اسلام رسانه‌ای را باور کرده‌اند

محسن الویری

ماهنامه خیمه: گروه‌های افراطی مذهبی، در همه جای دنیا دست به دست هم دادند، تا چهره واقعی اسلام را مخدوش کنند و یار و همراه خواسته و ناخواسته ملحدان شوند. تعامل اسلام و غرب و چالش‌های روزافزون اخیرشان، تبدیل به نگرانی مشترک متفکران هر دو طرف شده است. این وضعیت با وجود گروه‌های تروریستی افراطی-اسلامی و نیز تندروهای غربی، هر روز پیچیده‌تر و خطرناک‌تر می‌شود، چراکه هم ابعاد دولتی و بین‌المللی پیدا کرده است و هم به سطوح مردمی و فرهنگی نفوذ کرده است. از یک سو، رییس‌جمهوری در ایالات متحده سر کار آمده که قول رفع سریع و ضربتی این مسئله را داده و از سویی دیگر علمای تکفیری و پول‌های نامعلوم، آن‌ها را تقویت می‌کند. اما هرچه هست تاثیر عملیات‌های تروریستی امثال داعش در کشورهای مختلف، به سرعت فراگیر شده، از دل اروپا گرفته تا زوار اربعین در شهر حله.
در گفت‌وگو با حجت الاسلام والمسلمین محسن الویری، عضو هیأت علمی دانشگاه باقر العلوم (ع)، بیشتر ابعاد فرهنگی این پدیده بررسی کردیم و ابتدا از تاریخچه رویارویی غرب و اسلام پرسیدیم و سپس به امروزِ این رابطه رسیدیم. الویری نیز در مقام راه‌حل، گزینه «اسلام تمدنی» را در برابر سایر گزینه‌ها، کارآمدتر معرفی کرد و در ادامه این گفت‌وگو به تبیین این گزینه پرداخت.

*آیا تاریخچه آشنایی اسلام و غرب، تاثیری در ذهنیت منفی غربیان دارد؟ چراکه برخی معتقدند جنگ‌های صلیبی اولین آشنایی جدی و عمومی غربیان با اسلام است و همین امر، باعث شده در ذهنیت غربیان، اسلام با جنگ و خشونت، همراه باشد.

اتفاقا جنگ‌های صلیبی جنبه‌های مثبت بیشتری داشت و ذهنیت غرب درباره جهان اسلام را تا حد زیادی اصلاح کرد. درست است که این رویارویی‌ها با نیت جنگ شروع شد، اما در ادامه باعث آشنایی هرچه بیشتر این دو فرهنگ شد. جنگی که خاستگاه آن هم حرکت‌های خصمانه‌ای بود که علیه سرزمین‌های اسلامی و تصرف بیت‌المقدس صورت گرفت و آن‌ها در آن جنگ اول توانستند بیت‌المقدس را در اختیار بگیرند. لذا در این جنگ‌ها، ابتدا غربی‌ها بودند که وارد جهان اسلام شدند، آنها از شمال دریای مدیترانه حرکت کردند و از قسمت شرق دریای مدیترانه وارد سرزمین‌های اسلامی شدند و زندگی مسلمانان را از نزدیک دیدند و همین مواجهه مستقیم، خیلی تاثیرگذار بود و موجب مبدا تحولات فرهنگی و علمی و اجتماعی مثبت در غرب شد، بطوریکه برخی یکی از ریشه‌های رنسانس را همین یافته‌های غربی‌ها در خلال جنگ‌های صلیبی می‌شمردند،‌ پیشرفت مسلمانان و جایگاه علم، نظافت، پاکیزگی شهری، آداب معاشرت، شیوه مدیریت شهری و… نکات مهم و جدیدی برای غربی‌ها بود که در جنگ‌های صلیبی با آن مواجه شدند.
ضمن آنکه ما پیش از جنگ‌های صلیبی حضور مسلمانان در اسپانیا را داریم. اشاره کردم که جنگ‌های صلیبی و مسیر جنگجویان صلیبی از غرب اروپا و شمال اروپا بود، ولی مسلمانان در اسپانیا و در جنوب اروپا، منطقه اندلس، پیشتر، حضور داشتند. اتفاقا حضور مسلمانان در آن منطقه نیز باز تاثیرات مثبتی داشت و خیلی از فعالیت‌های علمی و فرهنگی غرب از همان جا شروع شد،‌ دوره‌ای که حتی پادشاهان انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی، فرزندان‌شان را به مناطق مسلمان‌نشین می‌فرستادند تا علم بیاموزند.
با این توضیحات، فکر می کنم بجای جنگ‌های صلیبی که شما اشاره کردید، بهتر است آغاز این نگاه خصمانه غرب نسبت به جهان اسلام را از ارباب کلیسا بدانیم. آن‌ها بودند که این خشونت را آغاز و تشدید کردند، در همان زمان حضور مسلمانان در اندلس. اتفاقی که تحلیل خاص خودش را دارد و اکنون فرصت پرداختن به آن نیست.

*  در جنگ‌های قرن 15 که توسط سلطان فاتح و ترکان عثمانی بود، چه اتفاقاتی افتاد که موجب اسلام‌هراسی شد؟ آیا جنایتی فراتر از یک جنگ معمولی ترکان داشتند، مثل نسل‌کشی، حملات و فجایع گسترده و…؟گزارش‌هایی که از این جنگ‌ها به جا مانده چیزی مبنی بر توجیه اسلام‌هراسی دارد؟

گزارش‌های زیادی از آن جنگ‌ها ثبت شده است، چه خود غربی‌ها و چه مسلمانان. اما ما در هیچ‌یک از گزارش‌ها، اتفاق و جنایت خاصی که به تعبیر شما نشان از به‌راه انداختن حمام‌های خون و قتل‌عام‌های بیرحمانه و گسترده باشد، نداریم. در عوض خود غربی‌ها وقتی که بیت‌المقدس را فتح کردند معروف هست که تا زانوی اسب‌ها در خون بوده است. حتی یهودی‌های شهر بیت‌المقدس را هم آن‌ها قتل‌عام کردند. اما یک نمونه مشابه، از جانب مسلمانان و ترکان عثمانی نداریم. فقط یک نکته هست، و آن این که از بین بردن قسطنطنیه و رم شرقی، آرزوی دیرینه مسلمانان بود. از زمان روی کار آمدن امویان که مسلمنان به آن طرف رفتند این سودا را در سر می‌پروراندند. به همین خاطر وقتی که قسطنطنیه فتح شد، سلطان محمد، نام این شهر را از شهر کنستانتین به شهر اسلام تبدیل کرد و شد اسلام‌پل و چون در عربی پ نداریم، استانپول، استانبول تلفظ شد. فتح این شهر یک پیروزی بزرگ برای مسلمانان بود و به همین اندازه که برای مسلمانان حائز اهمیت و بزرگ جلوه می‌کرد، برای غربیان هم یک شکست بزرگ به حساب می‌آمد. به‌خصوص که ترک‌های عثمانی می‌خواستند پیشروی خودشان را به آن سمت ادامه دهند. اما از ذکر یک نکته مهم نگذریم و آن اینکه دستگاه خلافت عثمانی فرصت استقرار در مناطق تصرف شده و فعالیت‌های فرهنگی و علمی و شهرسازی مانند آنچه که قبلا مسلمانان در جنوب اسپانیا انجام داده بودند را پیدا نکرد. از سویی دیگر قرن پانزدهم همزمان است با رنسانس در غرب و به خود آمدن و روی پای خود ایستادن غرب. به همین دلیل فتح سرزمین‌های اروپا توسط ترکان عثمانی، فرصتی برای بهره‌مندی از اقدام عمرانی و علمی و فرهنگی در این منطقه فراهم نکرد و تنها حالت ترس و وحشتی از خلافت عثمانی و مسلمانان در ذهن اروپایی‌ها باقی گذاشت.

*  غرب چگونه می‌تواند تفاوتی بین گروه‌های تروریستی مسلمان، مثل داعش و اسلام قائل شود؟ آن‌ها که نگاه ذات‌گرایانه به اسلام ندارند، تا ذات و جوهر اسلام را مبرّی از خشونت‌های داعشی بدانند.

در این‌باره هم من گمان می‌کنم باید با یک نگاه تاریخی به این بحث نگریست. این تلقی از اسلام به عنوان دینِ خشونت و ترویج اسلام‌هراسی و یکسان انگاشتن اسلام با رفتار گروه‌هایی مانند داعش و بوکوحرام و… امری است که به غرب تحمیل می‌شود و واقعی نیست. به تعبیر امروزی‌ها یک امر برساخته است، نه یک امر دینی و واقعی و البته این تحمیل واقعیت دارد و عملا اتفاق افتاده است و لذا ما باید نسبت به این موضوع نگران و حساس باشیم.

*  چرا معتقدید این اسلام‌هراسی جدید، برساخته است و واقعی نیست؟

به عنوان مثال شما به پیش از اتفاقات یازده سپتامبر بازگردید. آیا تقابل اسلام و غرب و موضوع اسلام‌هراسی تا این حد جدی و خطرناک بود؟ خیر، جدی شدن این مباحث به این 10 سال اخیر بازمی‌گردد و غرب هم با اتکا به این حوادث است که اسلام‌هراسی را تبلیغ و ترویج می‌کند. همان طور که عرض کردم متاثر از ماجرای فتح قسطنطنیه یک ذهنیتی بود، اما همواره این ذهنیت رو به سردی و خاموشی می‌گرایید و غربیان دوباره این ذهنیت را در ماجرایی که شاخص آن یازده سپتامبر هست، زنده و پررنگ کردند و چهره‌ای از اسلام را مطرح می‌کنند که واقعیت ندارد. البته باید عرض کنم که متاسفانه تا حدی هم موفق بودند. علت این‌که می‌گویم تا قبل از 10 سال اخیر، این ذهنیت را غربیان نداشتند، مبتنی بر چند شاهد تاریخی است؛ غربی‌ها بعد از رنسانس و قدرت یافتن و دوره استعمار وارد شرق شدند و هر کدام قسمتی از سرزمین‌های اسلامی را گرفتند، انگلیسی‌ها شبه‌جزیره هند را گرفتند و فرانسوی‌ها الجزائر، پرتقالی‌ها قسمت‌هایی دیگر و همین‌طور کشورهایی مثل آلمان و اسپانیا و…اما وقتی که دوره استعمار مستقیم تمام شد و دوران استعمار نو شروع شد، نخبگان این سرزمین‌های تحت سیطره استعمار برای تحصیل به خود همان سرزمین‌های استعمارگر رفتند و تعدادی خیلی زیادی در آن سرزمین‌ها مشغول به تحصیل شدند. این حضور مسلمانان در غرب، چه به‌عنوان دانشجو و تحصیل‌کرده و چه به‌عنوان کارگر و قشرفرودست جامعه موثر بود. اما بخش مهم و قابل توجهی از مهاجران خیلی سریع جایگاه خوبی در غرب پیدا کردند و با چهره‌های فکری‌شان در مراکز فرهنگی و علمی و پژوهشی ارتباط پیدا کردند و خوش درخشیدند و بعضا با حفظ دین اسلام و هویت دینی‌شان مسوولیت‌های بزرگی هم گرفتند. این یک نمونه از ذهنیت مثبت غربی‌ها از مسلمانان بود و هیچ هراسی هم از مسلمانان مهاجر به غربی نداشتند.
نمونه دیگر، مستشرقانی که در غرب به سمت مطالعات اسلامی روی آوردند و شروع به شناخت اسلام کردند. تعداد قابل توجهی از این مستشرقان که هدف آن‌ها شناخت اسلام بود برای این‌که شاید راه‌های سلطه بر جهان اسلام را برای غربی‌ها هموار کنند، جذب اسلام و شیفته اسلام شدند. یک نمونه آشنا از این مستشرقان برای ما ایرانی‌ها، کربن است که در آثار مختلف‌اش می‌بینیم چگونه شیفته اندیشه‌های شیعی شده بود. این مستشرقان، چه آن‌هایی که رسما مسلمان شدند و چه آن‌هایی که مسلمان نشدند، تا حد زیادی نگاه بدبینانه غربیان نسبت به اسلام را تعدیل کردند و آثار مهمی نیز درباره شخصیت‌های اسلام مثل پیامبر تالیف کردند که در اصلاح دیدگاه غربیان موثر بود.

*  اما برخی هم در مقابل معتقدند اسلام‌هراسی ریشه‌های عمیق‌تری در غرب داشت و 11 سپتامبر تنها آن را از عمق به سطح آورد.

درست است، هیچ رویداد تاریخی‌ای نداریم که یکباره شروع شده باشد. یقینا هر رویداد تاریخی به ریشه در رویدادهای قبل از خودش را دارد و این جمله معروف را که از زبان موخران گفته می‌شود که همه رویدادهای تاریخی از خلقت آدم شروع می‌شود کاملا درست و دقیق هست. اما مهم این هست که شما پیش از یازدهم سپتامبر به این شدت و غلظت و به این عیانی اسلام‌هراسی نداشتید. یعنی اگر آن اتفاق نبود، روابط اسلام و غرب همانطور بود که شرحش آمد، حالا با کمی تغییرات مثبت و منفی. اگر 11 سپتامبر نبود، لزوما سیر حوادث و رویدادهای دویست سال اخیر غرب ما را به اینجا نمی‌رساند. لذا من این را یک پروژه می‌دانم و نه یک پروسه طبیعی. پروژه‌ای است که برای  مقابله با موج جدید اسلام‌خواهی در غرب شکل گرفته است تا اسلام واقعی فرصت معرفی به نسل‌های جدید در غرب پیدا نکند.

*  شما به تفاوت اسلام واقعی و اسلام معرفی شده در غرب اشاره داشتید. مشابه این بحث را ادوراد سعید در «اسلام رسانه‌ها» مطرح کرده است که می‌گوید هیچ واقعیت معنادار وارتباط مستقیمی میان آنچه که امروز غرب از اسلام می‌فهمد وآنچه درون دنیای اسلام می‌گذرد، وجود ندارد.

من کاملا به حرف ادوارد سعید اعتقاد دارم. درستی همین نظر را می‌توان در اتفاقات بعد از 11 سپتامبر دید. از یازده سپتامبر به این سو، با دو نوع اسلام کاملا متفاوت در غرب رو به رو هستیم. اسلامی که رسانه‌ها آن را می‌خواهند معرفی کنند و بشناسانند و ترویج بکنند و اسلامی که در عینیت جامعه از قبل وجود دارد. حرف من این بود که اسلامی که در عینیت جامعه هست اسلامی هست که همواره دارد فضا را به خودش جذب می‌کند و رو به گسترش هست، با اسلامی که در غرب و در رسانه‌هایشان تبلیغ می‌شود، فرق دارد. اسلامی که در رسانه‌های غربی تبلیغ می‌شود، اسلامی ناکارآمد و دینی عقب‌مانده است که تنها به درد مرتجعین می‌خورد. اسلام رسانه‌های غربی، دینی ستیزه‌جو و کینه‌توزانه است که متاسفانه همین اسلام را هم عموم مردم در غرب باور کرده‌اند نه آن اسلامی که ما به آن اعتقاد داریم. به همین دلیل من معتقدم اکثر ما هنوز مفهوم رسانه در غرب و تاثیر آن را در غرب متوجه نشدیم. رسانه برای غربی‌ها همان معجزه بزرگی است که غربی‌ها به آن ایمان دارند و سر تسلیم در برابر آن فرود می‌آورند. قدرت فکرسازی و قدرت شکل دادن به افکار عمومی در غرب و قدرت رسانه‌ها و انعکاس آن در غرب بسیار بالا است، بیش از آن چیزی است که ما تصور بکنیم. گرچه در این ده ساله اخیر شکاف‌هایی وارد شده و پذیرش مطلق رسانه‌ها در غرب با تردیدهایی مواجه شده است، اما همچنان میزان تاثیرگذاری‌شان کم نیست. من در سفری که خودم به آمریکا داشتم، نمونه‌های مختلفی از این تاثیرگذاری را دیدم. مثلا اخبار شبکه‌های معروف مانند سی‌ان‌ان با ظرافت‌های زیادی تنظیم می‌شود و یک رویداد خاص در خلیج فارس را با نگاه خاصی به مخاطبان و خوانندگان خودشان القاء می‌کردند که باورنکردنی بود. تبلیغات سنگینی را راه می‌اندازند که برآمده از سیاست‌های خبری‌شان بود، سیاست‌هایی که با ساعت‌ها جلسات کارشناسی و میزگردهای تخصصی تنظیم شده است. همین کارها را درباره اسلام و مسلمانان هم دارند و رسانه‌هایشان بی‌حساب و کتاب عمل نمی‌کنند و اسلامی را تبلیغ می‌کنند که یک اسلام برساخته است،‌ اسلامی رسانه‌ای و غیرواقعی. اسلامی که متاسفانه در حال تفوق است و قدرت رسانه‌ها به قدری است که مردم غرب در عمل، رفتار همسایه مسلمان‌شان را فراموش کردند و به اسلام رسانه هایشان اعتماد کردند. اسلام همکار مسلمان و معلم مسلمان خودشان را دیدند و هیچ هراسی پیش از این در دل نداشتند، اما الآن تحت تاثیر قدرت رسانه این خوف و هراس رفته‌رفته در دل آن‌ها دارد ریشه می‌دواند.

*  البته فقط رسانه‌های غربی هم نیستند. خود ما مسلمانان هم رفتارها و اقداماتی داشتیم که خوراک رسانه‌های غربی را فراهم کند.

بله، خشونتی که در جهان اسلام، در واقع هست، به شدت به رسانه‌های غربی کمک کرده است تا بتوانند نگاه منفی به اسلام را ترویج کنند. اما همین رفتار و اقدامات خود مسلمانان هم چیزی نبود که بگوییم واقعا مسلمانان راهی جز این نداشتند که به جان هم بیفتند. گرچه ما بیش از این، نمونه‌هایی از برخوردهای مرگبار مسلمانان با همدیگر در تاریخ اسلام داشتیم، اما این‌ رفتارها تا حد زیادی مهار شده بود و در دهه‌های اخیر به هیچ وجه بین مسلمانان خشونت‌های این چنینی وجود نداشت. مسلمانان به همزیستی با همدیگر عادت کرده بودند و یک فضاهای جدید با ایده‌های همکاری بین نخبگان جهان اسلام شکل گرفته بود و همایش‌های مختلف در کشورهای مختلف برگزار می‌شد و همه دور هم جمع می‌شدند، چه شیعه و چه سنی، چه شافعی و چه حنبلی، همفکری داشتند و این جور نبود که سرنوشت محتوم جهان اسلام این گونه باشد که شده است. من این مشکلات داخلی مسلمانان را هم برساخته و تصنعی و تحمیلی می‌دانم که سوگمندانه برخی از مسلمانان به این دام افتادند و به این ورطه فرو غلطیدند و متوجه نشدند که موضوع از جای دیگر مدیریت می‌شود و این خشونت به جایی رسید که انگار بازگشت آن به فضای پیش از این خشونت‌ها، به زمان زیادی احتیاج دارد و خیلی از سرمایه‌های ما متاسفانه از بین رفت. در عین اینکه این را انکار نمی‌کنم، باز هم تاکید می‌کنم آن چیزی که در رسانه‌های غربی از اسلام تبلیغ می‌شود اصلا چهره واقعی اسلام نیست و ما باید خودمان دست‌به‌کار شویم تا اسلام واقعی را به غربیان بشناسانیم.

*  اگر قرار باشد، اسلام خاصی را برای غربیان تبلیغ کنیم، اسلام کدام کشور مناسب‌تر است؟ اسلامِ مالزی و اندونزی یا اسلامِ‌ ترکیه یا اسلامِ ایران یا اسلامِ عربستان؟

در این فضا من اصلا تعبیرهای اسلام مالزی و اسلام ایران و اسلام ترکیه را نمی‌پذیرم. اگر کسی به نظر من تحلیل درستی از این وضعیت داشته باشد باید از این نگاه محدود اقلیم‌نگر یا مذهب‌نگر دست بکشد و اسلام تمدنی را مطرح بکند، اسلام تمدنی الزاما یک اسلامِ همگرایی است و اسلامی است که فضایی را برای همه مسلمان‌ها فراهم می‌کند تا یافته‌ها و دستاوردهای خود را عرضه کنند. اسلام تمدنی در این دوران همان زیبایی اسلامی هست که به تعبیر زیبای امام رضا (ع) که اگر مردم زیبایی‌های کلام ما را بشنوند از ما پیروی می‌کنند؛ این اسلام را می‌توان اسلامِ تمدنی نامگذاری کرد. بحث اسلام تمدنی و رابطه آن با تلقی‌ای که ما از مکتب اهل بیت (ع) داریم هم مهم است. اسلام همگرایی، به معنی ناانگاشته داشتن مکتب اهل بیت (ع) نیست، بلکه می‌خواهم بگویم که اسلام مکتب اهل بیت و اسلام تمدنی، یکی هستند. اسلام تمدنی در واقع، همان اسلامی هست که مکتب اهل بیت مطرح می‌کند. به عنوان یک وظیفه دینی و مذهبی ما نسبت به دیگر مسلمانان وظیفه داریم که نگاه واگرایی نداشته باشیم؛ نگاه واگرایی ولو تحت عنوان دفاع از اهل بیت انجام بگیرد، نه اسلام تمدنی است و نه اسلام مکتب اهل بیت. منظور من ازتمدن اسلامی یعنی اسلام عقلانی که برای پرسش‌های اصلی بشر امروز درباره مفهوم آزادی، انسان، محیط زیست و مانند این‌ها، پاسخی برتر از پاسخ‌های متعارف دارد.   

*  من سوال قبلم را از منظر یک شهروند غربی پرسیدم. او چهار اسلام را می‌بیند، چهار تیپ از اسلام: اسلامِ جنوب‌شرقِ‌ آسیا، اسلامِ‌ ترکیه، اسلامِ ایران و اسلامِ عربستان. فرض کنید شما به عنوان مبلغ به  دانمارک رفتید. یک جوان دانمارکی، نه شناختی از اسلام مکتب اهل بیت دارد و نه منظور شما را از اسلام تمدنی می‌فهمد. آن تیپ‌ها از اسلام را می‌شناسد. شما برای تبلیغ صلح و مدارا، لااقل در گام اول، سراغ کدام تیپ از اسلام‌ها می‌روید؟

شکی نیست که من مسلمان، شیعه و پیرو اهل بیت و پیرو امیرالمومنین، که تجربه انقلاب اسلامی در کشورم ایران را داشتم و با آن زیست کردم، اسلام پیاده شده در ایران را تبلیغ می‌کنم، چون تاثیر این اسلام را که یادگار حضرت امام (ره) است، در جامعه خودم دیدم. من با این اسلام خو کردم و در این فضا نفس کشیدم و روشن هست که من هیچ اسلامی را به آن ترجیح نمی‌دهم. اما من به این نوع قرائت از اسلام، اسلامِ ایرانی نمی‌گویم. من با این واژه‌ها مشکل دارم.

درحاشیه گفت‌وگو

شاید مثلا اسلامِ مالزی یک اسلام بی‌دردسر باشد، اما ما آن نگاه را در مقایسه با نگاه خودمان نگاه همه‌جانبه به اسلام نمی‌دانیم.  من هیچ وقت حرفم این نبوده که نگاه‌مان به اسلام باید اسلام بدون خشونت باشد. اسلام دین جهاد هم هست، در اسلام، ظلم‌ستیزی هم هست. اما ما ظلم‌ستیزی را خشونت نمی‌دانیم. ما دیگر قرائت‌های رایج در جهان اسلام را مانند اسلام در کشورهای مالزی و اندونزی، قرائت جامع نمی‌دانیم. در این قرائت‌ها از اسلام، ظلم‌ستیزی و استکبارستیزی وجود ندارد، در حالیکه این‌ها بخش مهمی از آموزه‌های اسلامی است. من فکر می‌کنم اگر اسلام در معنای جامعش بتواند در میدان عمل استقرار پیدا بکند، هم تعالی معنوی‌ ایجاد می‌کند و هم صلح‌طلب است. اسلام تمدنی هم که در سوال قبل من به آن اشاره کردم، جامع است. اسلامی که جزیی از مکتب اهل بیت است، منتهی توجه کنید اسم این اسلام نه اسلامِ ایرانی است و نه حتی اسلامِ شیعی. منِ شیعه ایرانی را در برابر سنی مصری و سنی عراقی و و سنی سعودی قرار می‌دهند که این اشتباه است و مخالف همان اسلام تمدنی. من می‌گویم اینگونه نباید باشد و اتفاقا این همگرااندیشی را ما از خود اهل بیت گرفته‌ایم. این دورویی و نفاق است که از اسلام اهل بیت بگوییم و بر طبل تفرقه بکوبیم. هیچ‌گاه اهل بیت خود را در برابر مسلمانان تعریف نمی‌کردند تا در کنار دشمنان مشترک اسلام قرار بگیرند. نگاه واگرایانه در مکتب اهل بیت جایی نداشت. به همین دلیل هم ما امروز در برابر جهان غرب باید از همه توانمندی‌هایمان و دستاوردهای تمدن اسلام استفاده کنیم. هم توانمندی‌های مالزی‌ها و هم توانمندی‌های مصری‌ها و مراکشی‌ها و ترک‌ها. باید همه را ببینیم، نه اینکه به بهای نفع خودمان و بزرگ کردن خودمان، دیگر مسلمانان و دستاوردهای تمدنی را کنار بزنیم. اگر متفکران جهان اسلام، به‌جای تفرقه به اسلام تمدنی تاکید کنند، خیلی از مشکلات ما و غرب هم حل می‌شود. اما متاسفانه الان اینچنین نیست. وقتی می‌گویم اسلام تمدنی،‌ این تعبیر، حتما لایه‌های مختلفی دارد، اما به این بهانه نمی‌شود ابعاد اندیشه‌ای این بحث را نادیده گرفت. ما در این وجه دستاوردهای مهمی داشتیم. به طوریکه الان نخبگان در جهان غرب و صاحب‌نظران‌شان در موضوعات مختلف اجتماعی، روان‌شناسی، دین، فلسفه دین و زبان و… وقتی  از نزدیک با تولیدات مسلمانان در این حوزه‌ها آشنا می‌شوند، نمی‌گویم که صد در صد جذب می‌شوند، اما خیلی شگفت زده می‌شوند. این ظرفیت در جهان اسلام وجود دارد، اما درست است، نگاه صرفا اندیشه‌ای کفایت نمی‌کند و ما حتما باید الگوهای عملی و عینی نیز داشته باشیم و آن‌ها را هم به موازات این مباحث، عرضه کنیم. اتفاقا ما در این بخش دوم، یعنی ارائه الگوهای عملی خیلی ناموفق بودیم. این را باید اذعان بکنیم که دست ما پر نیست. متاسفانه ما و خیلی از کشورهای مسلمان، در مسائل مختلف نتوانسته‌اند الگویی بر پایه اندیشه‌ای اسلامی پیدا کنند، اما در غرب اینگونه نیست، هر مساله جدیدی به‌وجود می‌آید نخبگان و متفکران‌اش به‌دنبال راهکار و در صورت لزوم ارائه مدل جایگزین متناسب با فرهنگ خودشان هستند.

*منتشر شده در شماره 120مجله خیمه

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.