آیا چارلز داروین آتئیست بود؟

جان ون ویهه

در سال ۱۸۸۰ نویسنده‌ای اتریشی، داروین را در خانۀ او، ملاقات کرد. کالسکه‌رانی که او را از ایستگاه قطار در ارپینگتون به منزل داروین رساند، در مورد آقای داروین معروف چنین گفت: «او کافر است. آقا، بله، یک کافر، یک بی‌دین! مردم می‌گویند او هرگز به کلیسا نرفته است!» داروین این نقل‌قول را در یک روزنامۀ آلمانی علامت زده‌بود. بدون شک این جمله، داروین را به خنده انداخته بود. اما اسطورۀ مدرنِ جدال بی‌پایان علم و دین، فاصلۀ بسیاری دارد با تجربۀ زیستۀ خوانندگان دورۀ ویکتوریا که برای نخستین بار کتاب‌های او را ورق می‌زدند. امروزه تا حد زیادی فراموش شده است که تنها بیست سال پس از انتشار منشأ انواع دیگر خبری از مجادلۀ علمی بر سر نظریۀ تکامل نبود. اما این چگونه ممکن است و حال آنکه مردم در دورۀ ویکتوریا، به‌طور کلی بسیار مذهبی‌تر از مردمِ امروز بودند.

خوانندگان دوران مدرن همواره به دیدگاه‌های دینی چارلز داروین، طبیعت‌شناس۱ برجستۀ دورۀ ویکتوریا و نویسندۀ کتاب منشأ انواع۲ (۱۸۵۹) توجه کرده‌اند. کتاب‌فروشی‌ها و اینترنت مملو است از بحث‌های مختلف دربارۀ دیدگاه‌های داروین و تأثیر نظریۀ تکامل۳ او بر دین. بسیاری از نویسندگان دین‌دار، داروین را به آتئیسم۴ متهم کرده‌اند. برخی از طرف‌داران و مدافعان عامه‌پسند آتئیسم نیز نام داروین را برای تبلیغ، در لیست آتئیست‌های معروف آورده‌اند. حتی زمانی که داروین هنوز زنده بود، اظهارنظرهای بسیار مختلفی دربارۀ عقاید مذهبی‌اش وجود داشت. او این عقاید را تا حد زیادی خصوصی نگاه‌می‌داشت. در سال ۱۸۸۰ ارنست فن هسه‌وارتگ۵ نویسندۀ اتریشی، داروین را در خانۀ او، داون هاوس واقع در کنت ملاقات کرد. کالسکه‌رانی که هسه‌وارتگ را از ایستگاه قطار در ارپینگتون به منزل داروین رساند، با لهجۀ غلیظ کِنتی در مورد آقای داروین معروف چنین گفت: «او کافر است. آقا، بله، یک کافر، یک بی‌دین! مردم می‌گویند او هرگز به کلیسا نرفته است!» داروین این نقل‌قول را در روزنامۀ آلمانی the Frankfurtet Zeitung und Handelsblatt علامت زده‌بود. بدون شک این جمله، داروین را به خنده انداخته بود.

مفسران دیگر در تفسیر خود از دین‌داری داروین منصف‌تر بوده‌اند. اسطورۀ مدرنِ جدال بی‌پایان علم و دین، فاصلۀ بسیاری دارد با تجربۀ زیستۀ خوانندگان دورۀ ویکتوریا که برای نخستین بار کتاب‌های منشأ انواع و تبار انسان۶ (۱۸۷۱) را ورق می‌زدند. امروزه تا حد زیادی فراموش شده است که تنها بیست سال پس از انتشار منشأ انواع دیگر خبری از مجادلۀ علمی بر سر نظریۀ تکامل نبود. اما این چگونه ممکن است و حال آنکه مردم در دورۀ ویکتوریا، به‌طور کلی بسیار مذهبی‌تر از مردمِ امروز بودند. همچنین شواهد علمی برای تکامل بسیار کمتر از حالا بود. علت آن است که در نظر بسیاری از مردمِ آن دوره، چنین مجادله‌ای بر سر انتخاب میان خدا و علم یا میان دین و تکامل نبود؛ بلکه بحث بر سر این بود که از میان تصورات مختلف دربارۀ طراحی طبیعت به‌دست خدا، کدام‌یک را باید انتخاب کرد؟ از پیش به‌طور گسترده پذیرفته شده‌بود که قوانین طبیعی ثابت یا قوانینی ثانوی کشف شده‌اند که پدیده‌های طبیعی را از نجوم گرفته تا شیمی و فیزیولوژی و زمین‌شناسی تبیین کنند. این باور وجود داشت که داروین، فقط یک قانون طبیعی جدید کشف کرده که البته خدا طراح آن بوده است. به نظر می‌رسد خود داروین نیز لااقل بخشی از لوازم دینی نظریۀ تکامل را چنین می‌دید. همچنین بدین‌ترتیب روشن‌تر می‌شود که چرا مردم در سال ۱۸۸۲ داروین را در وستمینستر ابی۷ به خاک سپردند.

چند نامۀ خصوصی داروین که در آن‌ها راجع‌به دین سخن گفته‌بود، در اواخر عمر او منتشر شد و تعداد بیشتری پس از مرگش. در بحث‌های مفصل دربارۀ دیدگاه‌های دینی داروین بارها به این نامه‌ها ارجاع داده شده است. وقتی به دنبال اطلاعاتی دربارۀ دیدگاه‌های دینی او می‌گشتم، به سایت داروین‌آنلاین۸ سر زدم. این سایت مجموعه‌ای است از نوشته‌های داروین که در آن می‌توان واژگان و اصطلاحات کلیدی آثار او را جست‌وجو کرد. با جست‌وجوی اصطلاحاتی چون «آتئیست» و «آتئیسم» به بحث‌های خود داروین در این باره برخوردم. ظاهراً پیش از آن کسی به آن‌ها توجه نکرده‌بود. قطعۀ مذکور را در یادداشت طولانی داروین در ابتدای ترجمۀ انگلیسی بیوگرافی پدربزرگ پدری‌اش یافتم که نوشتۀ ارنست کراس۹ است. پدر بزرگ آزاداندیش داروین، اراسموس داروین۱۰ (۱۷۳۱-۱۸۰۲)، شاعر و پزشک بود. داروین در آن نوشته به این پرسش پرداخته بود که آیا پدربزرگش یک آتئیست بوده است:

دکتر داروین را بارها آتئیست نامیده‌اند؛ در حالی که در تک‌تک کارهایش می‌توان عبارات روشن و صریحی یافت که نشان می‌دهند او کاملاً به خدا به عنوان خالق جهان باور داشت. برای مثال، او در «معبد طبیعت۱۱» که پس از مرگش منتشر شد نوشته است: «شاید تمامی فرزندان طبیعت در مسیر پیشرفت خود به سوی کمال‌اند! این ایده را اکتشافات و استنتاج‌های مربوط به شکل‌گیری بخش‌های جامد جهان خاکی و آبی تأیید می‌کند و همچنین سازگار با شکوه و عظمت خالق همۀ اشیا است.» او یکی از بخش‌های «زونومیا۱۲» را با یک نیایش از مزامیر به پایان می‌رساند: «آسمان‌ها بر شکوه و جلال خداوند گواهی می‌دهند و چرخ گردون ساختۀ دست اوست.»

او چکامه‌ای در باب احمقانه‌بودن آتئیسم منتشر کرد که می‌گفت «من به نحو حیرت‌انگیز و باشکوهی آفریده شده‌ام.» بند نخست این چکامه چنین بود:

۱. ای بی‌خدای احمق، آیا رقص بی‌نظم و سرگیجه‌آور اتم‌ها به این سو و آن سو می‌توانست جهانی چنین شگفت‌انگیز و پر از حکمت و هماهنگی ایجاد کند؟!

عجیب است که تا کنون کسی به این قطعه توجه نکرده است! اگر چارلز داروین استدلال کرده است که سخنان پدربزرگش دربارۀ خالق جهان به این معناست که او آتئیست نبوده است، پس می‌توان نوشته‌های خود داروین را نیز بر همان اساس داوری کرد. با جست‌وجوی واژۀ «خالق۱۳» در نوشته‌های چاپ شده‌اش که در سایت داروین‌آنلاین موجودند، می‌توان به‌سرعت دریافت که داروین در سراسر عمرش چنین ادبیاتی را به کار می‌برده است.

این شکل بیانگر انشعاب گونه‌هاست، برگرفته از کتاب خاستگاه گونه‌های چارلز داروین
واژۀ «خالق» نخستین بار در اولین کتاب داروین به نام یادداشت‌های روزانۀ پژوهش‌ها۱۴ (ویراست نخست ۱۸۳۹، بر اساس یادداشت‌های بیگل)۱۵ یا سفر بیگل۱۶ آمده است:

اندک‌زمانی پیش در ساحل آفتابی دراز کشیده‌بودم و به خصوصیات عجیب حیوانات این کشور در مقایسه با مناطق دیگر جهان می‌اندیشیدم. کسی که به هیچ چیز ورای عقل خود باور ندارد، ممکن است فریاد بزند: «دو خالق متمایز باید در کار باشند؛ هرچند ابژۀ آن دو یکی بوده باشد. یقیناً غایت در هر مورد کامل است.»

این واژه دیگر تا ویراست نخست منشأ انواع (۱۸۵۹) و ویراست‌های مختلف دیگر تا سال ۱۸۷۲ در نوشته‌های منتشرشدۀ داروین دیده نشد.

بار دیگری که داروین این اصطلاح را به کار برد در کتاب بعدی‌اش راجع‌به سازگاری گرده‌افشانی گل ارکیده با محیط (۱۸۶۲) بود:

این رساله همچنین موقعیتی در اختیار من قرار داد که نشان دهم مطالعۀ موجودات زنده می‌تواند هم برای کسی که کاملاً متقاعد شده ساختار هر موجود کاملاً معلول قوانین ثانوی است و هم برای کسی که تمامی جزئیات پیش‌پاافتاده را نتیجۀ دخالت مستقیم خالق می‌بیند، به یک اندازه جالب باشد.

خطوط بالا موضع داروین را به‌روشنی نشان می‌دهند. پارگراف‌های پایانی گونه‌های حیوانات و گیاهان۱۷، یکی از نوشته‌های بسیار واضح و قدرتمند او دربارۀ نظریۀ انتخاب طبیعی۱۸، حتی روشنگرتر نیز هستند:

برخی نویسندگان می‌گویند نظریۀ انتخاب طبیعی هیچ چیز را توضیح نمی‌دهد؛ مگر آنکه علت دقیق تفاوت هر فردِ جزئی روشن شود. حال اگر به یک وحشی که کاملاً از هنر ساختمان‌سازی بی‌اطلاع است، توضیح داده‌شود که بنّا چگونه سنگ را روی سنگ می‌چیند، چرا قطعات سه‌گوش برای طاق‌ها و سنگ‌های تخت برای سقف و… استفاده می‌شوند و اگر همچنین کاربرد هر بخش و کل بنا برای او توضیح داده‌شود، غیرمنطقی خواهد بود که بگوید هیچ چیز دربارۀ بنّایی برایش روشن نشده‌است؛ چراکه علت دقیق شکل هر قطعه به او گفته نشده‌است. این دو اعتراض تقریباً مشابه یکدیگرند. ممکن است تصور شود شکل قطعات سنگی در پایین سطح شیب‌دار تصادفی است؛ اما این کاملاً نادرست است؛ چرا که شکل هر کدام از قطعات، وابسته به زنجیره‌ای طولانی از رخدادهاست که همگی از قوانین طبیعی تبعیت می‌کنند؛ یعنی از طبیعت سنگ، از خطوط رسوب یا ترک‌خوردگی، از شکل کوه که به بالاآمدگی و برهنگی متعاقبش بستگی دارد و سرانجام طوفان یا زمین‌لرزه‌ای که قطعات را به زمین می‌اندازد. اما دربارۀ کاربرد هر قطعه، ممکن است به‌نحو دقیقی گفته شود که شکلشان تصادفی است.

در اینجا ما با مشکل بزرگی مواجه می‌شویم که می‌دانم اشاره به آن مستلزم فراتررفتن از محدودۀ مجاز من است. خالق دانا باید هر نتیجه‌ای را که از قوانینِ وضع شده توسط او ناشی می‌شود، از پیش بداند. اما آیا می‌توان به نحو معقولی گفت خالق عمداً۱۹، اگر این واژه را به معنای متداولش به کار ببریم، چنین حکم کرده است که قطعات سنگی مشخص هر کدام شکل معینی داشته باشند تا بنّا بتواند بنایش را بسازد؟ اگر قوانین مختلفی که شکل هر قطعه را معین می‌کنند به خاطر بنّا از پیش تعیین نشده‌اند، آیا می‌توان با احتمال بیشتری گفت که امکان دارد او به‌طور خاص به‌خاطر کشاورز و دامدار، گونه‌های متنوع حیوانات و گیاهان بومی ما را از پیش تعیین کرده‌باشد؟ آیا چنین نیست که بسیاری از این گونه‌های متنوع هیچ خدمتی به بشر نمی‌رسانند و هیچ سودی ندارند و حتی بیشتر اوقات به مخلوقات آسیب می‌رسانند؟ آیا خداوند از پیش مقدر کرده است که چینه‌دان و پرهای دم کبوتران باید متفاوت باشد تا کبوترباز بتواند از پوتر۲۰ کمیاب خود و دم‌چتری۲۱ جوجه‌کشی کند؟ آیا او استخوان‌بندی و ویژگی‌های ذهنی سگ‌ها را متفاوت ساخته تا بتوان با اصلاح نژاد، گونه‌ای سگ درنده و سرکش با فک‌های محکم به وجود آورد که در مسابقات بی‌رحمانۀ گاوبازی، گاو بیچاره را گیر بیندازد؟

اما اگر این اصل حتی در یک مورد نقض شود، اگر نپذیریم که نوع سگ نخستین عمداً به سویی هدایت شده است که برای مثال سگ تازی (از سگ‌های بسیار قدرتمند) به وجود آید، آنگاه دیگر نمی‌توان از این باور دفاع کرد که انواع طبیعی که مبنای انتخاب طبیعی و شکل‌گیری کامل‌ترین حیوانات سازگار با محیط، از جمله انسان است، عمداً و به‌طور خاص، به یک شکل و در نتیجۀ قوانین کلی یکسان ایجاد و هدایت شده است. ممکن است بر خلاف میلمان باشد اما نمی‌توانیم با این عقیدۀ پرفسور آسا گری۲۲ موافق باشیم که «انواع در خط سیری به سوی سود هدایت شده و به پیش می‌روند»، همچون جوی آبی «در مسیر آبیاری که از پیش معین شده و سودمند است». اگر فرض کنیم هر گونۀ مشخص، از پیش تعیین شده است، انعطاف‌پذیری سیستم [طبیعت] که ناهنجاری‌های آسیب‌زای بسیاری ایجاد می‌کند، همچون قدرت تولیدمثل بیش از حد نیاز که ناگزیر منتهی به تنازع بقا و در نتیجه، انتخاب طبیعی یا بقای سازگارترین موجود با محیط می‌شود، باید در نظر ما یک قانون طبیعی زائد باشد. از طرف دیگر، خالق دانا و توانا همه چیز را از پیش مقدر و پیش‌بینی کرده است. پس ما در اینجا با مشکلی لاینحل همچون مسئلۀ جبر و اختیار مواجه‌ایم.

داروین در سال ۱۸۷۱ در کتاب تبار انسان به موضوع دین پرداخته‌است:
باور به خدا (دین): شواهدی در دست نیست که انسان از ابتدا از موهبت باور به وجود یک خدای توانا بهره‌مند بوده‌باشد؛ بلکه برعکس، شواهد بسیاری برگرفته از تجربۀ افرادی که سال‌ها با قبیله‌های وحشی زندگی کرده‌اند، حاکی از آن است که اقوام بسیاری وجود داشته و هنوز هم وجود دارند که هیچ تصوری از یک خدا یا چندین خدا و هیچ واژه‌ای در زبانشان برای چنین مفهومی ندارند. گرچه پرسش از وجود خالق و فرمانروایی در جهان پرسشی کاملاً متمایز است و برترین متفکرانی که تا کنون زیسته‌اند به این پرسش پاسخ مثبت داده‌اند.

داروین در بخش نهایی جلد دوم می‌نویسد:
کسی که عقیده دارد انسان پیش از موجودات ابتدایی وجود داشته‌است، طبیعتاً خواهدپرسید رابطۀ این موضوع با جاودانگی روح چیست. همانطور که سر جی لوبوک۲۳ نشان داده‌است، اقوام وحشی چنین عقیده‌ای نداشته‌اند؛ اما استدلال‌های برآمده از باورهای بدَوی اقوام وحشی، همانطور که دیدیم، چندان سودمند نیستند. برخی اشخاص از ناممکن‌بودن تعیین دقیق دورۀ رشد افراد، از نخستین لحظۀ تشکیل نطفه تا تشکیل جنین نوزاد، پیش یا پس از تولد و لحظه‌ای که او به موجودی جاودان تبدیل می‌شود، مضطرب می‌شوند. دلیل بیشتری برای اضطراب وجود ندارد؛ زیرا دورۀ تکمیل تدریجی موجود زنده به‌هیچ‌وجه قابل تعیین نیست.

اولین نمودار داروین از تکامل درخت، از یادداشت‌های اولیهٔ او در کتاب تکامل انواع
زبانی که خود داروین برای توصیف باورهایش به کار می‌بُرد، کاملاً منسجم نبود. البته نظراتش در طول دوران زندگی‌اش تغییر کرد. او در سال ۱۸۷۶ شروع کرد به نوشتن یک اتوبیوگرافی خصوصی برای فرزندان و نوه‌هایش. داروین در این اتوبیوگرافی به تغییر دیدگاه‌های دینی خویش اشاره کرده است. او در اواخر دهۀ ۱۸۳۰ به‌تدریج در رابطه با مسیحیت و اعتبار کتاب مقدس به شک دچار شد و این شک باعث شد او دیگر مسیحی نباشد؛ گرچه آتئیست هم نبود و هنوز به‌نوعی تئیست محسوب می‌شد. «تئیست» بودن در زمان داروین به معنای باور به خدایی فراطبیعی بود که طبیعت یا جهان را خلق کرده است؛ اما دخالتی در روند تاریخ ندارد. داروین اصطلاحِ تئیست را در یکی از قسمت‌های معروف اتوبیوگرافی به کار برده‌است:

… دشواری یا شاید بهتر است بگویم ناممکن‌بودن فهم این جهان بی‌کران و شگفت‌انگیز که انسان با توانایی نگاه به گذشته‌های دور و آیندۀ دور نیز بخشی از آن است، به مثابۀ نتیجۀ تصادفی کور یا ضرورت. وقتی در مورد این مسائل می‌اندیشم، حس می‌کنم باید به علت نخستینی فکر کنم که ذهنی هوشیار و تا حدی شبیه به ذهن انسان دارد و شایسته است که من یک تئیست نامیده شوم. این نتیجه تا آنجا که به یاد می‌آورم، زمانی که منشأ انواع را می‌نوشتم در ذهنم پررنگ بود و از آن زمان به بعد تدریجاً و با نوسان‌های بسیار شروع کرد به ضعیف‌شدن.

در زمان‌های دیگر او از واژۀ آگنوستیک۲۴ استفاده می‌کند. این واژه‌ای است که توماس هنری هوکسلیِ۲۵ طبیعت‌شناس جعل کرد و رواج داد. در نامه‌ای که داروین در سال ۱۸۷۹ تقریباً هم‌زمان با اتوبیوگرافی نوشته است، چنین می‌گوید: در شدیدترین نوسان‌هایم، هرگز یک آتئیست به معنای منکر وجود خدا نبوده‌ام. فکر می‌کنم به‌طور کلی و هر چه سنم بیشتر می‌شود، اما نه همیشه، واژۀ آگنوستیک توصیف درست تری از وضعیت ذهنی من به دست می‌دهد. این نامه نخستین بار در زندگی و نامه‌ها۲۶ چاپ شد.

باتوجه‌به کمبود شواهد و ابهام موجود در جملاتی که از داروین باقی مانده‌اند، احتمالاً هرگز قادر نخواهیم بود تعریف یا فهم خود از دیدگاه‌های دینی وی را کاملاً بهبود بخشیم. اما این به آن معنا نیست که چیزهایی وجود دارد که نمی‌توان دانست. یک نکته کاملاً واضح است: تمامی شواهد موجود علیه آتئیست‌بودن داروین هستند.
مترجم : مینا قاجارگر


پی‌نوشت‌ها:
* جان ون ویهه استاد دانشگاه ملی سنگاپور است. او چهار کتاب درباره داروین منتشر کرده است که از میان آن‌ها می‌توان به بیوگرافی مصور داروین۲۷ اشاره کرد. او همچنین مؤسس و مدیر سایت داروین‌آنلاین است.
[۱] naturalist
[۲] Origin of Species
[۳] theory of evolution
[۴] atheism
[۵] Ernst von Hesse-Wartegg
[۶] Descent of Man
[۷] Westminster Abbey
[۸] Darwin Online
[۹] Ernst Krause
[۱۰] Erasmus Darwin
[۱۱] Temple of Nature
[۱۲] Zoonomia
[۱۳] Creator
[۱۴] Journal of Researches
[۱۵] Beagle
 [۱۶] The Voyage of the Beegle سفر تحقیقاتی پنج ساله داروین با کشتی بیگل به استرالیا. در مسافرت با کشتی بیگل، داروین بیشتر مدت را صرف پویش‌های زمین‌شناختی، بررسی سنگواره‌ها و مطالعه بر روی ارگانیسم‌های زنده کرد و بعداً در این کتاب به ذکر آن‌ها پرداخت. (ویکیپدیا- سفر بیگل).
[۱۷] Variation of Animals and Plants
[۱۸] theory of national selection
[۱۹] intentionally
[۲۰] Pouter گونۀ خاصی از کبوتر
[۲۱] fantail گونه‌ای کبوتر
[۲۲] Asa Gray
[۲۳] Sir J. Lubbock
[۲۴] agnostic
[۲۵] Thomas Henry Huxley
[۲۶] Life and Letters
[۲۷] Darwin Andre Deutsch / ۲۰۰۸

 

در سال ۱۸۸۰ نویسنده‌ای اتریشی، داروین را در خانۀ او، ملاقات کرد. کالسکه‌رانی که او را از ایستگاه قطار در ارپینگتون به منزل داروین رساند، در مورد آقای داروین معروف چنین گفت: «او کافر است. آقا، بله، یک کافر، یک بی‌دین! مردم می‌گویند او هرگز به کلیسا نرفته است!» داروین این نقل‌قول را در یک روزنامۀ آلمانی علامت زده‌بود. بدون شک این جمله، داروین را به خنده انداخته بود. اما اسطورۀ مدرنِ جدال بی‌پایان علم و دین، فاصلۀ بسیاری دارد با تجربۀ زیستۀ خوانندگان دورۀ ویکتوریا که برای نخستین بار کتاب‌های او را ورق می‌زدند. امروزه تا حد زیادی فراموش شده است که تنها بیست سال پس از انتشار منشأ انواع دیگر خبری از مجادلۀ علمی بر سر نظریۀ تکامل نبود. اما این چگونه ممکن است و حال آنکه مردم در دورۀ ویکتوریا، به‌طور کلی بسیار مذهبی‌تر از مردمِ امروز بودند.

مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. هنگام

    اخه دیوس کل دنیا میدونن داروین کی بود نظریش چی هست بعد شما اومدی نوشتی داروین دیندار مونده داریون این همه کتاب مطب گذاشت برا اسکولهایی مثل شما …چرا بلدیت از قرآن همه چی دربیارین همین قدر مونده که بگید داروین مسلمون بوده …کلام اخر نظریه داروین دقیقا منکر خدا دین همه شده بعد میشه خودش خدا پرست باشه
    …با طراحی وبلاگ معلوم که ساندیس خور هستی …روشنفکرایه قلابی

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.