنگاتنگ با طرح تحول نظام مدیریت و آموزش و پژوهش حوزه و نیز اسلامی سازی دانشگاه دارد.

 

 راز بزرگ آن همه تأکید حضرت امام خمینی در مناسبت حوزه و دانشگاه در همین جا بود که برخی هر ساله با برخورد جشنواره ای و شعاری و برگزاری مراسم های مرسوم اساساً به آرمان بزرگ امام و مقام رهبری در این امر توجه واقعی و عملی ندارند. اوج تعامل و وحدت حوزه و دانشگاه در این است که حوزه با تحول بنیادین روشهای خود به سمت توسعه مبانی انسانی دانش های دینی برود بگونه ای که اندیشه دینی با لحاظ مقاصد عینیت گرا و اجتماعی و نیز با هدف تحقق غایات عقلانی، اخلاقی و کارآمد در همه عرصه های زیستی شکل تازه ای به خود بگیرد و در سایه همین مبانی نوساخته و بروز دانشگاه های ما بتوانند روبناهای دانش های انسانی و مهندسی میدانی آن ها را در عرصه جامعه پردازش کنند. در این صورت است که می توانیم ادعا کنیم که بین این دو نهاد همان تعامل و وحدتی که حضرت امام و مقام معظم رهبری خواسته اند برقرار است. در واقع نقش های همدیگر را تکمیل می کنند.

 

بنا بر این، حوزه های علمیه بر اساس تحقیقات بروز و انسانی دانشگاهها شناخت درست تری از واقعیت های اجتماعی ، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و واقعی می یابند. آن گاه این داده ها در فهم دین و بازفهم متون دینی به کار گرفته می شود و مبانی شناخت های دینی در این عرصه ها کارآمد تر و عقلانی تر فهمیده می شود و البته در مرحله سوم این دانشگاه است که با زیرساختهای دینی و شناخت های بنیادینی که حوزه و عالمان حوزوی در حوزه انسان شناسی، وجود شناسی، معرفت شناسی، جامعه شناسی، تاریخ شناسی، وحی شناسی، سیاست شناسی و…به دست می دهند دست به برافراشتن دانش های انسانی با رویکردهای عینی و با نظام مسائل پاسخگو به نیازهای روز می زنند.

 

انقطاع متدولوژی دانش های دینی از مرجعیت معرفتی قرآن و مسائل دانش های انسانی روز

هم ریشه های تاریخی و متدولوژیک فاصله گرفتن روند تولید دانش دینی از مرجعیت علمی قرآن موضوعی قابل توجه و قابل رهگیری است و هم تبعات خطر ناک این امر بر طبیعت علوم اسلامی ما قابل شماره و تحلیل است. حتی می توان گام به گام وضعیت نابسامان عینیت های اسلامی خود را هم به این آسیب متصل کرد و ریشه هایش را در آن یافت. چنان که، آشکارا می توان مسیر تحقق این مرجعیت و شاخص های دانش های اسلامی برآمده از حاکمیت علمی قرآن را بر شمرد و توصیف کرد.

 

یکی از مهمترین دلیل های این ناکامی ها این است که زیرساخت های شناخت شناسی دینی ما هنوز با رویکرد فلسفه عمل و نظام سازی عینیت گرا سامان نیافته است. فلسفه های اسلامی ما دارای امتدادهای عینی نیست و به جای تمرکز بر فلسفه های شناخت های عینی به فلسفه های وجودی می پردازد.فلسفه هایی که علی رغم اهمیت و ضرورت آن در حوزه پردازش ذهن و ساختار دهی به نگرش های پایه، امّا در واقعیّت خارجی، کمک زیادی به ساختن چارچوب نظری برای مدیریتِ عمل نمی کند.

 

از شواهد غیاب مرجعیت و حاکمیت علمی قرآن کریم بر دانش های دینیاین است که این دانش های دارای مخرج مشترک نیستند و در سیستمی یکپارچه و توحیدی داد و ستد ندارند و به عبارت امروزی تر و همه فهم تر، علوم دینی در جزیره های دور از هم ِ کلام، فلسفه، اخلاق و فقه حرکت می کنند. شناخت الگوی تعامل دانش های دینی و منطق مناسبات حاکم بر آن ها و تبیین رابطه دیالکتیکی و داد و ستد های روشی و محتوایی بین این علوم، گرچه به تنهایی، تضمین کننده مجموعه دانش های بروز و کارآمد نیست، اما دست کم می توانست مناسبت گفتمان گرا و توحیدی بین آن ها را در برهه های تاریخی مختلف اثبات کند.

 

 نگاهی به مناسبات سیستماتیک لایه های باور، اخلاق و رفتار( فقه) در قرآن کریم، حاکی از این است که فرصت بسیار استثنایی عالمان حوزه برای دریافت فهم یک پارچه و توحیدی از دانش های سه لایه دین از قرآن کریم در اختیار آنان است.

 

بنا بر این، بر خلاف طبیعت مناسبات علوم در قرآن کریم که کاملاً یکپارچه و توحیدی و در درون ساختارهای بسیار متنوع و در عین حال در هم تنیده و مرتبط با هم شکل می گیرد و معنا یابی های اعتقادی، اخلاقی و فقهی در درون یک دستگاه و پیکره  شناخت توحیدی، مترابط و مُشبّک صورت می پذیرد، امّا علوم دینی در حوزه در فضاهای دور از هم و با حاکمیت دانش رفتار( فقه) بر کل جریان علم دینی در حوزه های علمیه رشد و نموّ کرد.

 

تا سالیان اخیر، اساساً قرآن کریم در سیستم آموزش و تحقیقات دینی حوزه جایگاهی نداشت. پس از انقلاب اسلامی درسهایی از قرآن کریم با عنوان عجیب دروس جنبی در کنار درس فقه و اصول خوانده شد و بعدها حجم و نظم این درس ها قدری بیشتر شد اما هیچ وقت درس قرآن کریم از حاشیه به متن نرسید. از جنبی به اصلی تحول نیافت. از عرض علوم ( در بهترین شکل آن) به رأس نیامد. با نگاهی به درس های جنبی قرآن کریم معلوم شد که همان دروس جنبی قرآن هم غالباً به دروس معروف به علوم قرآن و یا تفسیر خوانی بسنده شد. هیچ وقت منطق معارف قرآنی و روش های برداشت و تفسیر و تحقیقات قرآنی و بررسی مناسبات قرآن با دیگر منابع علم و دانش دینی به عنوان اصل و مبنا و قاعده تولید شناخت دینی قرار نگرفت.

 

 با این حساب، حکومت و حاکمیت مطلق فقه و فقها بر حوزه های علمی و علوم حوزه ای ادامه یافت. این امر باعث شد که حوزه علمیه اصولاً به سمت قرآن پژوهی نرود و رسوبات اخباری گری گرچه در لایه های پنهان تر، امّا هم چنان به قوّت خود باقی بماند. دیده شد که قرآنیان سترگی از حوزه علمیه، علی رغم این که در تفسیر و قرآن شناسی به اوج رسیدند و مبانی تولید دانش های فقه و غیر آن را هم در مسیر تمسک به حاکمیت علمی قرآن شناختند و بلکه به آن دست یافتند، امّا فضای کلی حاکمیت مطلق فقه بر دیگر علوم از جمله در تفسیر قرآن! و انحصار نقش مرجعیت در فقیه سنتی بودن، باعث شد که این افراد البته نادر و اندک هم ، برای اثبات مقام حوزوی و مرجعیت خود ناچار شوند در کنار حرکت وسیع و تاریخیِ قرآنی خود، بساط فقه و فقاهت هم بگسترانند.

 

منطق گفتمانی – تکاملی  اعتقادات، اخلاق و احکام فقهی در شناخت های قرآنی

حقیقت این است که در مقام مقایسه میان دانش فقه با دو حوزه دانشی دینیِ دیگر، یعنی اعتقادات و اخلاق، دانش فقه در آخرین رتبه ارزشی می ایستد. خود فقهای بزرگ در مقام تبیین حوزه کاری خود گفته اند ما از نماز صحیح حرف می زنیم و عالمان عقیده و اخلاق از نماز مقبول. هم چنین است ابواب دیگر فقه .فقیه، کار زیادی با حوزه عقاید و اخلاق ندارد. حال این که فلسفه اصلی و غایت بنیادین دین، باورهای اعتقادی و تحولات اخلاقی انسان است. البته نباید از نظر دور داشت که فقه بزرگ ترین راه تحقق اخلاق است. اصولاً  بخش قابل توجهی از غایات، مقاصد و اهداف فقه از جنس اعتقادات و اخلاق است.

 

در مقایسه با دیگر دانش های پایه، فقه در حقیقت دانشی مصرف کننده است. به این معنا که خود فقه هدف ذاتی دینی ندارد. اهداف فقه یا جنبه باور دارند و یا جنبه اخلاقی . مقاصد و غایات فقهی از جنس اخلاق و باورند.فلسفه اصلیِ عبادات که اصیل ترین بخش فقه ما هستند یا برای اصلاح نفس و یا برای اصلاح جامعه است. نماز قرآنی یا برای ذکر است، یا اطمینان قلب، یا کاهش منکرات اجتماعی و امثال آن ها. چنان که می بینید نماز در غایت و کنه فلسفه وجودی اش تطهیر انسان است. اگر جنبه تطهیرگری نماز و نقش اخلاقی و نفسی آن و اثر آرام بخشی روحی و اطمینان بخشی به قلب و کارکرد اجتماعی تقلیل فحشا و منکر را از آن بگیرند اصولاً چیزی از نماز نمی ماند. برای همین است که رد و قبول اعمال انسان در روز قیامت به رد و قبول شدن آن مرتبط است. نماز، روزه، حج و دیگر عبادات که محور های اصلی فقه اند اگر از فلسفه های اصلی خود دور باشند پوسته ای بیش نیستند و ارج و قیمت زیادی در میزان اعمال انسان در نزد خدای متعال ندارند . چنان که تأثیر پایداری بر شخصیت و اوضاع اجتماعی ما هم ندارند.

 

چنان که در بخش های آینده این مقاله بتفصیل بیشتر خواهد آمد، بازکشت به قرآن کریم به عنوان منبع معرفتی حاکم بر دیگر منابع و حتی به عنوان متن توسعه بخش و پروراننده عقل و اندیشه انسانی ومنبع تولید موازین و سنجه های علم و عمل، مهمترین راهکار عملی و ممکن برای برون رفت از انسدادهای علمی ماست. بزودی به شاخص های کلی و اساسی شناخت قرآنی خواهیم پرداخت.

 

متن قرآن کریم به گونه ای است که تمامیت دانش ها و معارف انسانی و دینی در کنار منطق پرورش دهنده نفسی انسان، عینیت ساز، علمی و عقلانی دنیای تکوین، شکل گرفته است. در نتیجه، معرفت های بر آمده از قرآن نسبت وثیقی با قواعد تکوین و طبیعت. نیز مناسبت مستحکمی با طبع و فطرت انسانی دارند. برای نمونه، نماز و زکات با وجودی که به نظر دو عمل دور از هم تصور می شوند امّا اصولاً از هم جدایی ناپذیرند. نماز شکل دهنده به مناسبت مستقیم انسان با خداست و زکات هم منطق تعاملی انسان با دیگران است. اما در دستگاه قرآن کریم آن ها دوش به دوش هم و پیوسته با هم در تمام قرآن کریم حاضرند. در عرصه زیستن هم همین طور اند. نماز چنان غنای نفسی در انسان ایجاد میکند که اساساً مصلّی مالکیتی بجز مالکیت الهی بر هستی نمی بیند. تعلقی در وجودش نمی ماند که مانع بخشش و بخشایشش باشد. مُزکّی بودن میوه مُصلّی بودن است.

 

در مرتبتی بالاتر و عالی تر، شاید دوگانه ایمان و عمل صالح هم بیانگر چنین معادله ای باشند. نماز بیان گر عالی ترین مرتبه ایمان و زکات هم نمادی از بالاترین سطح عمل صالح است. ایمان در قرآن حقیقتی جدا ناپذیر از عمل صالح است. نماز هم حقیقتی تفکیک ناپذیر از زکات است. اصولاً درجه عالی ایمان داری در تحقق عمل صالح در زندگی است. اگر غیر از این باشد که مبنای دینی فرد ناتمام است. کسب توانمندی اقتصادی و اعطای زکات هم در کنار ادای نماز و بلکه ناشی از تحقق مفاهیم نماز در نفس نمازگزار و سپس در زندگی اوست.

 

نماز قرآنی فلسفه ای سه لایه دارد، در بخش اعتقادات نماز نماد عالی ترین مرتبه توحید است. سر تا سر نماز مضمون توحیدی دارد. توحید در آفرینش، توحید در ربوبیت، توحید در علم، توحید در پرستش، توحید در استعانت، توحید در ستایش و حمد و….نیز حاصل معاد باوری واستحکام بخش به مالکیت مطلق خدا در هر دو جهان است. از طرفی دیگر  مضامین نماز روشن ترین مفاهیم مرتبط با امام شناسی و هادیان به سوی راه راست است. بدین گونه است که نماز تجلیگاه اعظم اعتقادات پایه است. ریشه در آن ها دارد و به نوبه خود آن ها را با هر بار اقامه، استحکام بیشتری می دهد.

 

در نتیجه، نماز قرآنی، حقیقتی سه لایه است، حاصل اعتقاد است و به اعتقاد استحکام می بخشد. حاصل اخلاق است و تمام فضائل اخلاقی انسان را تقویت می کند و بستر تحقق اخلاق در نفس و بیرون آن را فراهم می کند. رفتاری اجتماعی و مبتنی بر وجود هادی و امام است و در عرصه اجتماعی و رفتاری نیز تنظیم کننده رفتار آدمیان است. با این حساب هر گونه خللی در این سه لایه باعث تضعیف کارکرد آن می شود و به تعبیر روایات مایه تضییع و تباهی آن می شود. و سرانجام، اگر رفتار و کنشی دارای چنین کارکرد سه گانه و تأثیر سازنده ای در باورها، نفس وشخصیت و بالاخره در  عینیت جامعه باشد، رفتار و کنشی معقول و کاملاً مطلوب است. در نتیجه با التفات به این شاخص های اصلی نماز، بُعد عقلانیت آن نیز کامل می شود.

 

اصولاً تمام شناخت های قرآنی از این دست است. و در هر کنش عبادی و حتی معاملاتی بعد باور، هنجار اخلاقی و رفتار فقهی همزمان حضور دارند. و البته عبادت بریده از اعتقادات و اخلاق و بریده از کارکردهای عینی و اجتماعی معنا نمی یابد. این گونه است که اقتصاد، فرهنگ، سیاست، هنر و تمام ابعاد زیست انسان و تمام منظومه های رفتاری و باوری و اخلاقی او به عنوان عرصه های درگیر و مرتبط با تمام عبادات مطرح است. همچنین، باور و اخلاق و فقه سه علم و دانش نیست بلکه سه بعد یک شناخت جامع است. نماز هم در شناخت شناسی قرآنی یک کار و عمل فقهی نیست بلکه یک کنش ایمان مدار و اخلاقی و سازنده فعل و کنش فردی و اجتماعی است.

 

فاصله فقه با زیرساخت های علمی، اخلاقی، اعتقادی و عقلانیت عینی

هم دانش های دینی مانند فقه و هم  دانش های انسانی روز هر دو تک ساحتی شده اند. دانش های دینی از هم بریده و گسسته اند. در درون یک دستگاه یکپارچه علمی و شناختی شکل نمی گیرند. رویکرد باور، اخلاق و رفتار به طور همزمان در آن ها دیده نمی شود. گزاره های فقهی ما ملزم به این نیستند که در چارچوب های اخلاقی و اعتقادی باشند. یک خبر واحد کافی است که گاهی یک اصل عملی درست کند در حالی که با قبول حاکمیت کلان قواعد کلی اعتقادات و اخلاق بر سر گزاره های عبادی و فقهی می توان به بسیاری از سرگشتگی های فقهی پایان داد و اساساً کار به پناهنده شدن به اصل عملی نکشد.

 

عدالت یک اصل اعتقادی و یک اصل اخلاقی است. به طور طبیعی در تمام روند ها و گزاره های فقهی هم  حرمت دارد و امکان عبور از آن وجود ندارد. این اصل مادر که در تمام عرصه های کلامی، اخلاقی و فقهی مقام و مرتبه عظیمی دارد با صد خبر واحد هم قابل خدشه و اهمال نیست. حاکمیت این اصل هیچ گاه قابل خدشه و اغماض نمی باشد. تمام حلال و حرام ها وقتی فهم درست شده اند که نقش عدالت نباشند. اگر حلال و حرامی در جایی تقریر شده اند اما با این اصل سر ناسازگاری دارند باید دانست جایی از جریان فهم و دانش دینی ما خللی داشته است.

 

در حقیقت همان نظم و منطق متقنی که در طبیعت و تکوین است در شریعت و و باور ها و احکام و نظریه های دینی هم هست. قرآن کریم بیان مکتوب تمام تکوین است. عالمانی که در صدد فهم بخشی از شریعتند بدون اشراف بر تمامیت این متن و التزام به هماهنگی و ارتباط وثیق تمام آن نمی توانند در بخشی از آن تخصص داشته باشند. گزاره ها و نظریه های فقهی در درون حقایق اعتقادی و در میان مبانی اخلاقی قابل فهم و تقریرند.

 

از دیگر آسیب های جریان سنتی فقه ما تأکید بر تعبد در مقابل عقلانیت و تحقیق است. حقیقت این است که در منطق قرآن کریم، پیروی از علم و عقل دو مبنای غیر قابل تغییر و خدشه است. چنان که پیروی از گمان و ظن هم بشدت نکوهش شده است.در نتیجه بجز در زمان انسداد و امتناع علم و باور به ظن و گمان عمل کردن مقبولیت و مشروعیت ندارد. بخش حیرت انگیزی از فقه کنونی ما بر اساس گمان است. این حجم عظیم گمان ها در اصطلاح فنی اصول به گمان های با اعتبار شناخته می شود که حجیت دارد. اما با نگاهی به روش و نگرش قرآنی بخوبی می توان با تکیه بر یکپارچگی اعتقادات، اخلاق و فقه و رفتار، بسیاری از این گمان ها را با باورها و علمهایی مقرون ساخت. حجم عظیم این گمان های معتبر زمانی به فقه راه یافت که راه گزاره های فقهی از اعتقادات و اخلاق جدا شد. اما با معتبر شدن قواعد و ضوابط کلی اعتقادی و اخلاقی و حاکمیت روش قرآنی شناخت شناسی دینی بخش اعظم این ظنون به علم مبدل می شوند.

 

با نگاهی به مفهوم پایه عبادت در قرآن کریم، هیچ گاه تعبد به شرع و احکام الهی در عرض تفکر و تعقل نیامده است. به عبارت واضح تر، احکام دینی(  اعتقادی، اخلاقی و فقهی) در کنار هم و در یک دستگاه متشکل از باورها و اخلاقیات و نیز الگوهای رفتاری کاملاً معقول و قابل قبولند. می توان و باید در آن ها تعقل و تأمل و تفکر کرد.البته زمانی این تفکر ها و تدبر ها و تعقل ها میوه تعبد می دهد که مقاصد و غایات آن ها در نفس و عرصه واقعیت و عینیت اجتماعی و تأثیرات آن ها در تمام زمینه های اندیشه و عمل همزمان با هم فهم و یاد آوری شود. قرائت واگرایانه و گسسته اعتقادات، اخلاق و فقه و رفتار، مجالی برای طرح مقاصد و اهداف اصلی و غایات حقیقی آن ها باقی نمی گذارد. در نتیجه؛ عقلانیتی که مناسبات فکر و عمل را متکفل گردد باقی نمی ماند. پیداست که از دل چنین نگرشی نه فقه معقول و کارآمد زاییده می شود و نه فقه سیاسی و اجتماعی به بار می نشیند.

 

کنش عقلانی عنوان صادقی برای تمام رفتارهای دینی است. چه باور باشند و در سطح اعتقادات و چه اخلاقی باشند و در حد هنجارها و ارزشها و چه رفتاری باشند و مشمول چارچوب های فقهی. عقلانیت فراگیر و قابلیت توجیه و تفسیر عقلانی تمام چارچوب های نظری و عملی دین ناشی از این حقیقت سترگ است که قرآن کریم ما به ازای مکتوب تکوین است. وحی الهی همواره ما را به قرائت تکوین و تشریع فراخوانده است. همان گونه که در تکوین و طبیعت یکی از بزرگ ترین عبادات وحیانی تفکر و تأمل و نظر است، یکی از مهمترین عبادات دیگر، تدبر و تفکر در کلمات آیات است.از این رو عقلانیت و معقولیت احکام دینی در نظام شناخت قرآنی ناشی از مناسبات قطعی این معارف با منطق تکوین است. شریعت در نظر قرآن کریم باورها و کنش های مطابق با منطق آفرینش الهی در وجود است.

 

مهمترین عامل تقبیح اتکال به عقل و تعقل در مواجهه با شریعت و فقه ناشی از همین گسست است. و اگر نه، مگر می شود عقلی که در قرآن کریم این همه بر آن تأکید شده است و در متون روایی ما، آن روایات عجیب  در عظمت آن در  اولین کتاب از ابواب مهمترین میراث امامان اهل البیت علیهم السلام یعنی کتاب کافی آمده است حالا این همه حدیث در ناکارآمدی آن در فهم دین رسیده باشد؟و اگر دین و دانش های آن عقلانی و معقول نباشد یا امکان فهم عقلانی آن نباشد می شود قابل ترویج و عرضه و اقناع باشد؟

 

قرآن کریم و زیرساخت های توحیدی و یکپارچه معارف

از آن چه گذشت فهمیده می شود که در قرآن کریم، چیزی به نام فقه جدا از اعتقادات کلامی و یا مفاهیم و ارزشهای اخلاقی وجود ندارد. فقه قرآنی فهم عمیق دین است با تمام لایه هایش. از عجایب روزگار ما این است که دانش های انسانی با باورهای بنیادین و اخلاق کاری ندارند و صرفا با تکیه بر نتایج ازمایشگاهی مبتنی بر اصول مادی و حسی و تجربه های کاملا حسگرا نگاهی واگرا و گسسته به مناسبات علم و اخلاق و باور دارند. هم چنین دانش های دینی و بویژه فقهی ما هم با بسنده کردن به مستندات احکام فقه در متون و اخبار دینی کاری به بعد عقلانیت و مناسبات منطقی میان گزاره های آن با اخلاق و باور ندارند. در واقع هم دانش های دینی و هم دانش های انسانی به نوعی بریده از نگاه جامع قرآنی اند. هر دو فاقد بعد عقلانی اند. هر دو تک بعدی و فاقد نگرش جامع و فراگیرند. تدبّر و تفکر در آیات تکوین و تشریع از نظر قرآن کریم ابزارهای به کارگیری و فعال سازی عقل است.شاید چیزهایی که در قرآن موضوعات تفکر و تأمل دانسته شده اند در حال حاضر قابل آزمودن های آزمایشگاهی با روش های تجربی و مادی و حسّی محض نباشند اما باورهای قرآنی لزوماً بر اساس آزمودن های بر محور حس و ماده و مشاهدات حسی و مادی نیست. عقل می تواند با تدبر و تآمل در آغاز و انجام ها و بررسی آثار  آن و مطالعه نتایج آن به باور و علمی برسد که در آزمایشگاه قابل تحصیل نباشد.

 

با این حساب عقلانیت و تعقل یکی از مزایای اندیشه وحیانی و معارف بر پایه روش شناسی علم در قرآن کریم در مقایسه با دانش های انسانی است. در دانش های انسانی غرب به جای معقولیت، محسوسیت، مشهودیت آزمایشگاهی اعتبار یافته است. در نگاه قرآنی کنشی مطلوب و سفارش شده است که در منطق عقلانیت، باور، اخلاق و رفتار مطلوبیت داشته باشد و سنجه های آن کنش در این ساحت ها مثبت باشد.

 

شاخص ها و سنجه های کلی معرفت شناسی قرآنی

1. هماهنگی تکوین و تشریع در شناخت های قرآن محور یکی از مهمترین و بزرگ ترین شاخص های معرفت شناسی قرآنی است.همین شاخص تعیین کننده است که مناسبت منطقی علم و عمل و ذهن و عینیت را در شناخت های قرآنی تضمین می کند.این هماهنگی و انسجام نه تنها ادعا شده است بلکه با تأمل و تفکر در آیات قرآنی قابل شناخت و تبیین است. در حقیقت آیات قرآنی را می توان اساس نامه تأمل در نظام تکوین و منطق نظرِ این نظام دانست. اگر ظلم و فساد در منطق قرآنی تقبیح شده است و عامل آن به عذاب الهی وعده داده شده است بیان قرآنی به گونه ای است که بر اساس آن می توان فساد آوری آن در منطق تکوینی هم قابل شناسایی شود. اصولاً تحریم ظلم در نظام تشریع ناشی از تبعات تخریبی و تباه آور آن در نظام تکوین است. چنان که در باره گسست رابطه انسان با خدا در منطق قرآنی یک عامل تباه کننده زندگی اجتماعی و ویران گر حالات نفس و استقرار و ثبات شخصیت است. ایمان به خدا عامل انسجام چارچوب های زیست و باعث ثبات و آرامش قلب و حس سعادت در این دنیاست. و در مقابل، بی دینی و بی اعتقادی به مبدأ و معاد یکی از مولفه های تزلزل شخصیت و التهاب و نا آرامی و بی ثباتی روحی و روانی انسان در زندگی است. تباهی و تلخی زندگی خالی از ایمان به خدا را هم می توان با تحقیقات و تعقل در واقعیات زندگی در یافت.

 

2. مناسبات علم و عمل از دیگر شاخص های شناخت شناسی قرآنی است. در این معادله، ما شاهد نسبت روشنی میان عمل کردن و کسب معرفت و حتی یقین قلبی در قرآن هستم.گاهی عمل کردن به چیزی در حکم آزمودن آن است. انسان می تواند با عمل باورمندانه به برخی از احکام الهی شاهد آثار آن در زندگی و حیات خود باشد.و آن گاه درجه ایمان او به درستی گزاره ها یا نظریه های دینی بیشتر می شود. حجم عظیم اوامر و نواهی الهی در قرآن کریم و اعمال حلال و حرامی که به آن ها اشاره شده است همه از همین نوع اند.هر چه دایره عمل و اجرا وسیع تر شود به همان میزان دایره شناخت و باور انسان افزون تر می گردد. بخش مهمی از شناخت ها با عمل به دست می آید.

 

3. عقلانیت و معقولیّت در معارف قرآنی و نیز روش های شناخت شناسی قرآنی قابل توجه است. اهداف و تعلیلات ایات و احکام قرآنی حلقه های اصلی فعال سازی عقلانیت در درک احکام شرعی مبتنی بر قرآن است.

 

4. مُعلّل بودن و غایت مندی معارف قرآنی و روش معرفت شناسی قرآنی از دیگر شاخص های مهم قرآن کریم است. بر خلاف روش معمول برخی از دانش های دینی که در بیرون از فضای قرآنی رشد یافته اند و بالنده شده اند، در درون قرآن کریم، کمتر موضوعی بدون تبیین علل و مقاصد و غایات آن ذکر شده است. این تعلیل ها بسیار متنوع و گسترده اند. تقریباً سراسر آیات العقاید و آیات الاخلاق و آیات الفقه سرشار از این تعلیل ها و مقاصد و غایات است.

 

5. جامعیت و شمولِ شناختی از دیگر مشخصه های شناخت شناسی قرآنی است. بر خلاف دیگر دانش های دینی و نیز دانش های انسانی، دانش قرآنی اساساً با نگاهی جامع و کامل طرح می شود. در این جامعیت و شمول از طرفی به اهداف و غایات اشاره می شود. از سویی به جنبه فردی و اجتماعی در کنار هم و از طرفی به بعد دنیایی و آخرتی پرداخته می شود. نیز، چنان که قبلا گفته شد، جنبه های اخلاقی، اعتقادی و رفتاری و عملی همه در کنار هم تبیین می شود.

 

6. واقعگرایی و عینیت سازی از دیگر شاخص های اندیشه قرآنی است. در این شاخصه، منظور این نیست که شناخت شناسی قرآنی تابع عینیت ها و واقعیات است. به طور طبیعی رسالت قرآنی تبیین حقیقت است نه واقعیت. اما این حقیقت قرار است به واقعیت تازه ای تبدیل شود. و تبدیل یک حقیقت به یک واقعیت دارای منطقی است. منطقی که واقعگرایانه است. قابلیت های معقول و منطق تبدیل به واقعیت شدن را داراست. واقعگرایی شناخت های قرآنی به معنای این است که معارف قرآنی ذهنی محض و خیالاتی نیست.شاخص های واقعی و عینی دارد. ظرفیت های معقول و واقعگرا برای بررسی و معالجه واقعیت را دارد. احکام دینی ایده آل نیستند بلکه حقیقت گرا و واقعی هستند.بیرون از منطق واقعیات نسخه عملی در اندیشه قرآنی داده نمی شود. در نگرش های قرآنی مخاطب شناسی یا تناسب حکم و مصداق و موضوع یک امر بسیار مهم است. شاید راز این امر در مقاصدگرایی  و غایتمندی معارف قرآنی است.شناختی که قرار است مقصد و هدف روشنی را محقق سازد به طور طبیعی باید منطق و مناسبات تعامل با واقعیات را داشته باشد.

 

7. علمیّت از ارکان منظومه شناختی قرآن است. نگاهی به قرآن کریم نشان از این امر دارد که علم و باور دل و اعتقاد اطمینان آور از طرفی و نیز دستور قاطع به اجتناب از تصورات و گمان های غیر علمی نشان از این حقیقت دارد که انسان لازم است از علم و خبر علمی پیروی کند. از این رو انسان در قرآن کریم هم از پیروی ظن و گمان بشدت نهی شده و به پیروی از علم در تمام زندگی اش فراخوانده شده است.این علمیّت قرآنی میوه همان جامعیت و شمول است. اگر در دانش فقه هم از الگوی قرآن کریم در طرح جامع و همزمان اعتقادی ، اخلاقی، عقلانی، رفتاری و…پیروی شود بی تردید، چنین فضاهای بسیار پهناوری برای ظنیات و احتمالات نه چندان قوی نمی ماند. دایره ظنّ و گمان در فقه ناشی از بریده شدن مباحث فقهی از لایه های بالاتر معارف دینی و بویژه بخش عقاید و اخلاق است. بسیاری از احتیاط های فقهی در نگاهی محدود مطلوب است اما با نگاهی به تمام دین و کلیّت شریعت در قرآن در می یابیم که با قواعد دیگر اسلامی ناسازگار می شود. در نتیجه،در حقیقت بخش اعظم شکیات فقهی با احاله موضوع به لایه های دیگری از شناخت دینی به طور کلی مضمحل می گردد و حکم روشن اسلامی رخ می نماید.

 

8. انسان گرایی کانون شناخت قرآنی است. در واقع انسان و آن چه باید باشد تمام هدف شریعت است. در نتیجه می توان اندیشه قرآنی را انسانگرا ترین متن فکری و فلسفی و دینی دانست.با نگاهی به مبانی شناختی قرآن کریم به این حقیقت می رسیم که اصولاً دین و دین داری از حقوق مقدس و الهی انسان است. دین در حقیقت تکلیف انسان نیست بلکه حق اوست. چیزی که هست انسان قرآنی از تمام جهات مورد اهتمام است. باید و نباید های قرآنی ناظر به رشد و تعالی انسان از تمام ابعاد است. باورهای ایمانی، شاخص های اخلاقی، رفتارهای فقهی، تأملات فکری و نظری، هر کدام سامان ده، نظم آفرین، توسعه بخش، تعالی دهنده بعد و جنبه ای از این انسان هستند. در نگرش قرآنی، دانش های انسانی لزوماً باید تمامیت انسان را موضوع اهتمام خود کنند و این زمانی ممکن است که تمام این دانش ها در عرصه مشترکی با هم داد و ستد کنند. دانش اقتصاد، دانش تربیت، دانش روان شناسی، دانش سیاست، دانش تاریخ، دانش جامعه شناسی و…همه و همه در یک نظام توحیدی و هماهنگ و در جهت سعادت بخشی به این انسان در سرنوشت او نقش داشته باشند.

 

9. آزمون پذیری و تجربه در نظام شناخت شناسی قرآنی دارای جایگاه برجسته ای است.به طور کلی هر جا که عقل و عقلانیت میدان حرکت دارد و نیز مقاصد و تعلیل ها بروشنی تبیین می شوند باید دانست که تجربه کردن امری اجتناب ناپذیر و بلکه مطلوب است. اگر خدای متعال بارها و بارها در قرآن کریم به دیدن، شنیدن، تفکر کردن، تدبر کردن، تعقل کردن، مقایسه کردن و امثال این ها فرمان داده است بی تردید مصادیق و موضوعات این عناوین قابلیت آزموده شدن دارند. نیز اگر برای اعمال و احکام شریعت مقاصد و عللی ذکر شده است حتما این علل و مقاصد قابل مشاهده و درک است. حال چه مشاهده حسی و یا درک عقلی و دریافت فکری و  عقلی.

 

10. کارآمدی و کارکردگرایی دیگر شاخص و سنجه دانش دینی در قرآن کریم است .با توجه به  تأکید بر  بعد عقلانیت و معقولیت دانش های قرآن بنیاد، مقاصد گرا و تعلیل بردار، واقع نگر و عینیت گرا احکام و معارف قرآن کریم با هدف اجرایی شدن و عملی گشتن ابلاغ می شود. البته نباید اشتباه کنیم و فکر کنیم که منظور از این کارکردگرایی جدا شدن این معارف از ریشه های وحیانی آن است. کارکردگرایی به معنای نقش های طبیعی و تکوینی معارف قرآنی در بین مناسبات علمی و منطقی واقعیات است. حتی اگر شرایط واقعی برای عمل ایده آل شرعی وجود نداشته باشد اما برای هر شرایط خاصی برنامه خاصی هست. در قرآن کریم مسیر شناخت و واقعیت هیچ وقت جدا نمی شود.

 
ریشه اصلی نقد رهبران نظام اسلامی به جریان های سنتی را باید در رویکرد واپسگرایانه و گرایش گذشته گرا و بریده از واقعیت های زیستن و تحولات عقلی و عینیتیِ زندگی بشر و در نتیجه ناکارآمدی نظریه ها و شناخت های اسلامی در مصافّ با واقعیت تازه انقلاب و اقتضاهای نظام سازی و امثال آن جست و جو نمود.نجفعلی میرزایی

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.