اندر مشکل فرهنگی و اخلاقی

ابراهیم احمدیان

در این چند خط قرار نیست به هیچ مسئله‌ای جواب بدهم. تنها مسئله‌های خودم را در حوزه فرهنگ کشور مطرح می‌کنم. به نظرم این مسئله‌ها یا دست کم برخی از آن‌ها سال‌هاست که برای بسیاری از علاقه‌مندان به موضوعات فرهنگی مطرح است.

 اجازه بدهید از مسئله‌هایی آغاز کنم که به نظرم مسئله‌های لایه‌های رویین موضوع هستند و بعد سراغ مسئله‌های زیرین بروم: نگرانی برخی دست اندرکاران امور فرهنگی و تبلیغات مذهبی کشور از آنچه «کمبود بودجه فرهنگی» می‌خوانند، چقدر به جاست؟ آیا مشکل ما در این حوزه، در کمبود بودجه و اساسا در کمیت کار است؟ انبوه اطلاعات دینی که چند دهه است با هزینه بسیار بالا به مردم ارائه می‌شود تا چه اندازه در هدایت معنوی و اخلاقی و رفتاری آن‌ها موثر بوده است؟ به فرض که جامعه ما مشکل اخلاقی دارد، آیا صرف ارائه اطلاعات، برای اخلاقی کردن جامعه کافی است؟ آیا در برابر اثربخشی تبلیغ و موعظه اخلاقی، موانعی در کار نیست که از چشم ما پنهان مانده‌اند؟ باز اجازه بدهید یک مسئله مهمتر را پیش بکشم: آیا اساسا مردم ما مشکل فرهنگی و اخلاقی دارند؟
شاید برای ایرانی‌ها تبدیل به یک عادت شده است که هر هفته‌ در اخبار بخوانند که یک مسئول اجرایی یا نماینده مجلس از کمبود بودجه فرهنگی کشور گلایه کرده است و البته مراد او از «فرهنگ» در اینجا معارف و متعلقات مربوط به حوزه دین است که هرچند بخشی مهم از فرهنگ جامعه ما است، همه آنچه نیست که در اصطلاح علمی «فرهنگ» نامیده می‌شود. لحن این عزیزان و نوع مسئله‌یابی آن‌ها نشان می‌دهد که در همین حوزه دین و عرصه تبلیغ و ترویج و تدریس و تالیف معارف دینی هم، به ظاهر، کمیت و اعداد و ارقام و بودجه مالی از عوامل دیگر مهمتر است. یک نگاه اجمالی به مطبوعات کشور، نشان می‌دهد که در کشور ما «بودجه مالی» و «کمّیّت کار»، تنها مسئله‌ای است که به صورت ثابت، در خاطر کسانی است که دغدغه فرهنگی دارند. آنان همواره از کمبودهای عددی و رقمی و مادی گلایه‌مندند و دیگران را به حل مسئله فرا می‌خوانند: «بودجه کم است. جای فلان کار تبلیغی و ترویجی خالی است، بر حجم کار باید افزود» و غیره. این‌ها عباراتی است که دیگر به آن‌ها خو کرده‌ایم و هر وقت جوابی برای مسائل و معضلات اجتماعی و اخلاقی و حتی گاه سیاسی کشور نداریم، از آن‌ها استفاده می‌کنیم. همه هر روزه به صورتی ملال‌آور از این سخن می‌گویند که هنوز کاری درست و درمان و جامع و کامل در حوزه فرهنگ کشور شکل نگرفته و از قصور و تقصیر این و آن می‌گویند و پیشنهاد می‌کنند که مثلا باید یک نقشه جامع کشید و یک کار بنیادی انجام داد و همه قوا را بسیج کرد و عزم ملی و همت مسئولان کشوری و مردم را برانگیخت. اصطلاح «آسیب‌شناسی» مدام بر سر زبان‌ها است. ما ده‌ها سال است که می‌گوییم در این عرصه و آن عرصه و از جمله عرصه فرهنگ باید آسیب‌شناسی کرد. گاه مردم را می‌ترسانیم گویی یک حادثه دهشتناک در حال وقوع است و پایه‌های فرهنگی یا اخلاقی جامعه در حال فروریختن است.
چند ماه پیش رییس کمیسیون فرهنگی مجلس از طرحی برای کمک هفتصد میلیارد تومانی دولتی به آن‌چه « فعالان خودجوش فرهنگی کشور» خواند، خبر داد و البته گلایه کرد که برخی نمایندگان مجلس این رقم را به ۵۷ میلیارد تومان کاهش داده‌اند. او گفت که این فعالان خودجوش فرهنگی در بیش از ۳۰۰ دستگاه مختلف در حال فعالیت و سرویس‌دهی هستند و خبر داد که کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی از هم اینک برای افزایش بودجه سال آینده این فعالان در مجلس خیز برداشته است تا بلکه کاهش بودجۀ سال قبل جبران گردد (اینجا). دفاع این عزیزان از اعطای کمک‌های چند صد میلیاردی به آن فعالان در حالی است که به واقع معلوم نیست و هنوز ثابت نکرده‌اند که اصلا مشکل ما چیست یا اگر مشکلی هست، نقش این گونه فعالان در رفع مشکل‌ها و نگرانی‌ها چیست و تا کنون چه بازده کاری و پیشرفتی را موجب شده‌اند و البته این مسئله در حال حاضر مسئله من نیست و از آن می‌گذرم.
در حوزه فرهنگ از این دست مسائل مبهم بسیار داریم. خود اصطلاح «مشکل فرهنگی» ما دچار تعدد و تنوع و تفاوت ـ و البته ابهام و حتی تناقض‌ ـ در تعریف است و جای تعجب نیست؛ چون ما از خود «فرهنگ» هم تصور روشنی نداریم. اگر به تعریفی که جامعه‌شناسان از فرهنگ و بلکه «مذهب» کرده‌اند، بنگریم این مسئله پیش می‌آید که آیا اصلا کشور و مردم ما مشکل فرهنگی دارند؟ یا آیا مردم ما در دینداری دچار تزلزل شده‌اند؟ این هم خود، مسئله‌ای است؛ مسئله‌ای که مغفول مانده است. وضعیت مردم ما به لحاظ فرهنگی تا چه اندازه وخیم است که اینچنین نگرانیم و این گونه فریاد بر می‌آوریم و تشت رسوایی یک ملت چند هزار ساله را در رسانه‌هایمان پیش چشم دوست و دشمن از بام می‌افکنیم؟ برخی از عالمان حوزوی معتقدند که در این زمینه بزرگنمایی می‌شود (اینجا) و وضعیت ما وخیم نیست. آیا مشکلاتی مانند افزایش آمار طلاق و خودکشی و یا اعتیاد و یا حتا انواع و اقسام جرائم مالی مانند پولشویی و حتا چک برگشتی را باید در زمره مشکلات فرهنگی گنجاند؟ به ظاهر، برخی می‌گنجانند. یکی از قانونگذاران در حوزه فرهنگ به صراحت اعلام کرده است که برای مشکلات اجتماعی مانند اعتیاد و طلاق، باید از دین و شریعت و اخلاق اسلامی راه مقابله یافت (اینجا). از فحوای کلام و رفتار دغدغه‌داران مسئله بر می‌آید که مردم ما از فرهنگ اسلامی دور شده‌اند و راه چاره نیز تولید محصولات دینی و اقناع معرفتی است. یکی از بزرگان چندی پیش اظهار کرده بود که بهترین کار برای بازگردان مردم به فرهنگ اسلامی، آشنا کردن افراد با ارزش‌های اسلامی است و برای رسیدن به این هدف باید از سخنرانی و فیلم و رمان اسلامی و غیره بهره جست. (تعبیر «رمان اسلامی» از ایشان است.) باید پرسید: مگر تا به حال چه می‌کرده‌ایم؟ این همه هزینه برای دوره‌های آموزشی و فیلم و کتاب و غیره در باب اعتقادات و اخلاقیات و ارزش‌ها و سبک زندگی اسلامی و غیره مگر تولید محصولات دینی نیست؟ اما گویا پاسخ این عزیزان منفی است و بدین رو، انگشت اتهام به سوی مسئولان اجرایی بلند می‌کنند. برخی وزیر آموزش و پرورش و آموزش عالی را مقصر می‌دانند و معتقدند که باید آنان را «به خاطر ضعف در تربیت دینی کودکان و جوانان و نوجوانان» مورد سوال قرار داد و مدیران کنونی دغدغه دین ندارند و در طول تاریخ جمهوری اسلامی، حتی یک فیلم راجع به حجاب و عفاف ساخته نشده و ده‌ها و صد‌ها فیلم علیه آن ساخته شده است (اینجا). بدین ترتیب، به نظر می‌رسد که برخی مسئولان و قانونگذاران ما در بسیاری از مواقع عامل یا عوامل اصلی معضلات اجتماعی را هم تنها در عرصه فرهنگ می‌جویند یا این‌ها را درشت‌تر می‌بینند.
اجازه بدهید مسئله‌ای دیگر را مطرح کنم: به فرض که همه این مشکلات را بتوان فرهنگی خواند؛ آیا راه حل آن‌ها تبلیغات دینی و فربه کردن نهاد تبلیغی و ترویجی مذهبی است؟ سهم دیگر بخش‌های فرهنگ ما یعنی هنر، ادبیات، سنت‌های ملی، آداب و رسوم قومی و جز آن در این میان چیست؟ کتابخانه‌ها، موزه‌ها، سالن‌های سینما، سالن‌های موسیقی، اماکن تاریخی و میراث فرهنگی و حتی آثار مشهور باستانی. در همین روزها خبری مخابره شد که بنا بر آن، در حریم محوطه پاسارگاد که مقبره منسوب به کورش در آن قرار دارد، کارخانه ترشی‌سازی و ذرت ساخته‌اند (اینجا). در خبری دیگر سازمان میراث فرهنگی تصریح کرده است که برای حفاظت از هر اثر تاریخی تنها ۳۰۰ هزار تومان بودجه در اختیار دارد (بیشتر بخوانید). در خبری دیگر آمد که در شیراز، بناها و خانه‌های کهنی را که قدمت برخی از آن‌ها به دوره ایلخانی برمی‌گردد، در چند شب با لودر ویران کرده‌اند. خبر دیگری به ما می‌گوید که ارگ بهارستان که یکی از مهم‌ترین آثار تاریخی شهر بیرجند متعلق به دوره افشار و از آثار ملی ثبت شده است، هم اکنون به عنوان انبار ضایعات مورد استفاده قرار می‌گیرد (اینجا). نگارنده این سطور، خود، بسیاری از اماکن فرهنگی و تاریخی کشور را دیده که در حال ویرانی‌اند.
مسئولان ما این مشکلات را غالبا در زمره مشکلات فرهنگی طرح نمی‌کنند. به واقع، بسیاری از متولیان امور فرهنگی ما، نقشی برای نرم‌افزارها و سخت‌افزارهایی که بخش مهمی از فرهنگ هر کشوری می‌تواند باشد و جهانیان با چنگ و دندان از آن حفاظت می‌کنند، نمی‌بینند. بدین رو می‌توان گفت که تمام بخش فرهنگ ما که باید پویا و جریان ساز و به مثابه یک ماشین متشکل از اجزا و قطعات هماهنگ و به سامان فعال و در حال تولید مداوم باشد، در حال حاضر فعال نیست و بخش مهمی از آن دی اکتیو است. برای نمونه، خوب است به هنر نگاهی بیندازیم. میراث چندهزار ساله هنری کشور ما، سال‌هاست که چندان مورد توجه نیست و در برنامه‌ها و معادلات و مناسبات سیاستگذاران فرهنگی کشور جای شایسته‌ای ندارند. حتی توان گفت که به برخی شاخه‌های هنری مانند موسیقی، به چشم متهم و رقیب مذهب نگریسته می‌شود. فعالیت‌های هنری به لحاظات مختلف زیر فشار است و از قضا برخی از همین عزیزانی که دغدغه‌های فرهنگی دارند، خود بر این فشارها می‌افزایند. اجازه بدهید به یکی از این شاخه‌های هنری از باب نمونه، نگاهی بیندازیم. پوشیده نیست که امروزه، هنری همچون موسیقی یکی از علاقه‌مندی‌ها و دل‌مشغولی‌های مهم و جدی مردم همه دنیاست. بخواهیم یا نخواهیم، دوست بداریم یا نداریم، موسیقی، اثرگذار و مهم است و مردم (یا دست کم اکثریت مردم) را نمی‌توان از آن منع و از اثرات آن دور کرد. نمی‌توان چشم بر موسیقی بست و صورت مسئله‌ای بدین درشتی را پاک کرد. هنر موسیقی ایرانی یک ویژگی دیگر هم دارد که آن را از موسیقی بسیاری از ملل دنیا ممتاز می‌کند: به شدت حاوی آموزه‌های هویتی و فرهنگی است. در اینجا نیازی نمی‌بینم که به عامل مهم «هویت» در انسجام و توفیق و پیشرفت یک اجتماع توجه بدهم؛ اما به راستی چه ابزاری برای هویت‌بخشی از هنرهای خودجوش و پرطرفداری مانند موسیقی کاراتر و برای دولتها کم‌هزینه‌تر است؟ موسیقی سنتی ایرانی می‌تواند داشته‌های هویتی، معنوی، اخلاقی و حتی مذهبی ما را ترویج کند و به نسل‌های جدید برساند. با این حال، استادان و شاغلان این حوزه، عمدتا ناراضی‌اند. این‌ها مدعی‌اند که نه تنها مشمول کمک‌های فرهنگی از نوع «کمک به فعالان خودجوش فرهنگی» نمی‌شوند که در برابر فعالیت‌های خودجوش آنان کارشکنی و مانع‌تراشی هم می‌شود. به ندرت می‌توان نخبگانی را در عرصه هنر ایرانی به ویژه هنرهایی مانند موسیقی سنتی و فاخر ایرانی یافت که از وضعیت فعلی راضی باشند و کار در فضای حاضر را دشوار و طاقت‌فرسا ندانند. حسین علیزاده موسیقی‌دان معاصر ایرانی می‌گوید در ایران «هنرمند زمانى که به صحنه می‌رود باید بسیارى از توهین‌ها را به جان بخرد.» او معتقد است که ما «تنها کشوری در دنیا هستیم که باید برای بودن موسیقی مبارزه کنیم» و «موسیقی ایران هنری است که از گذشته‎های دیرین وجود داشته و ما وارث آن هستیم. اگر از هر بنای تاریخی در کشور حفاظت می‎شود، ما هم مسوول هستیم که از هنر موسیقی ایرانی حفاظت کنیم» اما «در کشور ما موسیقی کلا زیر سوال است.» (اینجا) به اعتقاد او موسیقی ایرانی در نظر مردم دنیا با جهان‌بینی، عرفان، معماری و طراحی بناهای ایرانی پیوند دارد. (اینجا)

باری؛ به گمان نگارنده، کشور ما قبل از آن که نیازمند کار حجیم و بودجه کلان برای اجرای پروژه‌های فرهنگی باشد، نیازمند اندیشه‌گری در این حوزه است؛ نیازمند طرح مسئله و بل مسئله‌ها و مشکل‌ها. باید دید که توقع ما از فرهنگ چیست، مشکل ما چیست، اصلا فرهنگ چیست. آن گاه نوبت به این می‌رسد که آیا صدها میلیارد تومان از بودجه ملتی را که به سختی، با مشکلات معیشتی و اقتصادی دست به گریبان است، هزینه کنیم یا نه.در این چند خط قرار نیست به هیچ مسئله‌ای جواب بدهم. تنها مسئله‌های خودم را در حوزه فرهنگ کشور مطرح می‌کنم. به نظرم این مسئله‌ها یا دست کم برخی از آن‌ها سال‌هاست که برای بسیاری از علاقه‌مندان به موضوعات فرهنگی مطرح است.

مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. محسن

    دین‌آنلاین، مچکریم!
    این یادداشت یکی از بهترین یادداشت‌های دین‌آنلاین بود.
    آقای احمدیان عزیز، کاش این را هم می‌گفتید که بسیاری از این مشکلات به قول شما (دغدغه‌مندان) اخلاقی یا فرهنگی، ریشه‌های غیرفرهنگی دارند و مثلن اقتصادی‌اند. بسیاری از این جرم و جنایت‌ها و خشونت‌ها و بی‌اخلاقی‌ها نتیجه‌ی مشکلات معیشتی مردم است و غم نان است که آنها را به بدبختی کشانده است.

  2. محمد رسولی نژاد

    متاسفنه فقد نگاه منظومه ای در مدیریت کلان فرهنگی ناشی از کم سوادی و تک بعدی بودن برخی آقایان است که تفسیری فاشیستی از دین دارند.

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.