شواهدی برای اثبات وجود خداوند؛ از قوانین ریاضیات تا آگاهی بشر

رابرت نلسون

در قرن بیست و یکم مسئلۀ وجود خداوند دوباره دارد داغ می‌شود. براساس پژوهش‌های مؤسسۀ پیو، در سال 2014، 39درصد مردم انگلیس و 33درصد مردم آمریکا اعتقادی به وجود خداوند نداشتند و این روند بی‌اعتقادی، روندی فزاینده است. اما من معتقدم که شواهد دالّ بر وجود خداوند نیز در حال افزایش است.

من در کتاب خود با عنوان «محتمل بودن وجود خدا: پنج روش منطقی برای تأمّل دربارۀ وجود خداوند»، علم فیزیک، فلسفۀ آگاهی بشر، زیست‌شناسی تکاملی، ریاضیات، تاریخ ادیان و الهیات را موردبررسی قرار داده‌ام تا شواهدی برای وجود خداوند ارائه دهم.

قوانین ریاضیات
در سال 1960 یوجین ویگنر، فیزیکدان دانشگاه پرینستون یک پرسش اساسی را مطرح کرد: “چرا جهان طبیعت  همواره تابع قوانین ریاضی بوده است؟”

به اعتقاد دانشمندانی مثل فیلیپ دیویس و روبن هرش، وجود ریاضیات مستقلّ از واقعیت فیزیکی است. وظیفۀ علم ریاضی آن است که واقعیت‌های جهانِ قوانین و مفاهیم ریاضی را کشف سازد. لذا فیزیکدانان علم ریاضی را براساس قوانین پیش‌گویی و پیروی از روش علمی مورد استفاده قرار می دهند.

اما علم ریاضیات نوین معمولاً پیش از انجام گرفتنِ مشاهدات طبیعی به وجود می‌آید و امروز بسیاری از قوانین ریاضی هیچ نظیر فیزیکیِ شناخته‌شده‌ای ندارند.

برای مثال نظریۀ نسبیت اینشتین بر مبنای ریاضیات نظری‌ای شکل گرفت که پنجاه سال پیش از آن توسّط ریاضیدان بزرگ آلمانی، برنارد ریمن مطرح شد. در زمان ریمن این نظریه هیچ کاربرد عملی شناخته‌شده‌ای نداشت.

البته در بعضی موارد نیز این فیزیکدان است که ریاضیات را کشف می‌کند. اسحاق نیوتن از بزرگ‌ترین ریاضیدانان و فیزیکدانان قرن هفدهم به شمار می‌رود. نیوتن علم حساب را کشف کرد و به کمک قانون ریاضیِ جاذبه به چگونگی عملکرد منظومۀ شمسی پی برد. نیوتون سخت تلاش کرد تا توجیهی طبیعی پیدا کند، اما در آخر تنها ‌توانست بگوید که علّت وجود جاذبه ارادۀ الهی است.

به گفتۀ ویگنر، “در علوم طبیعی، کارایی ریاضیات امری اسرارآمیز است و هیچ توجیه منطقی‌ای برای آن وجود ندارد.” همان‌طور که من در کتابم نوشته‌ام، درک شالوده‌های ریاضیِ عالم، مستلزم اعتقاد به وجود خداوند است.

ریاضیات و عوالم دیگر
در سال 2004 راجر پنروز، فیزیکدان بزرگ انگلیسی بیان داشت که عالم از سه جهان مستقل تشکیل شده است؛ جهان ریاضی، جهان مادّه و آگاهی بشر. خود پنروز نیز تعامل این سه جهان با یکدیگر را معمّایی می‌دانست که حلّ آن خارج از حوزۀ توانایی علم و منطق است.

برای مثال اتم‌ها و ملکول‌ها چگونه می‌توانند چیزی را (آگاهی بشر) به وجود آورند که متعلّق به قلمرو دیگری است و وجود فیزیکی ندارد؟ این رازی است که کشف آن فراتر از حوزۀ توانایی علم است.

این همان اعتقادی است که افلاطون داشت و می‌گفت اندیشه‌های انتزاعی (فوق همه ریاضیات) در ابتدا خارج از واقعیت فیزیکی وجود داشته‌اند و عالم مادّه بازتاب ناکاملی از این انگاره‌ها است.

به گفتۀ آقای فیزیکدان، مکس تگمارک، ریاضیات واقعیت بنیادینی در جهان است که عالم را هدایت می‌کند. ریاضیات به روشی خداگونه عمل می‌کند.

راز آگاهی بشر
عملکرد آگاهی بشر نیز به همین اندازه اعجاب‌آور است. آگاهی نیز همانند قوانین ریاضی وجود فیزیکی ندارد؛ تصاویر و افکاری که در آگاهی ما وجود دارد دارای هیچ ابعاد سنجش‌پذیری نیست.

با این وجود، افکار غیرفیزیکی ما به‌نحوی اسرارآمیز عملکرد جسمی و فیزیکی ما را هدایت می‌کند. تنها راهی که می‌توان این موضوع را به لحاظ علمی توجیه کرد آن است که بگوییم ساختارهای ریاضی و غیرفیزیکی این توانایی اسرارآمیز را دارند که عملکرد یک جهان فیزیکی را تعیین کنند.

من معتقدم که ماهیت مافوق‌طبیعیِ عملکرد آگاهی بشر شاهد دیگری برای پذیرش احتمال وجود یک خدای مافوق‌طبیعه است.

اندیشه‌های معجزه‌آسا در آن واحد
دست‌کم در ده هزار سال گذشته، مهم‌ترین تحوّلات عرصۀ بشری به واسطۀ پیشرفت‌های فرهنگی در حوزۀ اندیشۀ انسان رخ داده است. در عصر باستان اندیشه‌هایی مثل بودیسم، مکتب کنفوسیوس، فلسفۀ افلاطون و ارسطو و تورات تحوّلاتی در جهان پدید آوردند. در قرن هفدهم نیز رشد روش علمی پیامدهای تحوّل‌آفرینی در جهان داشت. در حقیقت وقوع یک انقلاب در تفکّر بشر (که با مادّه‌گرایی علمی قابل توجیه نیست) باعث به وجود آمدن جهان مدرن شد.

این که تمام این اتّفاقات حیرت‌آور در چارچوب عملکرد آگاهانۀ ذهن بشر اتّفاق افتاده و خارج از حوزۀ واقعیت فیزیکی عمل می‌کند، شاهد دیگری بر این نتیجه‌گیری است که انسان به عنوان مظهر خدا آفریده شده است.

شاهد دیگری که برای وجود خدا می‌آورم، آن است که ادیانی مانند مسیحیت در گیرودار تحوّلات سیاسی، اقتصادی، عقلایی و… (در مقایسه با مکاتب فکری بشری) همچنان پایدار و مستحکم مانده‌اند.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.