تأملی بر رابطه مؤمن سوگوار با خداوند

علی مهجور: در این مجال نمی‌خواهم تا از انواع الاهیات در دوره معاصر بنویسم، بلکه مقصود پرداختن به «الاهیات تعزیت» است. بنا به استقصای نگارنده، دستِ‌کم در ادبیات الاهیاتی فارسی، این عنوان مسبوق به هیچ سابقه‌ای نیست، هرچند ماهیت چنین الاهیاتی در اشعار مراثی دینی، مراسم دینی و احیاناً شعائر ادیان، عملاً به چشم می‌خورد.

الاهیات چنان که از نامش پیداست، دانشی است که موضوع اصلی آن خداست و تمامی مباحث این علم با موضوع خدا گره خورده است. این دانش در تاریخ اندیشه، انواع متنوعی را به خود دیده است و عمدتاً به دو گونه الاهیات عقلی و الاهیات وحیانی تقسیم شده است. علاوه بر این، در دوره معاصر عنوان «الاهیات»، پذیرای مباحثی شده است که هرچند مستقیماً این بحث‌ها را نمی‌توان به عنوان مباحث اصلی الاهیات در کتاب‌های کلاسیک فلسفی دین، پی گرفت، اما می‌توان از آن‌ها به عنوان بحث‌های جدید الاهیاتی استقبال کرد. عناوینی همچون الاهیات کتاب مقدسی (biblical theology)، الاهیات تاریخی (historical theology)، الاهیات فمینیستی (feminism theology)، الاهیات رهایی‌بخش(liberation theology) و… درباره صبغه‌هایی از الاهیات بحث کرده‌اند، که در آن‌ها خداوند از جنبه خاصی محور بحث‌های الاهیاتی قرار گرفته است. مثلاً الاهیات رهایی‌بخش به پرسش‌هایی می‌پردازد که در آن‌ها رابطه خدا با آزادی و برده‌داری بررسی می‌شود. یا الاهیات فمینیستی رابطه خدا با جنسیت زنانه و مردانه را واکاوی می‌کند. در این مجال نمی‌خواهم تا از انواع الاهیات در دوره معاصر بنویسم، بلکه مقصود پرداختن به «الاهیات تعزیت» است. بنا به استقصای نگارنده، دستِ‌کم در ادبیات الاهیاتی فارسی، این عنوان مسبوق به هیچ سابقه‌ای نیست، هرچند ماهیت چنین الاهیاتی در اشعار مراثی دینی، مراسم دینی و احیاناً شعائر ادیان، عملاً به چشم می‌خورد.

محور اصلی الاهیات تعزیت، انسانی الاهی است که به خاطر خداوند به شهادت رسیده است و مؤمنان از طریق عزاداری برای این شهید، تقرب به خداوند را می‌جویند. در واقع وقتی ما از این پدیده با عنوان الاهیات یاد می‌کنیم، محور مباحثمان، اصل حادثه رخ‌داده نیست. حادثه رخ‌داده شهادت آن انسان الاهی است، اما آنچه در الاهیات تعزیت بما هو الاهیات، اهمیت می‌یابد موضوع خداوند و رابطه مؤمنان یک دین با اوست. بنابراین، نخستین ویژگی الاهیات تعزیت محوریت موضوع خدای پیوندخورده با مؤمنان عزادار است. فهم مؤمن عزادار از خداوند با فهم مؤمن غیرعزادار تفاوت‌هایی دارد. مهم‌ترین تفاوت این است که خدای مؤمن عزادار خدای یک انسان دل‌شکسته است؛ اگر مضمون این حدیث قدسی را بپذیریم که «والله فی قلوب منکسره» چنین فهمی از خدا برای مؤمن سوگوار پدیدار می‌شود. فهم انسان غیرسوگوار از خداوند، به هر گونه باشد، متضمن عنصر دل‌شکستگی نیست. اما دل‌شکستگی و مصیبت و عزا در رابطه بین مؤمن و خداوند چه اهمیتی دارد؟
برای پی بردن به اهمیت دل‌شکستگی و اندوه کافی است تا به وضعیت انسان‌ها در هنگام اندوه دقیق‌تر بنگریم. در اندوه و مصیبت عواطف انسان‌ها به یکدیگر پیوند می‌خورد و فاصله‌های شخصی و شخصیتی محو می‌شود و از میان می‌رود. یک فرد مصیبت‌دیده به محض اینکه از سوی دورترین اقوام و آشنایانش ابراز همدردی می‌بیند، با آن‌ها احساس الفت و صمیمیت می‌کند. بسیاری از دوستانی که روابطشان با یک فرد مصیبت‌دیده تیره و تار بوده، پس از رخداد مصیبت، کدورت را فراموش می‌کنند و رشته الفتی را که گسسته شده دوباره گره می‌زنند. به طور کلی اندوه و دل‌شکستگی موجب بروز عواطف و ایجاد پیوندهای عاطفی می‌شود.
خداوند چنانکه در متون تفسیری ما آمده دارای ویژگی‌های انسانی نیست و ذات او بری از شادی و رنج و امید و مانند آن‌هاست، اما در عین حال در قرآن کریم و در برخی از روایات ویژگی‌هایی برای خداوند ذکر شده است که شبه انسانی است. مثلاً خداوند می‌بیند و می‌شنود؛ یا بر قومی خشم می‌گیرد یا خاطیان را مجازات می‌کند و گاه می‌بخشد و مهر می‌ورزد. اگر با نگرش الاهیات سلبی به این مضامین بنگریم، چاره‌ای نداریم جز آنکه یا بگوییم این صفات و ویژگی‌ها را باید تأویل به صفاتی فراانسانی کنیم و یا بگوییم ما کلاً از آن‌ها چیزی نمی‌فهمیم. از سوی دیگر، مردمانی که مخاطبان کلام وحی و سخنان اولیای دین هستند، در معرکه دقت‌های زبان‌شناسانه و فلسفی ما خود را گرفتار نمی‌بینند و بی‌هیچ دغدغه و نگرانی، این صفات را در معنایی که بداهتا می‌فهمند، اخذ می‌کنند. از این رو وقتی یک مؤمن سوگوار به خداوند نظر می‌کند و به ویژگی‌هایی که از خداوند برای او متفاهم عرفی است توجه می‌کند، خداوند را همدرد و شریک در غم و مصیبت خویش می‌یابد.
خدایی که به فهم مؤمنان عوام در می‌آید واجد صفات انسانی است. چنین مؤمنانی خداوند را به مثابه یک ذهن دارای احساسات و تعقل لحاظ می‌کنند و به همین دلیل آنکه باخداتر است، معمولاً درکش از خداوند انسانی‌تر است. نماز که می‌خواند خداوند را از خود راضی می‌یابد؛ خشمگین که می‌شود خداوند را نسبت به خود خشمگین می‌یابد؛ پیروز که می‌شود، خدا را در فر و شکوه و غرور می‌یابد و آن هنگام که انسانی خدایی شهید شده است، خداوند را محزون می‌یابد. در این حزن، مؤمن عواطف خود را با عواطف خداوند پیوند خورده می‌یابد و همچون روابط بین انسان‌ها فاصله شخصی خدا و بنده در ذهن او، از میان برمی‌خیزد. گویا خداوند نه با هیبت و عظمتش که سراسر با مهر و شفقت و لطفش بر مؤمن عزادار متجلی می‌شود. این فهم از خداوند برای مؤمنی که تعزیت را تجربه نکرده است، حاصل نخواهد شد.

 هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال       او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال

از این بالاتر، نگرشی است که شهادت یک انسان خدایی را در درجه نخست، اندوهی برای خداوند می‌بیند و در درجه دوم آن را مصیبتی برای بشریت تلقی می‌کند. در روایات دینی ما سخنانی وجود دارد بدین مضمون که چهار هزار فرشته و در برخی از دیگر روایات هفتاد هزار فرشته تا قیامت بر مصیبت حضرت اباعبدالله می‌گریند. همچنین در روایات دیگری نیز آمده است که آسمان و زمین برای شهادت یحیی بن زکریا و حسین بن علی علیهم‌السلام گریستند. وقتی فرشتگان و آسمان و زمین برای یک مصیبت اندوهگین‌اند چه بسا افهام مؤمنان این غم را به صفات الاهی نیز تسری دهد. با این رویکرد، مؤمن سوگوار چه بسا خود را شریک در اندوه خداوند ببیند. در این نگرش آنکه صاحب عزاست، خداوند است و مؤمن با سوگواری خود خداوند را تسلا می‌دهد! و رضای او را جلب می‌کند. این واژگان ممکن است در مواردی با آموزه‌های کلاسیک کلامی و عقایدی ما تعارضاتی بیابد؛ غرض نویسنده حل آن تعارضات نیست بلکه در پی به دست دادن فهم و دریافت مؤمنان عزادار از مفهوم خدا هستم.
موضوع دوم در الاهیات تعزیت نگاه پدیدارشناسانه به حادثه شهادت انسان خدایی است. نگرش مؤمنان سوگوار به حادثه‌ای که منشأ تعزیت است، نگرشی تاریخی نیست؛ بدین معنا که تبلور آن حادثه نه به عنوان حادثه‌ای در گذشته‌ی تاریخی بلکه به عنوان پدیداری دینی که همواره فراتر از زمان و مکان در روان همه مؤمنان و در جامعه آنان ساری و جاری است، اهمیت می‌یابد. این روایت که «ان لقتل الحسین حراره فى قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا» در پی بیان همین جاری و ساری بودن است. داستان مشهوری که مولوی در مثنوی نقل می‌کند نیز به تفاوت نگرش تاریخی و پدیداری اشارت دارد. در واقع مولوی در آن داستان در پی نقد نگاه تاریخی و زمانمند به حادثه منشأ تعزیت است و با نگرش تاریخی اگر به سراغ آن حادثه برویم باید از عزاداران بپرسیم «خفته بودستید تا اکنون شما / که کنون جامه دریدید از عزا»؛ اما در برابر نگاه تاریخی، تلقی پدیداری از آن حادثه می‌تواند ما را به نگرش همسو با مؤمنان عزادار نزدیک کند. نگرش مؤمن سوگوار به منشأ الاهیات تعزیت چنانکه در سطرهای پیش گذشت، معطوف به خداوند است. خداوندی که در موسم تعزیت فاصله‌اش با آدمی کم می‌شود و مؤمن سوگوار او را نزدیک‌تر از هر زمان دیگر به خود می‌یابد.

پاداش شرعی‌ای که به عنوان تأثیر عزاداری بر رابطه مؤمن با خداوند، در متون حدیثی آمده است نیز مؤید نگرش بالا است. اینکه چنین سوگواری‌ای به مثابه یک عمل دینی تلقی می‌شود و آنکه سوگوار است، به اصطلاح دینی و شریعتمدارانه، تقرب به خداوند می‌یابد و اجر و ثوابی از سنخ اجر و ثواب مناسک و فرایض دینی، یعنی فی المثل بهشت یا آمرزش گناهان، برای او مقدر می‌شود، سازگار با نگاهی است که تعزیت را نه برای صرفاً یک حادثه تاریخی بلکه برای یک پدیدار فرازمانی و فرامکانی که منشأ آن حادثه‌ای تاریخی است، توصیه می‌کند. ما به عنوان کسانی که الاهیات می‌خوانیم، ممکن است تمایل داشته باشیم برای این تعزیت اهدافی را جستجو کنیم که معقول و معمولاً متناسب با الاهیات عقلی باشد. چه بسا، وظیفه یک عالم دینی، یک متکلم یا الاهی‌دان، زدودن غبار باورهای خردستیز از گوهر دین باشد و دغدغه باز کردن پیرایه‌های عامیانه از جمال دلربای قدسی، هر از گاه موجب ارائه تفسیرهای معقول و کلامی از عزاداری‌های دینی شود. در جایگاه الاهی‌دان درست و بجا هم همین است. در عین حال، نباید از نگرش پدیداری به عزاداری نیز غافل بمانیم؛ چرا که چنین نگرشی بنا به ادعای پدیدارشناسان می‌خواهد یک پدیده دینی را چنانکه هست مشاهده و توصیف کند؛ فارغ از هرگونه تفسیر و تأویل.
الاهیات تعزیت می‌تواند با همین نام، به مثابه عنوانی عام، تمامی شکل‌های مشابه در ادیان مختلف را در برگیرد. در هر دینی، مؤمنان به قصد تقرب به خدایشان، برای یک انسان خدایی، سوگواری کنند، می‌توان با تمسک به ماهیت رفتار دینی آنان و استنباط مبانی نظری‌شان، اندراج آن مبانی و احیاناً آموزه‌های دینی‌شان را تحت عنوان الاهیات تعزیت بررسید. از این رو، هم آموزه‌هایی که در سنت اسلامی به عنوان آموزه‌های توصیه‌گر به عزاداری حسینی شناخته می‌شود، و هم تحلیل‌های پدیداری‌ای که درباره تعزیت اباعبدالله به انجام می‌رسد، می‌تواند در ذیل عنوان الاهیات تعزیت مندرج گردد. در مسیحیت نیز مؤمنان مسیحی به واسطه سوگواری برای مصائبی که بر مسیح رفت و همدردی با او، هر گونه تقربی که از این راه به امر الوهی می‌جویند، تحت عنوان الاهیات تعزیت می‌گنجد.

مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. هاشمی

    اگر عنوان رو میگذاشتید تاملی بر سوگواری مومنان بهتر نبود؟ چون در این نوشتار اشاره ای به رابطه مومن با خدا در هنگام سوگواری نشده است. وجه ارتباط انسانی که مومن است با خدایی که دارای آن اسما و صفات اثباتی و سلبی است در این نوشتار بیان نشده است.

    1. هاشمی

      منظورم تاملی الهیاتی بر سوگواری مومنان بود

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.