اولویت: دعوت به وحدت یا…؟

حمیدرضا شریعتمداری

صاحب این قلم در ضرورت وحدت یا تقریب، و در ابتنای آن بر عقل و نقل قطعی هیچ تردیدی ندارد و در تثبیت و بسط نظریِ آن، گاه و بی‌گاه قلم زده و قدم برداشته است. اما آنچه او را به نگاشتن این وجیزه واداشته، این است که در کشاکش منازعات و در چکاچک شمشیرهایی که مسلمانان بر روی هم کشیده‌اند، آیا فراخوانی به وحدت پژواکی خواهد داشت و آیا سخن گفتن از تقریب گوش‌هایی شنوا و جان‌هایی پذیرا خواهد یافت؟ گذشته از اینکه در هنگامهٔ نبرد، آنچه تقدم می‌یابد تلاش برای پایان دادن به خونریزی‌ها و کاستن از رنج‌ها و دردهاست، به اقتضای منافع واقعی یا موهومِ بازیگران و بازیگردانان نیز وحدت جایی برای طرح نمی‌یابد!

زمانی که کسانی هویت یا امنیت یا سرزمین یا آرمان خود را در معرض تهدید جدی، (باز موهوم یا واقعی) می‌بیند، جز به جلب منافع خویش و دفع ضرر از کیان خویش به چیز دیگری نمی‌اندیشد!

امروزه هر کس که دم از وحدت بزند به دلیل تجربه‌های تلخ پیشِ دید، به عدم صداقت یا عدم جدیت یا عدم بصیرت متهم می‌شود و صد البته اطراف نزاع به اندازهٔ کافی به سود بدبینی خود، شواهد کافی در دست دارند. دست‌کم، هیچ کدام از دولت‌های درگیر آزمون موفقی را در این عرصه، پشت سر نگذاشته‌اند!

چارهٔ مستعجل کار را باید در راهکاری جز دعوت به وحدت مذهبی جست. به نظر این کمترین، حتی دعوت به تعالیم دینیِ مشترک نیز چارهٔ کار نیست، زیرا همهٔ اطراف در زیرسازی‌های نظریِ خود موضع نظریِ خویش را در قبال این آموزه‌ها مشخص کرده‌اند و با التفات به همین مسلمات، تصمیم عملیِ خود را گرفته‌اند.

به نظر می‌رسد که راهکار را باید در یک آموزهٔ بشری که به جد، مورد تأیید و تاکید متون دینی و سیرهٔ پیشوایان دینی است، جست و جو کرد: دعوت به عقل و تعقل، آن هم نه لزوماً و مباشرتاً عقل نظری و استدلالی؛

آنچه امروزه در دنیای اسلام یا به اسم اسلام در جای‌جای جهان شاهدیم چیزی جز رفتارهای جاهلانه و نابخردانه نیست و دقیقاً یادآور جاهلیت ماقبل از اسلام است. بر خلاف انگارهٔ سید قطب، رمز و راز اصلیِ قبح و شناعت جاهلیتِ ماقبل از اسلام به عدم حاکمیت قوانین و حاکمان دینی برنمی‌گردد، بلکه به نابخردی و ناخویشتنداری آن دوره برمی‌گردد! کسانی همچون "جواد علی" در "المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام" نشان داده‌اند که حتی از لحاظ علمی و تمدنی نیز عرب جاهلی در وضعیت رقت‌انگیزی قرار نداشته است! چگونه می‌تواند از جامعه‌ای از لحاظ علمی منحط، چنان اشعار فاخر ادبی‌ای بیرون بیاید؟ و چگونه می‌زیبد که خدای حکیم با مردمانی چنان کم‌دان، با معجزه‌ای چونان قرآن که با ذهن و فکر سروکار دارد و مخاطبانی اهل فهم و آگاهی می‌طلبد مواجه شود؟

جاهلیتِ ماقبل اسلام که گرفتار منازعات بی پایان و بی حاصل بود، از نابردباری و ناسنجیدگی رنج می‌برد.
عرب جاهلی جهل را بیشتر در مقابل حلم و عقل به کار می‌برد: لاتزدهی الأجهال بحلمی (از شنفری). در احادیث شریف هم آمده: لکن أجهلته الحمیه یا آنک امرؤ فیک الجاهلیه.

عقل و حلم در این کاربرد به معنای خویشتنداری، درایت و سنجیدگی در رفتار و گفتار است. همین عقل که می‌توان عقل عملی‌اش خواند به تفکر در آیات الاهی و به دیگر انواع تفکر، استدلال و خردورزی فرا می‌خواند. همین عقل است که برانگیزانندهٔ آدمی به انسانی و اخلاقی زیستن است. این عقلْ زینت و ضرورتی است برای هر عالم و عامی.

از همین عقل در لسان دین، گاه به تقوا تعبیر شده است، تقوایی که پیش از پذیرش دین و دینداری هم می‌تواند وجود داشته باشد و می‌تواند مایهٔ پذیرش هدایت قرآنی شود: هدیً للمتقین.

عقل به این معنا با حلم و تقوا مترادف یا مساوق یا دست‌کم، قریب المعناست. در مقابل آنها جهل، هواپرستی، تسرّع یا شتابزدگی، تعدی از قانون و میثاق یا هتک حریم و حرمات، تعصب‌های نابجا، و عنف و خشونت قرار دارد. جنود عقل و جهل در روایات ما ناظر به همین معانی و کاربردهاست.

امروزه به‌جای دعوت شورمندانِ خشونت‌طلب به وحدت و تقریب یا حتی سرسپردن به محکمات و مشترکات دینی، باید همهٔ اطرافیان ازجمله، خودمان را به پناه بردن به حصن حصین عقل فرابخوانیم، همان زبانی که پیامبر اعظم در مواجهه با اوس و خزرج به کار گرفت. انسان بودن، انسانی اندیشیدن و اخلاقی زیستن که همه مفاد یا لوازم زیست عاقلانه هستند، نیاز اصلی مسلمان معاصر و همه بشریت است. این زبان و بیان اگر به کار تکفیرگرایانِ سلاح در دست نیاید، دست‌کم، در جلوگیری از اقبال توده‌ها، به‌ویژه جوانان به ایشان بسا سودمند افتد؛ و العاقبه لأهل التقوی و الیقین.

مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. مرتضی طباطبایی

    نکتۀ دقیق و بجایی است. در واقع باید گفت امروز، دیگر نمی توان بشریت را بر سر هیچ امر عقیدتی ای دعوت به اتحاد و وحدت کرد؛ چراکه عقایدِ بسیار متنوع و متعارض به واسطه رسانه در اختیار همه بشریت قرار گرفته اند و هر کس بنا بر محاسبات منطقی، احساسات شخصی و اهداف مد نظر خود، عقیدۀ دلخواه خود را بر می گزیند. در واقع در عصر تسلط رسانه، به ویژه رسانه های مردمی و غیرحکومتی ای همچون شبکه های اجتماعی، «دنیای عقاید» هر چه بیشتر به سمت واگرایی پیش خواهد رفت؛ بنابراین چاره ای نیست که «دنیای رفتارها» به سمت همگرایی پیش رود و تساهل و مدارا و اخلاق جهانی، به عنوان تنها مخرج مشترک باقیمانده و مؤثر، مورد تأکید قرار گیرد. بگذاریم هر کس هر عقیده ای می خواهد داشته باشد، و تنها بکوشیم تا بتوانیم همدیگر را در بیشتر تحمل کنیم.

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.