یک گروهْ خداباورانی هستند که مقدمه اول را درست و مقدمه دوم را مردود میشمارند. این گروه از خداباوران، دلیلگرایی دوران روشنگری را رویکرد درستی درباره باورهای دینی میدانند، اما معتقدند که برای باورهای دینی دلیل (به معنای مورد بحث) داریم. ایشان برای اقامه دلیل به نفع باور به وجود خدا یکی از این دو راه را در پیش میگیرند: اول، بازسازی براهین سنتی وجود خدا به نحوی که در برابر ایرادات وارد شده ایمن شوند؛ دوم، اقامه استدلالهای جدیدی به نفع باور به وجود خدا. برای مثال، ریچارد سووینبرن صورتبندی جدیدی از برهان غایتشناختی اقامه کرده است و ادعا میکند که این صورتبندی در برابر ایرادات هیوم ایمن است. (استدلال وی را در مقاله چهاردهم میخوانید (. یا ویلیام لین کریگ تقریر جدیدی از برهان کیهانشناختی بهدست داده است و ادعا میکند این صورتبندی در برابر ایرادات قدیمی مصون است. (تقریر وی را در مقاله سیزده میخوانید.) یا رابین کالینز[1] و بعضی دیگر سعی کردهاند که با استفاده از پدیده «تنظیم ظریف»[2]، که اخیراً در کیهانشناسی معاصر مطرح شده است، صورتبندی جدید و بینقصی از برهان نظم بهدست دهند. برخی نیز سعی کردهاند با ترکیب ملاحظات کیهانشناختی، غایتشناختی، و غیره استدلالهای ترکیبی متقاعدکنندهای بسازند. (نمونهای از این کار را در مقاله پانزده میخوانید.) چند نمونه هم از براهین کاملاً جدید نام میبریم: رابرتم. آدامز[3] با استفاده از پدیده آگاهی[4] استدلال جدیدی برای وجود خدا اقامه کرده است. (استدلال وی را در مقاله شانزده میخوانید.) آلوین پلنتینگا با استفاده از نظریه تکامل[5] علیه طبیعتگرایی[6] استدلال کرده است. خداباوری نقیض طبیعتگرایی است. در نتیجه، استدلال وی به طور غیرمستقیم دلیلی برای خداباوری است.
در این استدلالها، چه آنهایی که بازسازی براهین سنتی هستند چه آنهایی که بدیع هستند، از قرائن عقلی و تجربی برای اثبات وجود خدا استفاده میشود. به پروژه استفاده از قرائن عقلی و تجربی (در برابر قرائن وحیانی) برای اثبات وجود خدا «الهیات طبیعی»[7] گفته میشود. بنابراین خداباوران مورد بحث طرفدار الهیات طبیعی هستند و آن را پروژه سودمندی میدانند. (البته این نسبت درمورد پلنتینگا دقیق نیست. زیرا همانطور که خواهیم دید وی دلیلگرایی دوران روشنگری را رویکرد درستی درباره باورهای دینی نمیداند. بنابراین، هرچند وی اقامه دلیل به نفع وجود خدا را خالی از فائده نمیداند، اما آن را برای توجیه باور دینی ضروری نمیشمارد.)
نکتهای که درباره این استدلالها باید در نظر داشت این است که بیشتر آنها مدعی اثبات صد در صد وجود خدا نیستند. بلکه صرفاً ادعا میکنند که احتمال وجود خدا را به حدی بالا میبرند که باور به آن معقول شود. استدلالهایی که نتیجه خود را به طور قطعی اثبات میکنند استدلالهایی قیاسی[8] هستند با مقدماتی قطعی. در کل فلسفه چنین استدلالهایی را به ندرت میتوان یافت، اگر اصلاً بتوان یافت. بنابراین بیشتر استدلالهایی که برای وجود خدا اقامه میشود صرفاً ادعا میکنند که بر پایه مقدمات موجهی احتمال وجود خدا را به اندازه کافی بالا میبرند. و این البته برای هدف آنان کفایت میکند. چرا که به اعتقاد مدافعان این استدلالها معقولیت باور به وجود خدا، درست مانند معقولیت باورهایی که در حوزههایی غیر از دین داریم، مشروط به داشتن دلایل قطعی نیست.