دو کشیش‌نشین واتیکان، میزبان دو خانواده پناهجو می‌شوند

«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «شرق» را مرور کرده است: «رهبری: با همه کشورها به جز شیطان بزرگ در سطوح مختلف دولتی، اقوام و ادیان، اهل مذاکره و تفاهم هستیم/کوبیدن جوانان حزب‌اللهی با تعابیری نظیر افراطی، کار بسیار غلطی است/ تا ٢۵ سال آینده چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت»، «اعظم طالقانی: با رفتار و مشی‌ که آیت الله طالقانی داشت، اگر زنده می‌ماند خیلی از اتفاقات بد نمی‌افتاد/ همه گروه‌های انقلابی او را قبول داشتند /عمده مطالعات ایشان درباره ایدئولوژی‌ها، جهان‌بینی‌ها و نظریه‌های متفکران و مکاتب بود»، «عضو دفتر آیت الله طالقانی: طالقانی مصلحی انسانی و انسانی فراتر از دین و مذهب بود/ نگاه انسانی طالقانی، تفاوتی بین مبارز مسلمان و یک مبارز غیرمسلمان قائل نبود/ آیت‌الله طالقانی یک سوسیال‌دموکرات بود»، «پاپ: انجیل از ما خواسته همسایه درماندگان باشیم» و «کیومرث پوراحمد: درویش بر خلاف برخی دوستان، برای تبلور اسلام پول میلیاردی نگرفته است»

رهبری: با همه کشورها به جز شیطان بزرگ در سطوح مختلف دولتی، اقوام و ادیان، اهل مذاکره و تفاهم هستیم/کوبیدن جوانان حزب‌اللهی با تعابیری نظیر افراطی، کار بسیار غلطی است/ تا ٢۵ سال آینده چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت

روزنامه شرق در گزارش بیانات رهبری در دیدار با هزاران نفر از قشرهای مختلف مردم، عنوان «تک‌تک آرای مردم حق‌الناس است» را برجسته ساخته و در تیتر اصلی از آن استفاده کرده است. در این سخنرانی آمده است:

– رئیس همه شیطان‌های عالم، ابلیس است، اما ابلیس کارش فقط اغوا و فریب است درحالی‌که آمریکا هم اغوا می‌کند، هم کشتار، هم تحریم و هم فریب و ریاکاری.

– دین و انقلابی‌گری به کنار، وفاداری آنانکه چهره بدتر از ابلیسِ آمریکا را فرشته نجات جلوه دهند به مصالح کشور و عقل چه می‌شود؟ کدام عقل و وجدان اجازه می‌دهد ما جنایتکاری مانند آمریکا را بزک کنیم و دوست و مورداعتماد جلوه دهیم؟

– شیطانی(آمریکا) را که ملت از در بیرون کردند، درصدد است از پنجره برگردد و ما نباید اجازه این کار را بدهیم.

– باید به گونه‌ای قوی شویم که شیطان بزرگ از نتیجه‌بخشی دشمنی‌های خود مأیوس شود.

– دشمن تلاش برای لاابالی و بی‌تفاوت‌کردن جوانان تلاش می کند و می‌خواهد روحیه حماسی و انقلابی را در جوانان بکشد و در داخل نیز عده‌ای مدام جوانان حزب‌اللهی را با تعابیری نظیر افراطی می‌کوبند که این کار بسیار غلط است.

– ما با همه کشورها به جز شیطان بزرگ در سطوح مختلف «دولتی، اقوام و ادیان»، اهل مذاکره و تفاهم هستیم.

– برخی صهیونیست‌ها گفته‌اند با توجه به نتایج مذاکرات هسته‌ای، ٢۵ سال از دغدغه ایران آسوده شده‌ایم اما ما به آنها می‌گوییم شما ٢۵ سال آینده را، اصولا نخواهید دید و به فضل الهی، چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت و در همین مدت نیز روحیه اسلامی مبارز، حماسی و جهادی، صهیونیست‌ها را راحت نخواهد گذاشت.

– چرا عده‌ای با طرح دغدغه‌های دروغین و مباداگویی‌های بی‌مبنا، اعتماد مردم به انتخابات را خدشه‌دار می‌کنند؟ تکرار این حرف‌ها با چه هدفی صورت می‌گیرد؟

– مراقبت از رأی هر ایرانی، «واجب شرعی و اسلامی» است و هیچ‌کس حق ندارد در این امانت خیانت کند ضمن اینکه «نتیجه آرای» مردم نیز مظهر کامل حق‌الناس است و همه باید در مراقبت و دفاع از آن تلاش کنند

اعظم طالقانی: با رفتار و مشی‌ که آیت الله طالقانی داشت، اگر زنده می‌ماند خیلی از اتفاقات بد نمی‌افتاد/ همه گروه‌های انقلابی او را قبول داشتند /عمده مطالعات ایشان درباره ایدئولوژی‌ها، جهان‌بینی‌ها و نظریه‌های متفکران و مکاتب بود
شرق که به مناسبت سالگرد درگذشت آیت الله طالقانی، صفحات ۶ و ۷ را به مطالبی در خصوص زندگی و اندیشه های وی اختصاص داده، در نخستین مطلب، به گفتگو با اعظم طالقانی ذیل عنوان «آزادی؛ هم استراتژی هم تاکتیک» پرداخته است.

مازیار خسروی و مسعود کاظمی در مقدمه این گفتگو آورده اند:
«هم‌زمان مادر، معلم و فعال سیاسی است. سال‌ها زندانی سیاسی بوده و سابقه نمایندگی مجلس را هم دارد، اعظم طالقانی در هفتادوچندسالگی بیشتر از بسیاری جوانان زمان ما فعالیت اجتماعی می‌کند و با اتفاقات روز همراه است. به‌مناسبت سی‌وششمین سالمرگ آیت‌الله طالقانی، با دخترش به گفت‌وگو نشستیم. هنوز هم هنگام مرور خاطرات پدر که او را «بابا» صدا می‌زند، طوری سخن می‌گوید که انگار آیت‌الله همین چندروز پیش از دنیا رفته است. آیت‌الله سیدمحمود علایی‌طالقانی از رهبران انقلاب سال ١٣۵٧ ایران و رئیس شورای انقلاب بود؛ یک روحانی‌ شیعه که شاگردان و طرفدارانش او را خیلی دوست داشته و همراهان سیاسی‌اش به او «ابوذر زمان» می‌گفتند. طالقانی از فعالان نهضت ملی‌شدن نفت و نهضت مقاومت ملی، از بنیان‌گذاران جبهه ملی دوم و نهضت آزادی ایران، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و نخستین امام‌جمعه تهران پس از انقلاب بود و بیش از هرچیز آیت‌الله طالقانی یک روحانی مردمی بود، از تبار انسان‌هایی که همواره جایشان در ایران خالی است.

در این گفت و شنود می خوانیم:
‌- ۳۶ سال پس از فوت آیت‌الله طالقانی نزدیک‌ترین خاطره‌ای که از ایشان به خاطرتان می‌آید، چیست؟
* من زمانی که زندان رفتم دانشجو بودم، سال ۵٢ دانشجو شدم و سال ۵۴ به زندان رفتم. بعد که سال ۵۶ از زندان بیرون آمدم، با استادانم در دانشگاه صحبت کردم که درس‌های عقب‌افتاده‌ام را چگونه بگذرانم. به من گفتند که باید تحقیق ارائه بدهم، سال ۵٨ بود – درست یک ماه قبل از اینکه پدرم فوت کند- موضوع یکی از تحقیق‌ها، نامه حضرت علی(ع) به مالک‌اشتر بود. من برای این تحقیق به یک راهنما نیاز داشتم. پدرم در آن زمان نزدیک میدان شهدا در کوچه رخشانی زندگی می‌کردند، با هم نامه را می‌خواندیم و پدر برایم توضیح می‌داد، به آنجایی رسیدیم که حضرت علی(ع) به مالک اشتر می‌گوید: «ای مالک تو که از طرف من آنجا می‌روی فراموش نکن که مردم یا از نظر دین با تو شریک‌اند یا خلقت، مراقب باش که مردم را ندری» به محض اینکه این جمله را خواندیم، پدرم از جا بلند شد و در طول اتاق شروع به قدم زدن کرد. دست‌ها را به پشت گره کرده و برافروخته بود. رگ پیشانی‌اش کبود بود، من متحیر شده بودم، گفتم: «آقاجان چی شده» گفت: «مسئله این است که اینها (مجاهدین) به من می‌گویند هر چیزی که تو بگویی، اما هر کار خودشان می‌خواهند می‌کنند. من از یک چیز نگرانم. نگرانم که اگر جرقه‌ای زده شود تا ٢٠ سال خاموش نشود…» درواقع پیش‌بینی او درست بود.

– درواقع آقای طالقانی کمتر از چند ماه بعد از پیروزی انقلاب نگران آینده انقلاب بود؟
* بله. این زمانی بود که بین جریانات سیاسی و سازمان درگیری‌ها شدید بود.

– خیلی‌ها معتقدند اگر آقای طالقانی زنده بودند شاید خیلی از اتفاقات بد نمی‌افتاد.
* بله. با رفتار و مشی که او داشت این حرف شما درست است. ایشان اگر نقدی هم داشت می‌رفت و با خود امام صحبت می‌کرد. از گروه‌های مختلف، پشت سرشان دفاع می‌کرد و در روبه‌رو نقدشان می‌کرد. آقای طالقانی در کار سیاسی‌اش «روش» داشت. روش پخته‌ای هم داشت. ایشان در زندان هم همین‌گونه بود.

– از زمان زندان ایشان چیزی به‌ خاطر دارید که نشان‌دهنده روش ایشان باشد؟
* یک بار من و هم‌پرونده‌ایم را به بهداری زندان بردند، برای ما در اتاقی پتو پهن کرده بودند و ما روی زمین نشسته بودیم. پدر را پیش ما آوردند. در آن زمان من حبس ابد گرفته بودم…. در اتاق باز شد و ناگهان دیدم که چند نفر تیمسار و سرهنگ وارد شدند و تعظیم و تکریم کردند، چون می‌خواستند که از پدر نامه و یادداشت علیه مجاهدین بگیرند که البته ایشان با وجود انتقاداتی که به سازمان داشت، نداد. پدرم از جایش تکان نخورد. نه چیزی گفت و نه بلند شد، فقط به آنها نگاه کرد، آنها شروع کردند که قربان ما در خدمتیم هرچه شما بفرمایید. من روش ایشان را دیدم که بداخلاقی نکرد، چیزی نگفت، با نگاهش حرف زد. آنها هم متوجه شدند و رفتند….
برخورد پدر، از روی سیاسی‌کاری نبود، بلکه روش و شیوه ایشان در سیاست بود. برای آنکه بتواند در کار پیش برود. به نظر من روش ایشان کاملا حساب‌شده بود.

– به شما گفته بودند که عفو بنویسید و بیرون بیایید؟
* گفتند به همه بچه‌ها بگویید که عفو بنویسند و بیرون بیایند. گفتند شرایط به گونه‌ای است که روی زنان کار می‌کنند. دستور ساواک بود که روی جوان‌ها و زنان کار کنند تا همکاری بگیرند؛ می‌گفتند اینها (مجاهدین) بی‌دین شده‌اند، شماها که دین دارید چطور می‌خواهید با اینها هم‌صدایی داشته باشید؟ در واقع ساواک داشت از شرایط سوءاستفاده می‌کرد. یک جزوه‌ ۴٠٠ صفحه‌ای متعلق به سازمان بود که بازجویم به من داد و گفت بخوان تا تعصب را کنار بگذاری. بعدها شنیدم که در دانشگاه‌ها همین جزوه را ورق‌ورق کرده به دیوار‌ها زده‌اند که همه دانشجو‌ها ببینند.

– منظورشان این بود که خودشان و بزرگان داخل زندان بمانند و جوان‌تر‌ها بیرون از زندان بروند؟
* بله. می‌خواستند جوان‌تر‌ها بیرون بروند. اما نه اینکه بی‌کار بنشینند؛ می‌خواستند آنها کار کنند مطالعه و تحقیق کنند. روز آخری که مرا به خانه آوردند و تحویل مادرم دادند، نیم‌ساعت بعد با پدر ملاقات داشتیم. دوباره با بچه‌ها به اوین برگشتم پدر آنجا به من گفت آزاد شدی، نگران بچه‌هایت بودم. البته اگر حبس ابد هم می‌گرفتی، مشکلی نبود، چون قرار نیست که اینها بمانند، اما یک چیزی هست؛ من کتاب‌های سازمان را نخوانده بودم، آنها را که مطالعه کردم به این نتیجه رسیدم که اشکال دارند و بایستی اشکالاتش را برطرف کرد. به بچه‌ها بگو اشکالات را برطرف کنند. من هم آمدم به آنها گفتم. عصبانی شدند که چرا ایشان پیغام داده که کتاب ما اشکال دارد؟ غرور کاذب بسیاری در این افراد ایجاد شده بود و همین غرور باعث شکست آنها شد.

-بسیاری معتقدند که اگر آقای طالقانی زنده بود، مانند ضربه‌گیر عمل می‌کرد.
* بله، پدرم سعی می‌کرد آنها را وادار کند به اینکه اشتباهات خود را اصلاح کنند. نه‌تنها آنها بلکه هر گروه دیگری را، حتی فرقانی‌ها. در مورد آنها هم همین‌گونه بود. بعد از اینکه گروه فرقان آقایان مطهری و عراقی را شهید کردند، پدر در نماز جمعه گفت لعنت بر قاتل آنها. چند نفر از سمپات‌های گروه فرقان پیش من آمدند و گفتند که ایشان چنین حرفی زده است؛ یعنی ما اشتباه کرده‌ایم؟ من تعجب کردم و پرسیدم مگر شماها ایشان را زده‌اید؟ گفتند بله، ما زده‌ایم. گفتند که ما می‌خواهیم با طالقانی ملاقات کنیم. پدر در آن زمان هم حال مساعدی نداشت. نزدیک فوت ایشان بود. من به پدر گفتم که اینها می‌خواهند با شما دیدار کنند و خیلی اصرار می‌کنند. پدرم گفت بابا من ١٠ شب به خانه می‌آیم فقط فرصت نمازخواندن و خوردن غذایی دارم، نمی‌توانم با کسی ملاقات کنم. بالاخره یک شب مجبورش کردم که ملاقات را بپذیرد. چهار نفر از اعضای فرقان به دیدن ایشان آمدند. آنها از فلان روحانی ایراد می‌گرفتند که خانه‌اش فلان دکور را دارد و موکتش آن‌گونه است و ماشین گران‌قیمت سوار می‌شود.
پدر به آنها گفت که تنگ‌نظر نباشید، دلیلی ندارد که هرکسی ماشین دارد و در خانه‌اش موکت پهن است، بگوییم ثروت انباشته کرده است. اصلا سرمایه‌داری این نیست. این چپی‌ها و مارکسیست‌ها هم متوجه نشدند که مارکس چه گفته است. حرف مارکس را هم متوجه نشده‌اند. نباید تنگ‌نظری کنید. شما تبدیل به خوارج نهروان شده‌اید، خوارج هم نیزه را در سینه مسلمانان فرو می‌کردند و می‌گفتند «اتقرب الی‌الله». به آنها گفت که کار شما غلط است، چرا این کار‌ها را کرده‌اید؟ به آنها اعتراض کرد. آنها هم گفتند پس ما باید در تشکیلات خود بازنگری کنیم و حتی اگر لازم باشد خودمان را تحویل بدهیم. برخورد پدر با آنها خیلی مؤثر بود. همه گروه‌ها، ایشان را قبول داشتند. مهم هم همین بود که به این آدم اعتماد داشتند. وقتی به آنها می‌گفت اشتباه کردید، می‌پذیرفتند. این اعتماد، خود اعتباری مهم در اجتماع است. دوران پدر، دوران خاصی بود. دوران انقلابی‌گری و جنگ‌های مسلحانه بود و با این دوران تفاوت بسیاری داشت. ایشان در مقاطع مختلف تاریخی به‌گونه‌های متفاوت برخورد می‌کرد ولو اینکه به زندان بیفتد و تبعید شود. برایش جامعه و مردم و آگاهی آنها مهم بود.

– یک ماه آخر عمر آیت‌الله طالقانی، مقطع بسیار مهمی است. ایشان درگیر جلسات خبرگان بود و کشور هم شلوغ بود. ماجرای کردستان هم شروع شده بود، از این دوران خاطره‌ای ندارید؟
* در آن زمان درگیری‌های کردستان و مسئله سنندج بود. ایشان به کردستان رفت و شورا تشکیل داد. به آن شورا می‌گفت «نیم بند»، اما همین شورای «نیم‌بند» کردستان را آرام کرد. در آن سفر بسیاری از آقایان ازجمله آقایان بهشتی، هاشمی و بنی‌صدر و… همراه ایشان بودند.

– با سران گروه‌های مخالف هم جلسه داشتند؟
* تقریبا با همه رهبران گروه‌های مخالف جلسه برگزار کردند. اتفاقا این جلسات در حضور سایر آقایان مانند بهشتی و هاشمی و… برگزار می‌شد. او سخن خود را عنوان می‌کرد و بسیار مؤثر بود. همان جلسات باعث شد که غائله بخوابد. پس از این بود که ماجرای بازداشت برادرانم پیش آمد. ما پیام ایشان را از رادیو شنیدیم و به منزل سید احمد آقا در قم رفتیم. امام هم آنجا آمد، در حوالی روزهای رژه ارتش بود. ایشان در آنجا کلمه‌ای نگفت که چرا فرزند من بازداشت شده یا گلایه شخصی مطرح نکرد. اکنون افسوس می‌خورم که چرا صحبت‌های آن شب را ضبط نکردم. البته تماما در ذهن من حکاکی شده است. امام به ایشان گفتند امروز با توجه به این شرایط چه باید کرد تا وضعیت بهبود پیدا کند؟ آیت‌الله طالقانی گفتند همان انجمن‌های ایالتی و ولایتی تشکیل شود تا مردم بر سرنوشت خود حاکم شوند تا مسائل سر و سامان یابد. امام به روی شانه ایشان زدند و گفتند؛ شما این کار را انجام بده. ایشان گفتند من با این سن و وضعیت بیماری چگونه کار به این سنگینی را انجام بدهم؟ سخنانی ردوبدل شد و امام برخاستند تا به منزل بروند. پیش از رفتن، امام مجددا به آیت‌الله طالقانی گفتند که شما این کار را انجام بدهید. پدر چیزی نگفت، اما بعد کمیته‌ای با حضور آقایان حاج سیدجوادی و دکتر ناصر کاتوزیان و… تشکیل دادند و طرحی برای این کار ارائه دادند. طرح شوراهای شهر و روستا و… را تدوین و ارائه دادند، اما بعد هیچ اتفاقی نیفتاد. بعد ایشان در نمازجمعه هم اعتراض کردند.

– در خبرگان اول از چیزی دلخوری داشتند؟
* تمام حرف ایشان این بود که مردم اینجا چکاره‌اند؟ در این راستا بسیار تلاش کردند. در نهایت حاصل این تلاش‌ها به اصل چهارم قانون اساسی تبدیل شد.

– ایشان عکس معروفی دارند که در مجلس خبرگان به عصا تکیه داده و روی زمین نشسته بودند. داستان آن عکس چه بود؟
* یک بار از ایشان سؤال کردم ماجرای آن عکس چه بود. به شوخی گفتند، سرم درد می‌کرد و روی زمین نشستم.

‌- پس چیزی نبود؟
* معتقد بودند قرار نبود ما روی همین صندلی قرمز رنگی که در زمان پهلوی روی آن می‌نشستند، بنشینیم.

– این آزاد‌اندیشی و تساهل و تسامح در زندگی خانوادگی‌شان هم نمود داشت؟
* بله. برای همین ١٠ فرزند دارند که هرکدام با هم تفاوت دارند.

– می‌خواهیم بدانیم آیا در منزل و در حوزه خصوصی هم این روال تداوم داشت؟ مثلا درباره ازدواج دختران‌شان چگونه نظر می‌دادند؟ به عهده خودتان می‌گذاشتند یا تحمیل می‌کردند؟ می‌خواهیم بدانیم کسی که در جامعه به آزاداندیشی شهره بوده در منزل هم همین مشی را دنبال می‌کرده؟
* در هیچ موضوعی دیکتاتور نبودند. درباره ازدواج ما هم همین‌گونه بود. البته برای خود معیارهایی داشتند. می‌گفتند اگر خود بچه‌ها بخواهند من حرفی ندارم ولی معیارهای خودش را بیان می‌‌کرد. البته من هم در زمان ازدواج بسیار کم سن و سال بودم. هم پدرم و هم مادرم ناراحت بودند که قرار شده بود من ازدواج کنم و از کنار آنها بروم، اما یکی از اقوام اصرار داشتند و این اصرار در نهایت منجر به ازدواج من شد. با این حال بعد از اینکه ازدواج کردم و صاحب فرزند شدم اصرار داشتند که باید وارد اجتماع شوی. من کمی برایم عجیب بود و عرض کردم چطور می‌توانم با وجود فرزند و زندگی وارد عرصه کار و اجتماع شوم. گفتند مادرت در امر نگهداری فرزندان کمک می‌کند تا تو بتوانی به امور اجتماعی بپردازی. درحالی‌که به تحصیل ادامه می‌دادم، به تدریس و کار مشغول شدم. در نهایت من را به مدرسه‌ای معرفی کردند و از ١٧ سالگی به تدریس و کار مشغول شدم. پس از آن دوره‌های مختلفی ازجمله تدریس را سپری کردم.

‌- در این دوره آیت‌الله طالقانی زندان بودند؟
* گاهی زندان بودند و گاهی آزاد. ایشان در چند مقطع زندانی شدند. از زندانی یک روزه داشتند تا یک هفته و درنهایت به ١٠ سال حبس محکوم شدند که البته شش سال در زندان ماندند. گاهی ملاقات حضوری داشتیم و گاهی هم کابینی. بعضی اوقات در ملاقات حضوری تفسیرهایی که نوشته بودند را پنهانی به من می‌دادند و من آنها را زیر چادر مخفی می‌کردم و بیرون می‌آوردم. جلد اول پرتوی از قرآن را بیرون از زندان نوشتند. باقی آنها همه در زندان نوشته شده است. با اینکه منبعی در اختیار نداشتند، اما وقتی آن را مطالعه می‌کنید با متن کامل و جامعی مواجه می‌شوید. به‌همین‌دلیل ما در حال مرتب‌کردن و منبع یابی نوشته‌های ایشان هستیم. به‌طور مثال شعری در یکی از متون آورده‌اند که ما هنوز منبع و شاعر آن را نیافته‌ایم. همین شعر نشان می‌دهد که ایشان تنوع مطالعه بسیار گسترده‌ای داشته‌اند.

– بیشتر چه نوع کتاب‌هایی می‌خواندند؟
* بیشتر نظریه‌های متفکران و مکاتب را مطالعه می‌کردند. درباره ایدئولوژی‌ها و جهان‌بینی‌ها بسیار مطالعه می‌کردند. در یکی از تفاسیر اعلامیه بالفور را آورده‌اند. یعنی ان را مطالعه کرده و به آن اشراف داشتند.

– شما روز آخر حیات ایشان تهران بودید؟
* من دو روز قبل از فوت ایشان برای سخنرانی عازم تبریز شدم و قرار بود از آنجا به ارومیه بروم. در آن مقطع تقریبا کل ایران را رفته و به بیان دیدگاه‌های خود می‌پرداختم. به خدمت ایشان رفتم تا خداحافظی کنم. به من گفتند که دخترم به این سفر نرو. گفتم چرا؟ گفتند کنار بچه‌ها بمان. گفتم بچه‌ها را هم با خود می‌برم، اما چون قول داده‌ام نباید عهدشکنی کنم. با شنیدن این جمله گفتند برو موفق باشی. خداحافظی کردیم و از پله‌ها بالا رفتند. من هم ایشان را نگاه می‌کردم. او به سمت سرنوشت خود رفت و من هم به سمت سرنوشت خود رفتم. در تبریز برنامه‌ام به پایان رسید و با خودرو به ارومیه رفتم. البته آن شب در منزل فردی بودم که بعدها وزیر شد تعدادی از سپاهیان هم آنجا بودند وبا هم اختلاف‌نظرهایی داشتند. آن شب هم ساعاتی با هم به بحث و گفت‌وگو پرداختیم. به بعضی مسائل خانواده ما انتقاد داشتند. مثلا می‌گفتند چرا ایشان به بازداشت فرزندان خود اعتراض کرده است؟ من گفتم اینکه چیز تازه‌ای نیست. چند نفر از فرزندان ایشان هم قبلا زندان رفته‌اند. درباره برادران ابوالحسن و مجتبی و همسرش همین اتفاق افتاد. البته پدر نگفت چرا او بازداشت شده فقط معتقد بود باید با حکم دادستانی آنها را دستگیر می‌کردند اگر این اتفاق روال شود در این کشور سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. ایشان انتقادشان به عمل غیرقانونی بود. خلاصه این صحبت‌ها بین ما تا حدود ساعت دو بامداد ادامه داشت. هشت صبح باید به سخنرانی می‌رفتم. سه فرزندم همراه من بودند. خوابیدم و خواب عجیبی دیدم. در عالم خواب دیدم که رادیو اسم یکی از علمای بزرگ را آورد و اعلام کرد که فوت کرده است. در خواب از خانه بیرون آمدم، اما مرا به داخل خانه بازگرداندند. دوباره رادیو اعلام کرد که آیت‌الله لاهوتی فوت کرده‌اند. مجددا به کوچه آمدم و باز هم مرا به خانه بازگرداندند و در این لحظه از خواب بیدار شدم. وقت نماز صبح بود. نماز خواندم. پسرم آمد و اصرار کرد که به تهران برگردیم. گفتم نمی‌توانیم این کار را بکنیم من قول داده‌ام وقتی پسرم رفت رادیو را روشن کردم. شنیدم گفت، پیام آقای مهندس… متوجه شدم اتفاق بدی رخ داده است. به اتاق مجاور رفتم و دیدم حدود ٢٠ نفر به دیوار تکیه داده و گریه می‌کنند. سوار خودرو شده و به فرودگاه آمدیم. جمعیت عظیمی آنجا بود. ٣٠ دقیقه‌ای صحبت کردم. هم درباره پدر و هم درباره مسائل جاری کشور. سوار هواپیما شدیم و به تهران آمدیم. بچه‌ها را به خانه فرستادم و خودم راهی بهشت زهرا شدم. بر سر قبری که قرار بود پدر دفن شوند نشستم. فردی روحانی هم کنار من بود. هر بار که قبر آماده می‌شد مردم داخل آن می‌خوابیدند و امکان دفن به‌خاطر ازدحام جمعیت فراهم نمی‌شد. مردم داخل قبر می‌خوابیدند و یا با خاک قبر را پر می‌کردند. آقای بهشتی هم آنجا بودند. به من گفته شد اگر می‌خواهید پدر را ببینید به غسالخانه بیایید. رفتم آنجا دیدم شهید چمران هم با لباس نظامی از کردستان آمده‌اند. به هر روی، روی پدر را کنار زدم و سیمای او را دیدم. دیدم غسالخانه را پدر خود افتتاح کرده بود. به غسال گفته بودند مرا که آوردند خوب بشویید. به‌هرحال آن روز امکان دفن فراهم نشد. اعلام کردیم که مردم بروند و فردا دفن انجام خواهد شد. خود ما هم به خانه بازگشتیم. بحث شد که چگونه می‌شود مراسم را انجام داد که مردم مانع نشوند. به این نتیجه رسیدیم که پیکر ایشان را بین ساعت یک تا دو بامداد دفن کنیم. رفتیم و دفن انجام شد و تازه مردم به بهشت زهرا سرازیر شدند.

– چه کسی بر پیکر ایشان نماز خواند؟
* آیت‌الله سیدابوالفضل موسوی زنجانی. بالاخره ایشان در ۶٩ سالگی به دیار حق شتافتند. بعد از این همه سال همچنان آن خواب ارومیه برایم عجیب است. ١٩ اسفند ۵٧ مادرم فوت کردند و ١٩ شهریور ۵٨ آیت‌الله طالقانی از دنیا رفتند.

عضو دفتر آیت الله طالقانی: طالقانی مصلحی انسانی و انسانی فراتر از دین و مذهب بود/ نگاه انسانی طالقانی، تفاوتی بین مبارز مسلمان و یک مبارز غیرمسلمان قائل نبود/ آیت‌الله طالقانی یک سوسیال‌دموکرات بود
این روزنامه در دومین مطلبی که درباره آیت الله طالقانی منتشر ساخته، به بررسی اندیشه های وی در گفتگو با محمدمهدی جعفری، از اعضای دفتر آیت الله پرداخته است. نزهت امیرآبادیان در مقدمه این گفتگو که با عنوان «مصلح انسان‌مدار» به چاپ رسیده، نوشته است:
«یار غار آیت‌الله طالقانی بوده. از همان نوجوانی با اندیشه‌های طالقانی رشد کرده و در زندان همراهش بوده است. سیدمحمدمهدی جعفری، استاد بازنشسته دانشگاه شیراز، نویسنده، مترجم، پژوهشگر متون دینی و فعال و زندانی سیاسی دوران پهلوی، همراه همیشه آیت‌الله طالقانی بوده است. به مناسبت سالمرگ استاد با شاگرد، همراه و دوست طالقانی به گفت‌وگو نشستیم.»

در این مصاحبه می خوانیم:
– آشنایی شما با آقای طالقانی از چه سالی شروع شد و تا چه زمانی ادامه داشت و روابط شما به چه شکلی بود؟
* آشنایی من با آیت‌الله طالقانی به دوره دبیرستان برمی‌گردد؛ زمانی که من کتاب‌های ایشان را می‌خواندم. البته از سال ١٣۴٠، که برای ادامه تحصیل به تهران رفتم و عضو نهضت آزادی ایران هم بودم، ارتباط نزدیکم با ایشان آغاز شد. شب‌های جمعه با سایر دانشجویان به مسجد هدایت می‌رفتیم و از تفسیر قرآن ایشان استفاده می‌کردیم. در جلسات مربوط به نهضت آزادی ایران و انجمن اسلامی دانشجویان هم خدمت ایشان می‌رسیدیم؛ اما بهمن‌ماه ١٣۴١، قبل از رفراندوم شاه و انقلاب سفید، که ایشان و شماری از دانشجویان و اعضای جبهه ملی را دستگیر کردند و به زندان انداختند، ما بیرون از زندان در چارچوب نهضت آزادی ایران فعالیت می‌کردیم، تا اینکه در اول خرداد ١٣۴٢، ما را هم در جلسه‌ای دانشجویی دستگیر کردند و به زندان انداختند. در سال ١٣۴٢، محاکمه نظامی شدیم. نام من هم جزء پرونده نهضت آزادی بود و جوان‌ترین عضو آن بودم. در زندان هم در خدمت ایشان بودیم. در زندان تفسیر (قرآن) می‌گفتند و من تفسیرهای‌شان را می‌نوشتم و پاک‌نویس می‌کردم و خدمت‌شان می‌دادم. دو، سه جلد تفسیر به این وسیله در زندان تهیه و بعد از زندان، چاپ شد. ایشان چندماه بعد از آزادی من در سال ١٣۴۶ از زندان آزاد شدند. من باز هم خدمت‌شان می‌رسیدم و ارتباط نزدیکی داشتم. شب‌های جمعه همچنان در مسجد هدایت و در منزل ایشان خدمت‌شان می‌رسیدیم. تا اینکه ایشان را در سال ١٣۵٠ به زابل و بعد به بافق کرمان تبعید کردند. در سال ١٣۵٢، به تهران برگشتند و من مجددا خدمت‌شان می‌رسیدم و درباره مسائل سیاسی و مسائل تفسیر صحبت می‌کردیم و من از حضور ایشان استفاده می‌کردم. تا اینکه در سال ١٣۵۴، مجددا ایشان را گرفتند و به زندان اوین بردند. ایشان بعد از مدتی از زندان اوین، یادداشت‌هایی در تکمیل تفسیر سوره آل‌عمران برای من می‌فرستادند. ارتباط من با ایشان برقرار بود تا اینکه در سال ١٣۵٧ بر اثر انقلاب اسلامی مردم ایران، از زندان آزاد شدند و تا هنگام فوت‌شان در شهریور ١٣۵٨ نیز، بنده عضو دفتر ایشان بودم.

– مهم‌ترین شاخصه‌های تفکر آیت‌الله طالقانی را چه می‌دانید؟
* آقای طالقانی را می‌شود یک مفسر قرآن و یک مصلح اندیشه‌های دینی معرفی کرد. ایشان تفسیر قرآن، نهج‌البلاغه و سنت رسول خدا را وسیله‌ای برای رشد و تعالی انسان می‌دانستند، ازهمین‌رو ایشان، یک مصلح انسان‌دوست بودند؛ یعنی انسانی فراتر از دین و مذهب، آنچه را از قرآن، سنت رسول‌خدا و نهج‌البلاغه آموخته بودند وسیله‌ای برای رشد انسان‌ها و خدمت به انسان‌ها می‌دانستند. می‌توانیم ایشان را یک مصلح انسانی بدانیم، نه یک مصلح مسلمان. ایشان در مسیر اسلام و مذهب شیعه فعالیت داشتند و از کارشناسان و علمای این دین و مذهب بودند، ولی فکرشان خیلی از این فراتر بود و می‌توان ایشان را یک مصلح انسانی نامید.

– شما تأکید بیشتری بر بخش انسانی تفکر آیت‌الله طالقانی داشتید .آیا در زمینه سیاسی هم می‌توان ایشان را یک «انسان‌مدار» معرفی کرد؟
* ایشان به آزادی خیلی توجه داشتند؛ آزادی همه انسان‌ها از قید استبداد، استثمار، استبداد سیاسی و استبداد اقتصادی. ایشان در مسائل سیاسی هم نگاه انسانی داشتند. برای ایشان یک مبارز مسلمان و یک مبارز غیرمسلمان تفاوت نمی‌کرد. می‌گفتند که همه با ظلم و دیکتاتوری مبارزه می‌کنند و باید به همه توجه داشت و هر کاری که می‌توان برای خدمت به انسان‌ها انجام داد. حتی در صحنه بین‌المللی هم همین نظر را داشتند؛ به‌طوری‌که وقتی یک هیأت کوبایی بعد از انقلاب اسلامی به ایران آمدند و خدمت ایشان رسیدند، آیت‌الله طالقانی گفتند هرجا که مبارزه با ظلم است، همان‌جا اسلام است. وقتی سخنان ایشان برای رئیس هیأت نمایندگی کوبایی‌ها ترجمه شد، او گفت اگر اسلام این است، من هم مسلمان هستم یعنی به ‌عنوان مبارزه با ظلم؛ بنابراین ایشان در همه زمینه‌ها به انسان نظر داشتند.

– این‌روزها گاهی شاهد خوانش‌های تندی از اسلام در کشورهای اسلامی هستیم. با توجه به اینکه ریشه تفکر آیت‌الله طالقانی اسلام بود، ایشان در زمینه سیاسی چطور به مردم‌سالاری و مشارکت مردم در سیاست معتقد بودند؟ ریشه تفسیرشان از کجا بود؟
* ریشه تفسیر و اعتقادات ایشان اسلام بود، اما همین مسئله انسانی و جهان‌شمولی انسان را هم از قرآن، سنت رسول ‌خدا و نهج‌البلاغه گرفته بودند .برداشت‌ها مختلف است، داعش هم از قرآن برداشت می‌کند و هرکس را که در چارچوب تنگ افکار خودش نباشد، کافر می‌داند و گردن می‌زند، اما کسی مانند امیرالمؤمنین علی‌ابن‌ابی‌طالب، از قرآن برداشتی می‌کند که براساس آن حتی به قاتل خودش هم لطف و محبت می‌کند و او را یک بیمار می‌بیند که باید علاجش کرد. اینها برداشت‌های مختلف از قرآن هستند. آیت‌الله طالقانی هم تحت ‌تأثیر برداشت‌های رسول خدا و امیرالمؤمنین بود، او آزادی و دموکراسی را در متن اسلام می‌دانست. ایشان می‌گفت رسول، یعنی آزادکننده و رسول خدا کسی است که انسان‌ها را از قید بندگی شیطان و بندگی طاغوت آزاد می‌کند. طاغوت می‌تواند هرکسی باشد که از حد انسانی خود طغیان کرده، چه فرعون باشد، چه یک دیکتاتور و چه یک انسان معمولی که به دیگران حکم می‌کند و خودش را بالاتر از آنان می‌داند.
آقای طالقانی می‌گفت که رسول کسی است که آمده تا انسان را از بندگی شیطان، بندگی انسان‌های طاغی و بندگی نفس آزاد کند. در صحنه اجتماع هم می‌گفتند که با شرکت‌دادن همه شهروندان در سرنوشت خودشان از راه شوراها، همین اصول و تعالیم پیاده می‌شود. ایشان نمی‌گفت که فلانی ایمانش کمتر است یا فلانی تقوا ندارد یا اینکه کسی که پیرو مذهب شیعه یا اسلام است؛ بلکه می‌گفت هرکسی که شهروند این کشور است باید از طریق شوراها در سرنوشت اجتماعی خودش شرکت کند و آزاد است که انتخاب کند. [در اندیشه ایشان] [ آزادی انتخاب با مردم است و آیت‌الله طالقانی بر شوراها، مردم‌سالاری و دموکراسی تأکید فراوان داشت و تا آخر عمر هم روی آن ایستاده بود.

– اما آیا مردم‌سالاری و شورا به این معنا در متن مقدس وجود دارد؟ یا اینکه آیت‌الله طالقانی متون دینی را با توجه به مسائل امروز تفسیر می‌کردند؟
* بله، در متون اسلام مردم‌سالاری و شورا وجود دارد. منتها برداشت‌ها متفاوت است. آن شورایی که آیت‌الله طالقانی از آن سخن می‌گفت و تأکید می‌کرد که پیغمبر هم روی این مسئله تأکید کرده؛ «و شاورهم فی‌الامر» بود. «امر» هم یعنی مسائل اجتماعی و روزمره زندگی، نه آن اصول اعتقادات. درواقع اصول اعتقادات، توحید، معاد، نبوت و مانند اینها، مسائل شورایی نیست. اما درباره مسائلی مانند اداره جامعه، جنگ، صلح و مدیریت، به رسول خدا(ص) هم می‌فرماید که «شاورهم»، یعنی با اینها مشورت کن. این همان بحث مؤمنین در سوره شوراست که می‌فرمایند: «و امرهم شوری بینهم»؛ اینجا هم منظور همان مسائل اجتماعی است. مدیریت اجتماع، شهر و کشور با شور و مشورت است. منتها برداشت‌های مختلفی می‌کنند؛ یا به علت اینکه خودشان هم به‌درستی نمی‌دانند، یا به علت اینکه مصالحشان اقتضا نمی‌کند. منتها آیت‌الله طالقانی می‌گفت که من هیچ برداشتی از خودم ندارم، بلکه همه اینها از قرآن، سنت رسول خدا و سیره ائمه معصومین است؛ که همه [مسائل اجتماعی] با مشورت و شرکت‌دادن مردم انجام می‌شده است. اصل در قرآن، سنت و سیره است، اما در مورد چگونگی اجرای آن، باید به شکل روز و تجارت بشری و دانش‌های بشری تکیه کرد. یعنی امروز، دیگر «اصحاب حل و عقد» نمی‌توانند بنشینند و تصمیم بگیرند، بلکه به صورت شوراهای مختلف، از شورای دِه گرفته تا شورای ملی و کشور، همه اینها باید بنشینند [و تصمیم بگیرند]. منتها اینکه به چه شکلی باشد؟ این را خود افراد بشر با تجربه‌هایی که در طول تاریخ به‌دست آورده‌اند تعیین می‌کنند؛ اینکه یک مجلس باشد، دو مجلس باشد، مجلس سنا باشد، مجلس شورا باشد، اینها با افراد بشر است، ولی اصل آن در قرآن، سنت و سیره ائمه(ع) هست.

– همان‌طور که گفتید، آیت‌الله طالقانی توجه ویژه‌ای به قرآن و تفسیر آن داشت. شما در صحبت‌هایتان به این اشاره کردید که ایشان به آیه «و امرهم شوری بینهم» توجه داشته‌اند. آیا در زمان حیات آیت‌الله طالقانی هم چنین بحثی مطرح بود؟
* بله، اتفاقا در تفسیر ایشان هم این موضوعات وجود دارد. «اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولی‌الامر منکم»؛ اتفاقا این اطاعت در همان نظام دموکراسی و شورایی وجود دارد. دموکراسی هیچ‌وقت با هرج‌ومرج و اینکه هرکسی مطابق با دیدگاه خودش هر کاری انجام دهد، قابل‌اجرا نیست، بلکه شورا تشکیل می‌شود و همه اظهارنظر می‌کنند و در نهایت، باید همه از آن نتیجه‌ای که گرفته می‌شود اطاعت کنند. نگویند که ممکن است اکثریت اشتباه کنند و اقلیت نظر دیگری داشته است. اتفاقا در همان آیه ١۵٩ «و شاورهم فی‌الامر» سوره آل‌عمران، [سپس می‌فرماید] «فاذا عزمت فتوکل علی‌الله». یعنی با مردم مشورت کن و درباره یک مسئله، نظر همه را بخواه، اکثریت هرچه که نظر دادند، تو تصمیم بگیر که آن نظر اکثریت را به اجرا دربیاوری و آن‌وقت، نزد خودت این وسواس را نداشته باش که ممکن است در اقلیت نظر صحیح‌تری بوده است و «فتوکل علی‌الله»، به خدا توکل کن، «ان‌الله یحب‌المتوکلین». هنگامی که در نتیجه مشورت با دیگران تصمیمی گرفته شود، مدیر باید آن تصمیم را به اجرا بگذارد. البته به خود من هم بارها گفته‌اند، بعضی‌ها، خیال می‌کنند که «فاذا عزمت فتوکل علی‌الله» یعنی اینکه با مردم مشورت کن، هرچه می‌خواهند بگویند ولی تو خودت تصمیم بگیر. این‌طور نیست. آیت‌الله طالقانی روی حروف و کلمات قرآن تأکید داشت؛ می‌گفت که «فـ» یعنی «در نتیجه» آن مشورت، هر تصمیمی که گرفته شد، آن‌گاه با عزم جزم و آهنگ استوار، آن را به اجرا درآور، چون در مجلس شورای اسلامی، در مجلس سنا، در کنگره و در هرجای دنیا که می‌بینیم درباره یک مسئله همه نظر می‌دهند و نظر اکثریت به اجرا درمی‌آید. چه کسی به اجرا درمی‌آورد؟ رئیس مجلس به دولت ابلاغ می‌کند که به اجرا دربیاورد. آنها هم نباید تردید داشته باشند. اینجاست که اطاعت از خدا و رسول و اولی‌الامر به این معناست که وقتی می‌گوییم به این وسیله یعنی شور و مشورت با یکدیگر تصمیمی گرفتید که آن تصمیم، به قول امیرالمؤمنین روی‌هم‌ریختن عقل‌های افراد است؛ «شارکهم فی عقولهم». کسی که با دیگران مشورت کند در خرد جمعی شرکت داشته است؛ باید این خرد جمعی را به اجرا دربیاورد نه‌اینکه هرکس مطابق با نظر خودش به اجرا دربیاورد، بلکه یک نفر باید به اجرا دربیاورد و دیگران هم باید اطاعت کنند. آن اطاعت نتیجه این مشورت است، نه‌اینکه در تناقض با آن باشد. در آنجا که «اطیعواالله و اطیعواالرسول» و به‌خصوص که «اولی‌الامر» را مطرح می‌کند، «اولی‌الامر» همان کسانی هستند که مدیریت کشور را در دست دارند، ولی نتیجه شور و مشورت و آرا و نظریات یک مجلس را که به هر شکلی و در هر زمانی باشد، به اجرا درمی‌آورند و باید اطاعت کرد.

– درواقع شما می‌فرمایید که «وامرهم شوری بینهم» مقدم است و برای حاکمان آمده و «اطیعوا الله» برای مردم، یعنی پس از شورا دیگر باید «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» باشد.
* بله، بعد از تصمیم‌گرفتن و نظردادن، هرکسی نباید بگوید که خب من نظرم با این مخالف است و چیز دیگری می‌خواهم. همه باید اطاعت کنند و آن تصمیمی که بر اثر شورا گرفته شده به اجرا دربیاید.

– شما جای چه بخشی از اندیشه آیت‌الله طالقانی را برای جامعه امروز و نسل امروز ما خالی می‌بینید؟
* ایشان بر آزادی و عدالت، هر دو، تأکید داشتند. من در چندجا هم گفته‌ام که آیت‌الله طالقانی یک سوسیال‌دموکرات بود. برخی از این اصطلاح ناراحتند که چرا من گفته‌ام سوسیال‌دموکرات! سوسیالیسم به معنای عدالت اجتماعی است، نه به معنای وابستگی به مکتب سوسیالیسم یا وابستگی به مارکسیسم.
منظور من از سوسیالیسم، به معنای عدالت اجتماعی است. دموکرات هم به معنای اعتقادداشتن به اصل آزادی و مردم‌سالاری است. بنابراین آیت‌الله طالقانی هم روی آزادی و هم روی عدالت، به یک اندازه تأکید می‌کردند. عدالت به معنای دادن حقوق مردم و اختیار امکانات کشور را به مردم دادن است. درباره آزادی هم، باید همه در کشور آزاد باشند که بتوانند از امکانات چه معنوی و چه مادی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، به‌طور یکسان استفاده کنند. هرکس به اندازه استعداد، مدیریت‌ و شایستگی‌ای که دارد، استفاده می‌کند. از همین‌رو امروز من برای جوانان این فکر آیت‌الله طالقانی را بسیار لازم و ضروری می‌دانم.
آزادی و عدالت را که ایشان پیوسته بر آنها تأکید داشتند، در میان نسل جوان ترویج کنیم و شکل آن را هم عرضه کنیم، نه اینکه فقط تئوری و اصولی که قابل اجرا باشد یا نباشد [را عرضه کنیم]. آیت‌الله طالقانی می‌گفت که آزادی را به شکل شوراها می‌توان به اجرا درآورد و عدالت را با حفظ حقوق مردم در ارتباط با امکانات کشور [به دست آورد]. ایشان نه به اقتصاد دولتی معتقد بودند و نه به اقتصاد سرمایه‌داری. ایشان معتقد به اقتصاد آزادی بودند که تحت کنترل و نظارت دولت باشد و اجازه ندهد که سرمایه‌داری و لیبرالیسم وحشی همه استعدادها را به خدمت خودش دربیاورد و استثمار کند و همچنین دولت آن‌چنان کنترلی نداشته باشد که اشخاص نتوانند از حقوق مادی و سرمایه‌های اجتماعی خودشان استفاده کنند. این مسئله را باید به شکل‌های مختلف در میان جوانان ترویج کرد که با این افکار آشنا شوند و استفاده کنند. امروز متأسفانه افکار مذهبی به شکلی ارائه می‌شود که نه‌تنها افراد را جذب نمی‌کند، بلکه دفع می‌کند و به‌صورت دین‌گریز و دین‌ستیز درمی‌آورد. افکار آیت‌الله طالقانی بسیار جذاب است و هیچ‌کدام از مسائل مذهبی را هم بدون سند بیان نکرده، که از خودش باشد. همه مستند به قرآن، سنت و سیره ائمه(ع) است و از همین‌رو ما که امکاناتی داریم باید این افکار را در میان جوانان ترویج کنیم. جوانان هم نباید شخصیت‌ها را ملاک قرار دهند، بلکه باید اصول و اندیشه‌ها را ملاک قرار دهند و اگر شخصیتی منحرف شد، فکر نکنند اسلام همین است و آن اصول باعث انحراف شده، بلکه باید متوجه شوند که آن شخص این‌چنین شده است. ما شخصیتی مثل آیت‌الله طالقانی هم داریم که از همین اصول استفاده می‌کند و راه درست را پیش‌پای افراد می‌گذارد. بنابراین باید به اندیشه و اصول توجه داشت.

– به‌روزبودن فکر آیت‌الله طالقانی تأثیر زیادی روی نیروهای ملی و روشنفکران آن دوران داشت. از آن روزگار خاطره‌ای هست که تعریف کنید؟
* بله، ما در زندان خدمت ایشان بودیم؛ عده‌ای مارکسیست بودند و افراد لاییک، ملی و مذهبی با افکار و اندیشه‌های گوناگون در زندان به‌سر می‌بردند. آیت‌الله طالقانی، با توجه به همان مقدمه‌ای که عرض کردم، نگاهی انسانی به همه داشت. ایشان از اوضاع جهان اطلاع کافی داشت، از اصول و عقاید مارکسیستی، ملی- مذهبی و همه اطلاع داشت. از همین‌رو ایشان تعصبی در هیچ چارچوبی نداشت و همه را به اسم انسان‌هایی می‌نگریست که باید آزاد باشند تا به رشد و تکامل برسند. همه، این خصوصیت آیت‌الله طالقانی را و هم اینکه نسبت به آنها مهربان بود [را تجربه کردند]. آیت‌الله طالقانی هم تجربه داشت و هم از مسائل روز آگاه بود، همه جذب ایشان می‌شدند و این افکار پیوسته زنده و به‌روز است.

پاپ: انجیل از ما خواسته همسایه درماندگان باشیم
روزنامه شرق در صفحه ۱۲ و در یادداشتی با عنوان «فرمانی برای تمام فصول»، با اشاره به تکذیب سریع جمله منقول از مرکل، صدراعظم آلمان که با شائبه توهین به مکه در فضای مجازی دست به دست می شده، به درخواست پاپ از کاتولیک ها برای پذیرش نوع دوستانه پناهجویان پرداخته و آورده است:

«…. پاپ فرانسیس، رهبر مسیحیان کاتولیک جهان در اظهاراتی خطاب به زائران و گردشگران در میدان سنت پیتر واتیکان، با اشاره به اینکه مادر ترزا، راهبه اروپایی در هند از فقرا مراقبت می‌کرد، خواهان میزبانی گروه‌های مذهبی و صومعه‌سراهای کاتولیک اروپا از پناه‌جویان شد.

پاپ فرانسیس تأکید کرد: «در مواجهه با تراژدی ده‌ها هزار پناه‌جویی که در حال فرار از مرگ در اثر جنگ و گرسنگی و در پیش‌گرفتن مسیری برای یافتن امید به زندگی هستند، انجیل از ما خواسته تا همسایه درماندگان و نیازمندان باشیم و به آنها امیدهای واقعی بدهیم. این کافی نیست که به آنها بگوییم شجاع باشید و همانجا بمانید.»

رهبر مسیحیان کاتولیک جهان در ادامه گفت: «هر کلیسا، جامعه مذهبی، صومعه‌سرا و مکان مقدسی در اروپا باید میزبان یک خانواده پناه‌جو باشد و آغاز‌کننده این کار نیز اسقف‌نشین شهر رُم که متعلق به من است خواهد بود. وی همچنین از اسقف‌های سراسر اروپا خواست تا کلیساها و اسقف‌نشین‌ها را در اجابت تقاضای او در اختیار یک خانواده از پناه‌جویان قرار دهند تا توصیه‌های انجیل را به شکل ملموس ابراز کنند».

به گزارش خبرگزاری‌ها پاپ فرانسیس، همچنین گفت؛ دو کشیش‌نشین واتیکان میزبان دو خانواده پناه‌جو خواهند بود، اما جزئیات بیشتری از آن اعلام نکرد. به گفته یک سخنگوی واتیکان، این نهاد مذهبی در حال تصمیم‌گیری است که از کدام خانواده‌های پناه‌جو میزبانی خواهد کرد. دبیرکل سازمان ملل متحد در پیامی به مناسبت روز جهانی خیریه که هم‌زمان با سالگرد درگذشت مادر ترزا برگزار می‌شود، پیامی منتشر کرده بود که در آن از مردم در سراسر جهان خواست: «در رویارویی با درد و رنج بشر داوطلب شوند و خیرخواهانه اقدام کنند».

…. به گفته بان کی مون «به‌هرحال در این سال‌ها در دورانی که نیاز به کمک انسان‌دوستانه، هیچ‌گاه بیش از حال حاضر نبوده و در زمانی که بیشترین پناه‌جویان و آوارگان نسبت به هر دورانی پس از پایان جنگ جهانی دوّم وجود دارد، خیریه‌ها نقش بسیار حیاتی در برآوردن نیازهای بشری دارند».

کیومرث پوراحمد: درویش بر خلاف برخی دوستان، برای تبلور اسلام پول میلیاردی نگرفته است
شرق در گزارش برگزاری جشن خانه سینما، به حاشیه های آن اشاره کرده و با اعلام انتقاد سینماگران از عدم حضور وزیر ارشاد در این جشن، از قول میرکریمی، مدیرعامل خانه سینما آورده است:
– متأسفانه دولت‌ها نگاهشان به مسائل اقتصادی یا سیاسی متفاوت است و تنها چیزی که در آن اشتراک دارند بی‌اعتنایی به فرهنگ است.
– امیدوارم آقای روحانی در نشست رسانه‌ای پیش‌رو در مقابل این سؤال که برای مقوله فرهنگ و هنر چه کرده‌اید، برای سومین‌بار از بازگشایی خانه سینما به‌عنوان دستاورد دولتش یاد نکند.

در ادامه این گزارش، به تقدیر از احمدرضا درویش اشاره شده و با بسیار خواندن حواشی آن، آورده است: کیومرث پوراحمد در صحبت‌هایش از تأثیر درویش در سینمای ایران سخن گفت. او به آخرین اثر او و جفایی که در اکران به این فیلم شده است پرداخت و افزود: «حُسن بزرگ درویش به‌نسبت دیگر دوستانی که برای تبلور اسلام پول میلیاردی می‌گیرند، این است که آنچه صرف کرده پول جیب مردم ایران نیست بلکه یا سرمایه‌گذار دارد یا آن را از جای دیگر تهیه کرده‌ است و این غم‌انگیز است که از اکران پایین کشیده شود.»

درویش نیز در صحبت‌هایش درباره مشکلات اکران فیلمش گفت: «رستاخیز با عنایت و توجهات صاحبش، به فضل خدا و با مجوز قانونی و اتکا به فتاوای مراجع عالی‌قدر و حجت شرعی ساخته شد و به اکران عمومی درآمد. آنچه بر اثر تصمیم مدیران دولتی مبنی‌بر پایین‌کشیدن این فیلم از پرده‌ اکران و توقف و تعلیق نمایش آن به بهانه‌ جلوگیری از تضعیف جشن هسته‌ای صورت گرفت حکایتی عبرت‌آموز است که مسئولان سیاست‌ورز، لاجرم می‌بایست پاسخ‌گوی آن باشند. ما بنا به رهنمود آن حکیم فرزانه، به خداوند سبحان توکل و بر باور خود ایستادگی خواهیم کرد و سینه‌ پردردمان را نه برای اغیار و بیگانگان که برای دیده‌بانِ بیدارِ مُلک و ملت گشوده‌ایم.»

حجت‌الله ایوبی نیز در بخش پایانی مراسم درباره صحبت‌های سینماگران در قبال پایین‌کشیدن فیلم رستاخیز از اکران و مسئولیت وزارت ارشاد در مواجهه با این موضوع صحبت کرد و گفت: «ته دلم با خودم می‌گفتم که هنوز از فضای آقای درویش خارج نشده‌ایم. ‌ای‌کاش به او عشق نمی‌ورزیدم، ‌ای‌کاش مخالف فیلمش بودم و طرفدار این نبودم که فیلمش نمایش داده شود تا آن‌وقت برخی از فرمایشاتی که در اینجا مطرح شد به من می‌چسبید. کاش می‌توانستم لااقل حرف بزنم اما از آن هم محروم هستم و ناچاریم صبر کنیم تا این مشکل هم در سینما حل شود.»

دیگر عناوین منتشر شده در «شرق» امروز:
«جریان اجتماعی به صرف تبلیغ و لایک و کامنت شکل نمی‌گیرد»، گفتگو با حسن نمکدوست تهرانی درباره راه‌اندازی کمپین‌های پرشمار این روزها در جامعه ایران /با تنظیم نگار حسینی

محمدعلی انصاری، رئیس مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی: نباید اجازه دهیم هر کسی با نام و آرمان‌های امام (ره) دکان باز کند / من مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی(ره) را یکی از هدایای امام به مردم تلقی می‌کنم که با مشکلات زیاد و بلاهایی که بر سرش آمد، همه تلاشش را به‌خوبی انجام داد تا وظیفه نهاده‌شده بر عهده‌اش را انجام دهد.

مشاور فرمانده نیروی قدس: اجر شهدای مدافع حرم از شهدای جنگ تحمیلی بیشتر است / بعضی از شهدا ایرانی نیستند و نمی‌توانند پیکرشان را به کشورشان بازگردانند و در آنجا غریب مانده‌اند که بخش عمده‌ای از آنها را برادران افغانی تشکیل می‌دهند و همین الان هم منطقه حرم حضرت زینب (س) تحت کنترل این برادران قرار دارد.

مدیرکل کمیته امداد استان تهران: تهرانی‌ها روزانه ۸ تومان صدقه می‌دهند / صددرصد کمک‌های صدقات در اختیار مردم نیازمند قرار می‌گیرد/ چنانچه هر تهرانی روزانه ۲۰۰ تومان صدقه بدهد، کمک حاصل از این صدقات در سال ۹۴۹ میلیارد تومان خواهد شد که می‌تواند کمک مؤثری در رفع مشکلات نیازمندان باشد.

«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «شرق» را مرور کرده است: «رهبری: با همه کشورها به جز شیطان بزرگ در سطوح مختلف دولتی، اقوام و ادیان، اهل مذاکره و تفاهم هستیم/کوبیدن جوانان حزب‌اللهی با تعابیری نظیر افراطی، کار بسیار غلطی است/ تا ٢۵ سال آینده چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت»، «اعظم طالقانی: با رفتار و مشی‌ که آیت الله طالقانی داشت، اگر زنده می‌ماند خیلی از اتفاقات بد نمی‌افتاد/ همه گروه‌های انقلابی او را قبول داشتند /عمده مطالعات ایشان درباره ایدئولوژی‌ها، جهان‌بینی‌ها و نظریه‌های متفکران و مکاتب بود»، «عضو دفتر آیت الله طالقانی: طالقانی مصلحی انسانی و انسانی فراتر از دین و مذهب بود/ نگاه انسانی طالقانی، تفاوتی بین مبارز مسلمان و یک مبارز غیرمسلمان قائل نبود/ آیت‌الله طالقانی یک سوسیال‌دموکرات بود»، «پاپ: انجیل از ما خواسته همسایه درماندگان باشیم» و «کیومرث پوراحمد: درویش بر خلاف برخی دوستان، برای تبلور اسلام پول میلیاردی نگرفته است»مرور مطبوعات/ ‌‌پنج‌شنبه ۱۹ شهریور/ روزنامه شرق

مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. منصور

    بـِسـم ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن
    مثنوی عاشورایی «قتیل عشق» تقدیم می‌گردد به فدائی حضرت زینب، مدافع حرم اهل بیت، شهید والا مقام مهدی عزیزی و تمامی شهدای مدافع حرم اهل بیت علیهم‌السلام
    «قتیل عشق» تقدیم به شهید مهدی عزیزی
    می‌گشایم کربلا را باب عشق – قبلۀ شش گوشۀِ اصحاب عشق
    می‌نویسم آن قتیل عشق را – باده نوشِ سلسبیلِ عشق را
    کوچه گرد عشق زینب در دمشق – غرقه شد در عمق اقیانوسِ عشق
    بی‌سر و سامان عشق فاطمه – شد نصیبش کربلا در خاتمه
    در سرش شور وَلا دیدی چه کرد – با وجودش کربلا دیدی چه کرد
    دل پریشانِ غمِ بانویِ آه — خیمه‌های زینبی را شد پناه
    وز خُم کوثر سبوی باده خورد – در دمشقِ عشقِ زینب، جان سِپُرد
    سینه ها را تا گذارم داغ عشق – نقش مهدی می‌کشم بر طاق عشق
    او که بودش کربلا را آرزو – می‌نویسم غصۀِ جان‌سوز او
    می‌نگارم بر سر نی لاله را – خونِ دل بر چشمِ زینب، ژاله را
    در دمشقِ عشقِ زینب کوچه گرد – می‌نویسم غِصۀِ آن اهل درد
    تا حدیث عاشقی را بشنوی – می‌سُرایم کربلا را مثنوی
    می‌نویسم غصۀِ محبوب را – آن مسیحای به نی مصلوب را
    غرقه در خون بر سر نی ماه را – پاره‌پاره نعش ثارالله را
    در غروب کربلا، اشراق را – چون شقایق، سینه ها، پُرداغ را
    بر سر نی می‌نگارم نور را – کرده اعجاز قَبَس در طور را
    کربلا را لاله‌ها از اشتیاق – دم به دم نو می‌شود بر سینه داغ
    کربلا را این چه داغ است و چه سوز – دم به دم نو می‌شود هر شام و روز
    این چه آتش بر دل شوریده است – گشته جاری سیل خون از دیده است
    تا ابد بنهاده بر دل، داغ چیست -سر جدا بر نیزه را اشراق چیست
    اشکِ خون از دیده می‌بارد قلم – بر زمین افتاده ساقی بی علم
    غرقه در خون بر زمین افتاده ماه – آسمان را سینه می‌سوزد ز آه
    آنکه دریا بر لبش دارد عطش – نقش زهرا می‌زند خون بر لبش
    بر لب دریا به خون آغِشته عشق – نقش زیبای خدا را کِشته عشق
    ساقی و دست و سبو، بی باده مست – بر زمین آیینه‌ای افتاده مست
    او که خونش می‌زند سر از گلو – نقش زیبای خدا پیدا در او
    وه چه زیبا بر زمین افتاده عشق – کرده مست آیینه را بی باده عشق
    کِشته خود را از غم زهرا به دار – اندر او پیدا چه زیبا نقش یار
    سر حق را بر سر نی فاش عشق – نقش ساقی می‌کشد نقاش عشق
    از لب ساقی تراود آب نور – می‌زند بر نیزه سر، مهتاب نور
    آن لب دریا عطشناکِ لبش – عاشقی بر روی زهرا مذهبش
    عشق زهرا برده تاب و توش او – بیرق سبز ولا بر دوش او
    چون شقایق کرده بر تن او لباس – می‌شود قربانیِ چشمانِ یاس
    ساقی و جام و سبو غرقاب خون – بر زمین جاری شراب لاله گون
    بی‌سر و بی‌پا و دستی می‌رسد – ساقی زینب پرستی می‌رسد
    بر سر نی می‌درخشد ماه عشق – جان فدایی گشتۀِ الله عشق
    قدسیان سرمست عطر و بوی او – بوی زهرا می‌دهد گیسوی او
    بسته بر سر نام یا زهرا مهی – سِر حق را چون علی دل آگهی
    فاتح و سردار دشت کربلا – عشق زهرا کرده او را مبتلا
    یاور و پشت و پناه زینب او – عاشقی را کرده بر پا مذهب او
    روبه سوی قبله گاه یاس عشق – پا به مقتل می‌نهد عباس عشق
    عشق زهرا بی‌قرارش کرده باز – سر به روی نیزه می‌خواند نماز
    آن تَیَمُم کرده با خاک ولا – غرقه خون گوید اذان کربلا
    با شقایق‌ها سراید بانگ عشق – کربلا را تا زند شش‌دانگ عشق
    قامت خون تا ببندد لاله مست – بانگ الا هو زند بر هرچه هست
    هم نماز او همه بود و نبود – قبله شش گوشه را دارد سجود
    آن ولا را قبلۀِ شش گوشه دار – کرده جان عاشقان را بی‌قرار
    بر الستش عرشیان مست بلا – هر طرف برپا ز عشقش کربلا
    از دمشق و از عراق و از یمن – می‌تراود عطر آن گلگون کفن
    کُلُ ارضٍ کربلا آورده عشق – اشک زینب کرده تر خاک دمشق
    چون شقایق قوم عاشق بر علی – بر الست زینبی مست بلی
    کرده ترک خان و مان و جان و تن – لاله‌های پرپر گلگون کفن
    داده سر گلبانگ عشق یاس را – کرده بر تن جوشن عباس را
    بی‌سروسامان عشق فاطمه – کربلا را بر گزیند خاتمه
    عاشقی این است و عشق آخر چنین – رَدِ سرخ خون عاشق بر زمین
    هرکه در سر شور مستی دارد او – اندر این ره گو قدم بگذارد او
    همچو مهدیِ عزیزی مست عشق – برگزیند کربلا را در دمشق
    نام یا زهرا کند سر بنده نقش – غرقه در خون پا نهد بر فرش و عرش
    در دمشق عاشقی شبگرد نور – باده نوشد از مِیِستان حُضور
    تا شود سرمست و شهر آشوب عشق – بر بلندای بلا مصلوب عشق
    در دمشق عاشقی از التهاب – وز خُم زهرا بنوشد دُردِ ناب
    تا شود مست آن شرابِ خاص را – سِرّ بداند کلنا عباس را
    کربلا، پایان و هم آغازِ عشق – کلنا عباس، رمز و رازِ عشق
    کلنا عباس یعنی او همه – جان و روح و تن فدای فاطمه
    از غم زینب غریق اشک و آه – سینه‌ها سوزانِ از حُرمِ نگاه
    تا بگیریم انتقام خون یاس – شیعه‌ایم و کلنّا مجنون یاس
    شعله‌ور از آتش احساس عشق – شیعه‌ایم و کلنّا عبّاس عشق
    چون شقایق اهلِ وادیِ بلا – پاسبان خیمه‌های کربلا
    گشته بر گِرد حرم آیینه ها – داغِ عشقِ فاطمه بر سینه ها
    تا حرامی منگرد ناموس عشق – غرقه طوفان گشته اقیانوس عشق
    سینه‌ها را قلزم خون پرخروش – بیرق سرخ حسینی را به دوش
    کلُّنا در تاب و تب از داغ یاس – بر حریم خیمه‌های او به‌پاس
    کلُّنا در کف گرفته تیغ عشق – نوش کوثر کرده از اِبریق عشق
    کلُّنا دست و سر و پا را قلم – کلُّنا حیرانِ در وادیِ غم
    جان فدای زینب و درد و غمش – جان فدای قامت از غم خَمش
    جان فدای درد و رنج و ماتمش – جان فدای اشک و آهِ هر دمش
    چشم خون پالای غرقه شبنمش – آن مسیحا بر نیِ، دل مریمش
    کلنا عباس یعنی این حدیث – در دمشق عاشقی با چشم خیس
    گو قلم گردد ز تن ما را دو دست – ظلم شب گیرد ز ما هر آنچه هست
    گو دوتا فرقم شود همچون علی – خون دل از روی من گردد جلی
    گو به نیزه سر به دارم آورند – سر جدا از جسم زارم آورند
    تیر و ترکش بر تنم بارد بسی – نیزه بر تن کوبدم گو هر کسی
    تا مرا در تن بود یک‌ذره جان – تا به تن باشد مرا روح و روان
    بر حریم حُرم زینب روز و شب – خیمه‌ها را می‌دهم پاس از ادب
    تا نگیرد چشم زینب رنگ اشک – می‌کشم او را به دندان بار مشک
    گو جدا گردد دو دست از تن مرا – گو شود شامِ بلا مدفن مرا
    گو بُرَند از تن سرم را تشنه لب – غرقه گردم در دل بحر تَعَب
    کربلا را جمله سر بردار عشق – با علی در نهروان عمّار عشق
    ای دریغا گر که زینب وا نهیم – یاس زهرا را دمی تنها نهیم
    با ولایت عاشقانِ راستین – عهد کجباف و عزیزی‌هاست این
    ای دلت خون از غم مستوریَ اش – ای فریدونی مَنال از دوریَ اش
    دل قوی دار ای دلت آشوب عشق – اندک‌اندک می‌رسد آن خوب عشق
    ظلم اسکندر نمی‌یابد دوام – می‌رسد ما را سحرگاه قیام
    یوسف زهرا عزیز مصر جان – می‌دهد ما را سحرگاهی اذان
    اندکی دیگر تحمل خوب عشق – می‌رسد آن شاه شهر آشوب عشق
    از یمن بانگ ولا آید به گوش – می‌رسد آن خرقۀ احمد به دوش
    چون علی دل‌دل سواری می‌رسد – یوسف زهرا تباری می‌رسد
    می‌رسد شهزاده‌ای از ملک حق – آفتاب حق زند سر از شفق
    گرد کوی‌اش آن ملائک در طَواف – بسته محمل، ناقه را آن شب شکاف
    کِشته دلها عاشقان را بر صلیب – می‌رسد ما را سحرگاهی قریب
    آن مسیحا را به پی آورده باز – می‌نماید پرچم حق را فراز
    می‌تراود از لبانش بوی سیب – می‌شود ما را ظهور او نصیب
    روشنای چشم زهرا می‌رسد – آن عزیز مانده تنها می‌رسد
    می‌رسد آری خدا را می‌رسد – یوسف گم گشته ما را می‌رسد
    شیعه را پایان شب غم می‌رسد – آن زلال چشم شبنم می‌رسد
    می‌رسد ما را سحرگاه ظهور – شام ظلمت را شکافد تیغ نور
    حیدری آن روی و مو آید میان – پا نهد بر تارک افلاکیان
    سینه ما را بر ظهورش پرهوس – یوسفی آید مسیحایی نفس
    آید از ره شهسواری چون علی – وَز رُخَش نور ولایت منجلی
    شیعه را سر می‌رسد این انتظار – می‌رسد آن یوسف زهرا تبار
    آخر آید این زمستان را بهار – چشم ما روشن شود از روی یار
    بر شب ظلمت سحرگاهی رسد – از شبستان علی ماهی رسد
    به امید ظهور یار ….
    20 شهریور 1394- تهران – منصور نظری

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.