از خرمای ایمان تا خرمن باورها

رضا بابایی

در کتاب «عیون اخبار الرضا(ع)» روایتی به این مضمون وجود دارد که خدا به داوود نبی می‌گوید کسی که در دنیا مشکل بنده‌ای از بندگان من را حل کند، در قیامت وارد بهشت می‌شود؛ اگرچه مشکل‌گشایی او در حد انفاق نیمی از دانۀ خرما باشد. (عیون اخبارالرضا، ج1، ص84)
از این دست روایات در متون دینی ما به قدری است که از «تواتر معنوی» هم گذشته‌ است؛ اما در مقابل، روایاتی هم هست که فلان باور را دربارۀ مقام فلان شخص، شرط رستگاری و نجات از دوزخ می‌شمارند. اگر برخی روایات، به آسانی آب خوردن، مردم را بهشتی می‌کنند، روایاتی هم وجود دارد که به همان آسانی درهای دوزخ را می‌گشایند؛ مانند روایاتی که انکار برخی مقامات را برای امامان(ع) هم‌پایۀ انکار خدا می‌شمارند یا روایتی که کوتاهی در پوشاندن مو را برای زن، کلید جهنم می‌خواند.
جمع این دو دسته از روایات اسلامی، به هیچ وجه ممکن نیست. چگونه می‌توان هم روایتی را پذیرفت که رستگاری انسان را به باورهای بسیار دربارۀ مسائل گوناگون و شخصیت‌های دینی مشروط می‌کند، و هم احادیثی را که اندکی خیرخواهی برای دیگران یا خوش‌خلقی با اعضای خانواده یا مانند آن را برای سعادت‌مندی انسان کافی می‌شمارند؟

چند واقعیت مهم دربارۀ این تناقض‌ها وجود دارد:
1. روایات گروه اول، هم بسیار بیش از روایات دستۀ دوم است و هم در کتب همۀ مذاهب اسلامی و بلکه در متون همۀ ادیان و آیین‌ها مشترک است.

2. روایات گروه اول، به‌رغم برتری کمّی و کیفی، به جایگاهی مهم در دین‌شناسی تاریخی مسلمانان دست نیافته‌اند؛ بلکه به اخلاقیات تبعید شده‌اند و اخلاقیات نیز مستحبات دینداری است؛ برخلاف دو بخش دیگر(عقاید و احکام) که دینداری بدون آنها ناممکن می‌نماید.

3. حاشیه‌نشینی روایات گروه اول و میدان‌داری روایات گروه دوم در تاریخ دین‌داری مسلمانان، هم دلایل روان‌شناختی دارد و هم علل جامعه‌شناختی و فرهنگی. دلیل روان‌شناختی آن، توجه بیشتر و غلیظ‌تر انسان‌ها به موانع و دشمنان سعادت، در قیاس با عوامل آن است. به طور معمول، موانع سعادت در برانگیختن احساسات دینی انسان‌ها قوی‌ترند، تا عوامل سادۀ سعادت، مانند خیرخواهی و نوع‌دوستی که میان دین‌داران و منکران، مشترک است.

هژمونی و روآمدگی روایات گروه دوم، علت جامعه‌شناختی نیز دارد، و آن کارکرد هویت‌سازی این گونه روایات است. دین سخت‌گیر و پر از شاخ‌وبرگ، هویت‌ساز است؛ همچون نژاد و زبان و جغرافیا و تاریخ مشترک. بنابراین می‌تواند گروهی از انسان‌ها یا مردم کشوری را صاحب هویتی مستقل کند و ساختاری منسجم و مستحکم پدید آورد. از سوی دیگر، می‌دانیم که هویت مستقل، همواره نیاز نرم‌افزاری جوامع گوناگون برای فرار از بحران هویت بوده است. از این رو هر گروهی از انسان‌ها که نیاز بیشتری به هویت نفوذناپذیر دارند، دین‌داری نوع دوم را پذیراترند؛ زیرا دینی که برای سعادت و نجات انسان شروط بیشتری می‌گذارد، قدرت بیشتری برای تمایزگذاری میان انسان‌ها دارد و هویت نیز در گرو تمایزات است، نه اشتراکات. دین هویت‌ساز نیز آن اندازه که به عقاید و مناسک نیازمند است، محتاج اخلاق نیست؛ خصوصا اخلاق مشترک جهانی که تمایزها را برمی‌دارد.

در متون نخستین ادیان، از جمله در قرآن و روایات معتبر اسلامی، اخلاق مهم‌ترین بخش دین است و ضامن سعادت و نجات انسان. در قرآن آیه‌ای است که می‌گوید ای پیامبر اگر زنان مؤمن با تو بیعت کردند که خدا را یکتا بدانند و دزدی و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و در کارهای نیک پیرو تو باشند، با آنها بیعت کن(ممتحنه/12). سهم عقاید در این شروط، بیش از عقیده به خدای یکتا نیست. جملۀ مشهور پیامبر نیز در مکه این بود که بت‌ها را نپرستید و به خدای یکتا ایمان بیاورید تا رستگار شوید. اما آنچه در تاریخ مسلمانان رخ داده است، غلبۀ عقاید ریز و درشت بر اخلاقیات و حتی معنویت است. علوم منسوب به دین(مانند فلسفه و کلام)، مسئلۀ خدا و ایمان را به مسائل نظری پیچیده و منازعات لفظی و معضلات بغرنج تبدیل کرده‌اند. خدا و ایمان در این علوم، به هزارتوی اندیشه‌های باریک تبعید شدند و آنچه می‌بایست چشم‌ها و دل‌ها را برباید، ذهن‌ها و زبان‌ها را به کار انداخته است.

دربارۀ آن بخش از متون دینی که رستگاری را به باورهای فراوان و فرعی و بسیار جزئی مشروط کرده‌اند و از دانۀ خرما به خرمنی از شرط و قید و عقیده و مناسک رسیده‌اند، همین‌قدر بگویم که اولا آن بخش در قیاس با بخش دیگر، کمّ و کیف نازلی دارد و ثانیا در قرآن و روایات معتبر نبوی، خبری از آن نیست و ثالثا مشکل اصلی در فهم آن ناآشنایی با تاریخ عقاید اسلامی و رتوریک متون کهن است. اما اینکه چرا از کلمۀ دین همین بخش از محتوای متون دینی به اذهان تبادر می‌کند، دلایل تاریخی، فرهنگی، جامعه‌شناختی و… دارد.

مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. محمدجعفری

    سلام علیکم
    با عرض خداقوت
    امیدوارم آزاداندیشی لازم در مجموعه شما جهت توجه و نشر این پاسخ موجود باشد.

    نویسنده محترم در ابتداء مضمون روایتی از عیون اخبار الرضا را مورد استناد قرار داده اند.
    اصل روایت این است:
    حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ ع إِنَّ الْعَبْدَ مِنْ عِبَادِی لَیَأْتِینِی بِالْحَسَنَهِ فَأُدْخِلُهُ الْجَنَّهَ قَالَ یَا رَبِّ وَ مَا تِلْکَ الْحَسَنَهُ قَالَ یُفَرِّجُ عَنِ الْمُؤْمِنِ کُرْبَتَهُ وَ لَوْ بِتَمْرَهٍ قَالَ فَقَالَ دَاوُدُ ع حَقٌّ لِمَنْ عَرَفَکَ أَنْ لَا یَنْقَطِعَ رَجَاؤُهُ مِنْکَ. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص: 313
    انتظار می رفت ایشان با توجه ب آدرس دقیقی ک از روایت ارائه می دهند ب جای ارائه مضمون آن، ترجمه ای صحیح از آن ارائه می دادند تا مخاطب فکر نکند در این روایت ب امور اعتقادی عنایتی نشده است.
    همانطور ک ملاحظه می فرمایید آن کسی ک گره گشائی از او موجب دخول ب بهشت می شود، انسان مومن است. لذا اعتقاد صحیح در این روایت هم مورد توجه است.

    نویسنده محترم در ادامه گفته اند “روایات گروه اول، هم بسیار بیش از روایات دستۀ دوم است” منتهی هیچ سند و ارجاعی جهت صحت سنجی آمار ادعایی شان ارائه نمی دهند. حتی با فرض صحت ادعای ایشان باز روایات دسته دوم هم در حد متواتر معنوی هستند. لذا کنار گذاشتن آنها با اعلام ناتوانی در جمع ادله و تحلیلهای غیرمستند، ناصواب است.

    در ادامه در توجیه ادعایشان ب تحلیل های جامعه شناختی و… روی آورده اند و اتهاماتی را متوجه دینداران کرده اند. و در آخر مدعی شده اند “در قرآن و روایات معتبر نبوی، خبری از آن[روایات گروه اول] نیست”
    در پاسخ باید گفت آیا آیات قرآن ب تعبیر ایشان ب آسانی آب خوردن انسانها را وارد بهشت می کند؟ آیا فقط اخلاق را معیار بهشتی شدن می داند؟
    آیا بعضی -ب زعم ایشان- محدودیتهای اعتقادی در آیات قرآن هم تحلیل روانشناختی و جامعه شناختی دارند؟
    آیا فقط آیه مورد اشاره ایشان در سوره ممتحنه معیارهای صحت عمل را بیان می کند (بماند ک دقت در همان آیه هم چنان وسعتی ایشان درصدد القاء هستند را نمی رساند) و آیاتی مانند “…َ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین‏. المائده 27″، “إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ… آل‏عمران 19″، “فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما. النساء 65” و… را مورد توجه نمی دانند؟ آیا در این آیات معیار قبول و ایمان و… فقط اخلاقیات و “عقیده به خدای یکتا” است؟

    ب نظر می رسد مشکل اصلی همان پیش فرض غلط عدم جمع میان روایات مزبور است ک اگر ایشان جستجویی ابتدایی در این باره انجام می دادند وجه جمعهای قویمی می یافتند و نیازی ب این تردیدها، تحمیلها و تحلیلها نبود.

    در پایان امیدوارم از نظر منتقدان استقبال کنیم و قبل از انتشار نظراتمان با کسانی ک چون ما نمی اندیشند مشورت کنیم. خصوصا” باورهای خود را ب دین تحمیل نکنیم تا مشمول آیاتی همچون “وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِبا… الأنعام 21” نشویم.

    محمدجعفری
    طلبه درس خارج حوزه علمیه مشهد

  2. خسرو

    ـ نمی توان ادعا کرد که هیچ وجه جمعی میان این روایات نیست!
    ـ یکی از موارد حل تعارض، جمع عرفی است که با تذکر موارد بعدی، شاید به آن دست یافت.
    ـ از این دو دسته روایات، هیچ گاه حصر یا اطلاق استفاده نمی شود. به این بیان که راه ورود به بهشت، انحصاراً طبق مفاد این روایت است یا آن دیگری؛ یا فلان باور، شرط مطلق برای دخول به جهنم است.
    ـ مفاد هر حدیث یا هر دسته از احادیث حتی با لحاظ تواتر لفظی یا معنوی، باید حسب زمان و شرایط صدور، و با تفکیک ذات یا اثر (یا آثار مترقبه از آن و نه بیشتر) عمل (حسب مورد)، معنا شود و بر موضوعاتش حمل گردد.
    ـ وجه جمع باید بر مبنای فقه الحدیث و قواعد فقهی و اصولی طرح و نقد شود و البته مقتضی است که فقیه به همه شرایط تاریخی (اجتماعی، سیاسی و …) زمان صدور روایات توجه کند و فقط به مخالفت با عامه و نظر فقهای ایشان اکتفا نکند.
    ـ خوب است میان دین و دینداری تفکیک کرد و پس از فقه الحدیث و کشف مراد معصوم، آن گاه در مقام دین شناسی تاریخی یا …، به عوامل شناختی و غیرشناختی اقبال یا تفسیرهای مختلف دینداران یا عالمان دین به دسته ای از روایات پرداخت تا ما هم دچار آن نشویم.
    ـ بی جهت نیست که در دروس خارج اصول می شنویم یا در متون تخصصی آن می خوانیم که اگر کسی باب تعارض و تراجیح را خوب در یابد بهره اش از تمام فقه کامل خواهد بود.

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.