نجف پس از دو انقلاب

یکی از مهم‌ترین پرسش‌هایی که در مقام مقایسه میان دو حوزه علمیه نجف و قم به ذهن می‌آید، چند و چون غیرسیاسی بودن حوزه نجف در قیاس با حوزه قم است که طی نیم قرن گذشته از نظر سیاسی بسیار فعال و تأثیرگذار بوده است. حوزه علمیه نجف که از میانه قرن پنجم هجری با مهاجرت اجباری شیخ طوسی از بغداد به شهر نجف تأسیس و یا تقویت شد، با احیای حوزه علمیه قم و گسترش اقتدار و جمعیت آن در دهه‌های اخیر از یک سو و فشارهای شدید دولت بعثی عراق از سوی دیگر، شاهد افول محسوس قدرت خود در سه دهه اخیر بوده‌ است.

تکیه بر سیاست‌گریزی و حتی سیاست‌ستیز بودن حوزه نجف را به ویژه می‌شود در خاطرات و گفته‌های روحانیون انقلابی و تبعیدی ایران که در دهه چهل و پنجاه شمسی در نجف زندگی و فعالیت می‌کرده‌اند به وفور مشاهده کرد. این پرسش دست‌مایه پژوهشی شد که سال گذشته در قالب پایان‌نامه‌ای ۲۲۱ صفحه‌ای در گروه تاریخ دانشگاه بهشتی انجام و از آن با نمره عالی (۱۹) دفاع شد. آنچه که در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفت این بود که سیاست‌گریزی و انزواطلبی حوزه علمیه نجف در هفتاد سال گذشته از پدیده‌های اثرگذار و البته بحث‌برانگیز در میان جریان‌های سیاسی و مذهبی شیعه بوده است. این در حالی است که این نهاد علمی – مذهبی تا حدود هفتاد سال پیش یک مرکز بسیار فعال، جریان‌ساز و مولد اندیشه‌های سیاسی گوناگون بوده است. رویکرد مهم این پژوهش بر این اساس بنا شده که بسترهای چنین پدیده‌ای را باید در تحولات متعدد نیمه اول قرن بیستم جستجو کرد که توانست حوزه علمیه نجف را با چالش‌های بنیادینی روبه‌رو کند.

پرسش‌های اصلی و پیشینه تحقیق

در این پژوهش، این سؤالات اصلی فراروی ماست که آیا حوزه علمیه نجف پس از سال‌ها نقش‌آفرینی در عرصه سیاست و اجتماع، به ناگهان در مقام یک نهاد قدرتمند مدافع تفکیک نهاد دین از نهاد سیاست ظاهر شده است؟ و آیا چنین گزاره‌ای دارای پشتوانه تاریخی و مستندات معتبر است؟ همچنین به عنوان پرسش‌ فرعی و در صورت پذیرش چنین گزاره‌ای، علل و زمینه‌های چنین پدیده مهمی چیست؟ علاوه بر این باید به این پرسش هم پاسخ داد که آیا وضعیت متأخر حوزه نجف، محصول مسایل سیاسی است یا مسایل مذهبی نیز در رکود سیاسی این حوزه نقش داشته است؟

اگرچه درباره وقایع عراق در نیمه نخست قرن بیستم، پژوهش‌های فراوانی در قالب کتاب، رساله و مقاله انجام شده است، ولی پژوهشگران معمولاً پیرامون مسأله و پرسش تحقیق پیش‌ رو یعنی دلایل کناره‌گیری حوزه نجف از فعالیت‌های سیاسی در دوره معاصر با هیچ پژوهش خاصی مواجه نمی‌شوند. منابع عربی و فارسی که درباره تاریخ سیاسی و مذهبی حوزه نجف در بازه زمانی مورد نظر در این پژوهش وجود دارد، به بررسی وقایع تاریخی این دوره پرداخته و تأثیرگذاری آن بر دوره‌های متأخر و معاصر کمتر سخن گفته شده است. در میان تحقیقات فارسی، کتاب عبدالهادی حائری (تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق) از اهمیت بیشتری برخوردار است. در میان منابع عربی نیز آثار پژوهشگران عراقی همچون علی الوردی، فریق مزهر آل‌فرعون، حسن عیسی الحکیم و کاظم سلمان الجبوری تنها به بررسی وقایع‌نگارانه بخش‌هایی از تاریخ این دوره زمانی پرداخته‌اند و نگاه آنها نیز معطوف به اثرپذیری دوره متأخر از بازه زمانی مورد نظر این پژوهش نبوده است. بدین ترتیب می‌توان ادعا کرد که کمتر کسی به نقش وقایع نیمه نخست قرن بیستم در شکل‌گیری سامان سیاسی حوزه نجف در نیمه دوم این قرن التفات داشته است. عمده پژوهش‌ها نیز معطوف به وقایع‌نگاری و تک‌نگاری در قالب تراجم و شخصیت‌شناسی بوده است.

فرضیه اصلی

فرضیه اصلی این پژوهش بر این استوار است که ناکامی‌های پی در پی سیاسی حوزه نجف در وقایع سه دهه نخست قرن بیستم (پس از دو انقلاب مشروطه ایران و انقلاب ۱۹۲۰ عراق) و نیز دل‌مشغولی‌های چالش‌برانگیز این حوزه نسبت به امور سیاسی، مانع از شکل‌گیری یک تفکر سیاسی در سامان فکری این حوزه و علمای آن شد و در نتیجه، آنها ترجیح دادند که حتی‌المقدور از مسایل سیاسی دوری کرده و به وظایف صنفی و مذهبی خود اکتفا نمایند. آنها به این نتیجه رسیدند که عدم آگاهی به پیچیدگی‌های وادی سیاست، سبب غفلت آنها از رسالت‌های دینی‌شان شده و توده مردم را نیز پشتوانه اصلی مشروعیت اجتماعی روحانیت شیعه بوده‌اند، به آنان بدبین و بی‌اعتماد کرده است. پیامدهای این وضعیت، تا ابتدای دهه چهل شمسی گریبان‌گیر حوزه قم نیز بود و حضرات آیات حائری یزدی و بروجردی با دقت تمام کوشیدند که حوزه قم را از جدال‌های سیاسی متعدد و مهم دوره رضاشاه و نیمه نخست دوره محمدرضاشاه دور نگه دارند.

آغازی معطوف به سیاست

در میان شیعیان، شهر و حوزه علمیه نجف همواره به قداست و احترام شناخته شده و بخش زیادی از تأثیرگذاری روحانیون این شهر نیز مرهون همین قداست بوده است. چنین گمان  می‌شود که حوزه علمیه نجف در تاریخ هزار ساله خود همواره منشأ اثر بوده است، از همین رو برای بررسی وضعیت جریان‌های سیاسی و مذهبی این حوزه در قرن گذشته لازم است که به این گزاره نگاه دقیق‌تری داشته باشیم و بررسی کنیم که آیا حوزه نجف به عنوان یکی از مهم‌ترین نهادهای مذهبی شیعه، در تمامی دوران فعالیت خود اثرگذار و جریان‌ساز بوده است یا خیر و نیز باید بررسی شود که وضعیت سیاسی و مذهبی حوزه علمیه این شهر در طول تاریخ هزار ساله تا چه میزان بر وضعیت جریان‌های این نهاد در قرن بیستم اثر گذاشته است؟

حوزه علمیه نجف که امروزه به عنوان یک حوزه هزار ساله، از مهم‌ترین مراکز علمی و دینی شیعیان شناخته می‌شود، آغازی معطوف به سیاست داشته و پس از چند قرن رکود، در قرون اخیر بار دیگر رویکرد سیاسی خود را احیا و تشدید کرده است.

اگرچه از مهاجرت اجباری شیخ طوسی به نجف در سال ۴۴۸ هجری به عنوان آغازگر حرکت علمی در نجف یاد می‌شود (۱)، اما بعید به نظر می‌رسد که تا پیش از مهاجرت شیخ طوسی به نجف، این شهر خالی از علمای شیعی بوده باشد.(۲) با این حال، میراث قابل توجه تشکیلاتی و سازماندهی‌شده‌ای از آنان به یادگار نمانده و از همین روست که شیخ طوسی به عنوان پایه‌گذار محیط علمی نجف شناخته می‌شود. (۳)

بدین ترتیب شیخ طوسی (۴) که رهبر دینی شیعیان شناخته می‌شد، تصمیم گرفت به نجف، که یک منطقه حاشیه‌ای و راکد بود، پناه ببرد و با بهره‌گیری از وجود مرقد امام علی (ع) در این شهر، محوریت علمی اقلیت شیعه را به آنجا منتقل کند. اگر بپذیریم که شیخ طوسی و خاندان او نخستین خاندان علمی نجف بوده است (۵) باید این ملازمه را نیز قبول کنیم که تغییر نظام سیاسی حاکم بر بغداد و دستگاه خلافت، نتیجه ناخواسته ویژه‌ای نیز برای اقلیت شیعه در پی داشته است. از کتاب أمالی شیخ طوسی نیز پیداست که حضور وی در نجف، به تشکیل حلقه‌های علمی قابل توجهی در این شهر منجر شده است. (۶)

اگرچه این اقدامات شیخ طوسی معلول دگرگونی‌های سیاسی بود، اما خود وی ترجیح داد به فعالیت‌های علمی اکتفا کند تا بتواند محوریت علمی شیعه را در برابر قدرت سیاسی دستگاه خلافت که بار دیگر سر ناسازگاری با شیعیان گذاشته بود، تقویت کند. به همین دلیل، شاهد فعالیت سیاسی خاصی از سوی وی و جانشینان او در نجف نبوده‌ایم. پس از او نیز بر طبق سنت‌های مرسوم، فرزندان وی تا اوایل قرن هفتم در این شهر به فعالیت علمی خود ادامه داده‌اند.

قرون هفتم، هشتم و نهم سال‌های کم‌تحرکی برای حوزه نجف بود.(۷) در قرن دهم و با ظهور مقدس اردبیلی، حوزه نجف دوباره اوج گرفت، اما این بار کربلا در قرن یازدهم و دوازدهم هجری محل بحث‌ها و کانون‌های علمی شیعه شد و اوج مباحث و جدال‌ها بین اخباریون و اصولیون در حوزه این شهر انجام گرفت.  در این چند قرن، با وجود توجه ویژه ایلخانان و جلایریان به نجف، اثرگذاری علمی چندانی از محافل علمی این شهر را شاهد نیستیم. (۸)

با فرا رسیدن دوره قاجار، همان‌قدر که موقعیت سیاسی و اجتماعی علمای مقیم تهران افزایش یافت (۹)، میزان دخالت و اثرگذاری علمای مقیم نجف نیز به تناوب افزایش یافت و عالمان این شهر روندی را که از حمایت از بقای قاجار در اوایل سلطنت آن آغاز کرده بودند تا تلاش برای براندازی یکی از پادشاهان آن ادامه داده و کارکرد نظری و عملی خود را در مسایل سیاسی به طور جدی تغییر دادند.

در این دوره، حوزه نجف به تدریج و با تلاش‌های سید مهدی بحرالعلوم (شاگرد محمد باقر وحید بهبهانی) توانسته بود از سیطره طولانی‌مدت اخباری‌ها رها شود (۱۰) و بار دیگر روند صعودی فعالیت خود را در پیش گیرد. رهایی از سیطره اخباری‌ها توانست پویایی اولیه حوزه نجف را به آن بازگرداند.

نخستین نقش‌آفرینی سیاسی مهم حوزه نجف را می‌توان در پشتیبانی تمام‌عیار این حوزه از حکومت قاجار در جریان جنگ‌های ایران و روس مشاهده کرد. در این دوره، علمای درجه اول عراق یعنی شیخ جعفر کاشف‌الغطاء  و سید محمد مجاهد  نقش مؤثری در بسیج مردمی علیه حملات روسیه ایفا کردند.

تجربه تلخ شکست از روسیه و ملامت‌های حکومتی و اجتماعی که علمای فعال در جنگ تحمل کردند، تا مدت‌ها حوزه نجف و دیگر حوزه‌های شیعی را به حاشیه‌نشینی و گوشه‌گیری سیاسی سوق داده است. نقطه بارز آن را می‌توان در دوره صاحب‌جواهر و شیخ انصاری مشاهده کرد که عملا کمتر نشانه‌ای از فعالیت سیاسی علما می‌بینیم.

البته سیاست‌های محمد شاه قاجار و صدراعظم او حاج میرزا آقاسی نیز در این  گوشه‌گیری بی‌تأثیر نبوده است. (۱۱)  اما همه این موانع نتوانستند سدی در برابر نفوذ روحانیت باشند. به گفته یاکوب پولاک:

« ملاها بین محرومین و فرودستان طرفداران بسیاری دارند. اما دولتیان از ملاها می‌ترسند زیرا می‌توانند قیام و بلوا برپا کنند. به هر حال این را هم نمی‌توان منکر شد که ترس از آنها وسیله‌ای است که استبداد و ظلم زورگویان را تا اندازه‌ای محدود و تعدیل می‌کند … اما تازه در زمان محمد شاه قدرت واقعی ملاها با سلب حق پناه دادن به مجرمین از آنها محدود گردید.» (۱۲)

پس از جنگ‌های ایران و روس و به حاشیه رفتن روحانیت، تکاپوهای علمی در حوزه نجف اوج گرفت و نهاد مرجعیت تقویت شد. در واقع می‌توان این دوره را «دوره شکل‌گیری سازمان روحانیت و نهاد مرجعیت به شکل نوین آن» نامید. زیرا از یک سو شاهد دوری نسبی حوزه از هیاهوهای سیاسی هستیم و از سوی دیگر برخی چالش‌های مذهبی نیز در عراقِ تحت حاکمیت عثمانی بروز پیدا کرد.

تعداد طلاب و روحانیون نجف نیز به موازات افزایش اقتدار و موقعیت اجتماعی مرجعیت، روند تصاعدی داشت. گفته شده است که در آن دوران تعداد طلبه‌ها به ده هزار نفر می‌رسید. این تعداد از تبارهای گوناگون ایرانی و ترکی و هندی وتبتی و افغانی و بحرینی و عاملی و احسائی علاوه بر عراقیان بودند لیکن نسبت ایرانیان بیشتر از همه بود. (۱۳) شیخ ابراهیم زنجانی نیز که در دوره ناصری از طلاب حوزه نجف بوده، چنین آماری از محل تحصیل خود ارائه کرده است: « می‌توانم بگویم هفت و هشت هزار عالم و مدرس و متعلم و طلبه در آنجا هستند.» (۱۴)  این در حالی است که جمعیت نجف در ابتدای قرن بیستم، بنا بر آنچه در اسناد اداری انگلیسی آمده، حدود چهل هزار نفر بوده است. (۱۵) این بدان معناست که شهر نجف در قرن ۱۹ میلادی عملاً به یک شهر حوزوی تمام‌عیار تبدیل شده بود.

بررسی الگوهای سکونتی در عتبات در طول قرن سیزدهم مؤیّد این حقیقت است که محل مراکز علمی و آموزشی عمده ایرانی‏ها از کربلا به نجف تغییر کرده بود. از ۲۹۳ عالم ایرانی که در عتبات سکونت داشتند، ۱۷۸ نفر در نجف ساکن بودند، در حالی که ۱۱۵ نفر ساکن کربلا بودند. در طول نیمه اول قرن سیزدهم، از مجموع علمای ایرانی، ۴۷ نفر در نجف و ۴۹ نفر در کربلا سکونت داشتند، در حالی که در نیمه دوم همان قرن از مجموع علمای ایرانی، ۱۳۱ نفر در نجف و ۶۶ نفر در کربلا سکونت داشتند. (۱۶)

در دوره میرزای شیرازی بزرگ اگرچه میرزا دانش‌آموخته جلسات درس شیخ انصاری در نجف بود، اما با تغییر محل اقامت مرجع اصلی شیعیان از نجف به سامرا، حوزه نجف به یکی از توابع سامرا در فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی (از جمله جنبش تنباکو) بدل شد و این وضعیت تا زمان رحلت میرزای شیرازی و آغاز مرجعیت آخوند ملا محمدکاظم خراسانی ادامه یافت. حوزه نجف اگرچه در جریان جنبش تنباکو محوریت اصلی نداشت، اما تبعات اجتماعی و سیاسی پیروزی جنبش تنباکو حوزه نجف را بیش از هر حوزه دیگری تحت تأثیر قرار داد و اعتماد به نفسی که پس از این پیروزی، مردم و روحانیت را فراگرفته بود در خیزش دوره مظفرالدین‌شاه مؤثر بود.

بدین ترتیب، تجربه تلخ شکست جنگ‌های ایران و روس به فراموشی سپرده شد. افزایش فعالیت‌های مطبوعاتی در نجف می‌تواند یکی از نشانه‌های این شتاب باشد. به عنوان مرکز سیاسی از قرن چهاردهم وزانت دیگری یافت. نجف در زمره نخستین شهرهای عراق است که در آن جراید و نشریات فراوان منتشر می‌شد. ضمن اینکه مطبوعه‌های خارج از کشور در کوتاه‌ترین زمان به نجف می‌رسید. در این شهر نشست‌های علمی، مباحثه و جدال‌های دینی، گعده‌های سیاسی، جنگ ادبی و مجالس مشاعره رایج بود. اختلافات شهروندان با پادرمیانی بزرگان و حکم آنان فیصله می‌یافت. (۱۷) حاکم سیاسی نجف در سال ۱۹۱۸م (۱۳۳۶ق) نوشت: «به رغم انزوای ظاهری نجف، مردم شهر تقریبا از تمامی خبرهای کشور، منطقه و تا حدودی جهان اطلاع داشتند. بسیاری خبرها از رهگذر آمد و رفت زایران به آگاهی آنان می‌رسید.» (۱۸)

جمعیت نجف در این برهه حدود چهل هزار نفر بود. (۱۹) بر مبنای سرشماری سال ۱۹۱۹ میلادی (سال ۱۳۳۷ قمری) که از سوی دولت انگلستان انجام شد، عراق دو میلیون و هفتصد هزار نفر سکنه داشت. نسبت جمعیت آن زمان چنین بود: ۵۵ درصد عرب شیعه، ۱۹ درصد عرب سنی، ۱۸ درصد کرد، ۱۸ درصد یهودی و مسیحی و دیگر طوایف. (۲۰)

از آنچه که گفته شد، می‌توان دریافت که بر خلاف تصور رایج، حوزه نجف در همه تاریخ هزار ساله خود فعالیت سیاسی جریان‌ساز و مهم نداشته و فتوای جهاد در جریان جنگ‌های ایران و روس و نیز واقعه تنباکو نخستین نقش‌آفرینی‌های سیاسی مهم این حوزه محسوب می‌شوند. همچنین می‌توان گفت که تا پیش از انقلاب مشروطه، هیچ جریان قابل توجه سیاسی در این حوزه شکل نگرفته بود و حتی در قضیه دینی مهمی چون ظهور بابیت و بهائیت نیز که شائبه سیاسی داشت، هیچ دخالت مؤثری از سوی بزرگان نجف گزارش نشده است.

مرجعیت و شرایط مشروطه

شواهد تاریخی گویای آن است که باید سخن آیت‌الله محمد حسین کاشف‌الغطاء (۲۱) را پذیرفت که جنبش تنباکو یک استثنا و اتفاق نادر و غیرمتعارف  در سپهر سیاست حوزه نجف بود. (۲۲) ضمن آن که نمی‌شود منکر تأثیرات آن در این حوزه شد، اما باید انقلاب مشروطه را نخستین فعالیت جدی حوزویان نجف در تاریخ هزار ساله این حوزه برشمرد.

فعالیت اثرگذار و جدی حوزه نجف در زمینه سیاست، از آغاز نیمه نخست قرن بیستم و با حمایت از مشروطه ایران و عثمانی (سال‌های ۱۹۰۸ و ۱۹۰۹ میلادی) آغاز شد و با ناکامی‌های پی در پی به انقلاب ۱۹۲۰ و تبعید علمای نجف به ایران کشیده شد و از آغاز دهه بیست قرن بیستم، کم‌سو شده و سرانجام به سیاست‌گریزی و انزواطلبی پایان یافت. بدین ترتیب باید ۲۵ سالِ نخست قرن بیستم را تنها دوره طلایی فعالیت سیاسی علما و طلاب نجف در تاریخ این حوزه دانست. دوره‌ای که با دو انقلاب و یک جنگ سپری شد و در هر سه اتفاق، تلخ‌کامی‌های بزرگی نصیب فعالان سیاسی نجف گشت.

بنا بر این برای شناخت رفتار و اندیشه سیاسی حوزه نجف، باید عنایت ویژه‌ای به این ربع قرن داشت و بسترها و تبعات آن را واکاوی کرد. نخستین جریان‌هایی که در ابتدای قرن بیستم در حوزه نجف شکل گرفتند، دو جریان مشروطه‌خواه و مشروطه‌ستیز بودند که تا چندین سال، به عنوان دو جریان سیاسی اصلی این حوزه فعال بودند و با آغاز جنگ جهانی اول، اگرچه این جریان‌بندی رنگ باخت، ولی فعالان این جریان‌ها همچنان اثرگذارترین نیروهای سیاسی حوزه نجف بودند.

جریان مخالف مشروطه تنها در زمان مرجعیت سید محمد کاظم یزدی توانست اداره حوزه نجف را به دست گیرد که آن هم به دلیل غلبه وقایع جنگ جهانی بر دغدغه‌های مشروطه‌محور حوزویان نجف، نقش چندانی در بسط اندیشه سیاسی مشروطه‌ستیزان نداشت. در بقیه سال‌های نیمه اول قرن بیستم، سران جریان مشروطه‌خواه به عنوان مراجع اصلی حوزه نجف فعال بودند که آنها نیز فارغ از جریان‌بندی ابتدای قرن بیستم رفتار کردند و عملاً حوزه نجف به عنوان یک جریان سیاسی منسجم در برابر اشغال عراق عمل کرد.

در اینکه حوزویان نجف چگونه با «مشروطه» آشنا شده‌اند روایت دقیقی وجود ندارد. همان‌گونه که درباره رواج این مفهوم در ایران نیز اقوال متعددی بیان شده است. شاید بشود ادعا کرد که نخستین بار در کتاب «بستان‌الحق» شیخ ابراهیم زنجانی به واژه و مفهوم مشروطه پرداخته شده است. وی که از شاگردان اولیه درس خارج آخوند خراسانی در نجف بود، یک سال پیش از صدور فرمان مشروطه به تعریف مفهوم حکومت‌های «جمهوریه» و «سلطنت مشروطه» در کتاب «بستان‌الحق» پرداخته و سلطنت مشروطه را بر حکومت جمهوریه ترجیح داد. (۲۳)  شیخ ابراهیم در خاطرات خود نوشته که پس از بازگشت از نجف و در سال‌های فعالیت در زنجان و تهران با آخوند مکاتبه داشته و استادش را از اوضاع ایران مطلع می‌کرده است. (۲۴) بر این اساس، نزدیکان آخوند نیز محتمل می‌دانند که زنجانی در آگاهی دادن به آخوند نقش داشته است. (۲۵)

در نجف نیز بر اساس گزارشی که آقا نجفی قوچانی به عنوان یکی از شاگردان آخوند در زمان انقلاب مشروطه نوشته است، لفظ مشروطه پیش از افتتاح مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی در میان طلاب نجفی رواج یافته بود. (۲۶) از گزارش‌هایی که آقا نجفی درباره آگاهی‌های  سیاسی طلاب نجف در این دوره داده است چنین برمی‌آید که آنها نگاه بسیطی به مفاهیم مدرن همچون دموکراسی، مشروطیت و جمهوریت داشته‌اند و همانند نائینی سعی داشته‌اند یک پیوند ظاهری میان این مفاهیم با اسلام برقرار کنند. (۲۷) به گفته آقا نجفی، در نجف قرائت‌خانه‌ای برای مطالعه کتب و مطبوعات تأسیس شده بود و او همیشه در آنجا «پلاس» بوده و روزنامه و مجله می‌خوانده است. (۲۸)

هیجانی که در جریان انقلاب مشروطه در نجف پدید آمده بود، حتی بازی‌های کودکانه خردسالان این شهر را نیز درگیر خود کرد (۲۹) و پیروزی مشروطه‌خواهان عثمانی در استانبول بر شدت هیجانات نجفی‌ها افزود (۳۰) به گونه‌ای که از تعداد مأمومین نماز جماعت و شاگردان درس سید کاظم یزدی به طرز محسوسی کاسته و به تعداد پیروان، مأمومین و شاگردان آخوند خراسانی افزوده شد. (۳۱) میزان اشتیاق نجفی‌ها به حدی رسیده بود که شهرستانی در مجله العلم پیشنهاد داد تا شهر نجف به عنوان «شهر آزادی‌خواهان» معرفی شود.

آنچه که چهار فقیه درجه یک نجف را به پیگیری مستمر مسایل ایران واداشته بود، دغدغه‌های آنها نسبت به وضعیت دین و متدینین ایران بود که انگیزه اصلی فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی روحانیون شیعی در طول تاریخ بوده است. آیت‌الله بروجردی که خود از شاگردان برجسته آخوند خراسانی در دوره مشروطه بود، مشابه چنین تحلیلی را درباره دلیل ورود استادش به قضیه مشروطه ارائه می‌کرد و معتقد بود که آخوند با درک تحولات دنیای جدید و اجتناب‌ناپذیر بودن تغییرات، درصدد بود با دخالت‌های خود نقش دین را در دنیای جدید حفظ کند. (۳۲)  آیت‌الله بهجت (شاگرد نائینی)  نیز بر این باور بود که اگر علما در جریان مشروطه دخالت نکرده بودند، وضعیت دینی ایران دچار چالش اساسی شده بود. آیت‌الله بروجردی که خود از شاگردان برجسته آخوند خراسانی در دوره مشروطه بود، مشابه چنین تحلیلی را درباره دلیل ورود استادش به قضیه مشروطه ارائه می‌کرد و معتقد بود که آخوند با درک تحولات دنیای جدید و اجتناب‌ناپذیر بودن تغییرات، درصدد بود با دخالت‌های خود نقش دین را در دنیای جدید حفظ کند.  آیت‌الله بهجت (شاگرد نائینی)  نیز بر این باور بود که اگر علما در جریان مشروطه دخالت نکرده بودند، وضعیت دینی ایران دچار چالش اساسی شده بود. (۳۳)

در تلگراف‌ها و مکتوبات آخوند خراسانی و دیگر فقهای مشروطه نجف شواهد متعددی از آگاهی آنها نسبت به مفاهیم و تبعات مدرنیته وجود دارد. مخالفت مطلق با «نسبت ملعونه استبداد» ، دفاع از حق آزادی و «حریت طبیعی و خدادادی» مردم ، آگاهی از مطلقه نبودن آزادی نزد سایر ملل ، لزوم وضع قانون عرفی برای اداره جامعه ، آگاهی نسبی به تبعات انقلاب‌ها در جوامع ، دفاع از آزادی مقید به قانون مصوب منتخبین مردم ، مخالفت با قدرت غیرمسؤول  و مطلقه  و بدعت دینی دانستن اعتقاد به قدرت مطلقه غیرمعصوم، مخالفت با تقیید مشروطه به قید مشروعه ، اشاره به نهادینه شدن استبداد در روحیات مردم ایران ، ضرورت پذیرش اقتضائات دنیای مدرن ، تبیین تبعات مطلقه بودن حکومت از جمله افزایش بی‌عدالتی، فساد و دیکتاتوری ، ضد دینی و ضد مذهبی بودن سلطنت و لزوم حاکمیت شورایی  از جمله مؤلفه‌هایی است که نشان از آگاهی نسبی روحانیون مشروطه‌خواه نجف نسبت به مفاهیم مدرن و یا حداقل، استعداد پیشینی آنها برای کنار آمدن با مدرنیته بوده است. (۳۴) اما به هر حال باید پذیرفت که روند رشد فکری فقه و اندیشه سیاسی حوزه نجف در همین اندازه متوقف شد و این حوزه در طول دو دهه‌ای که از مشروطه گذشت، آنقدر درگیر فعالیت سیاسی شد که توان تولید فکری در آن باقی نماند و این درست همان دلیلی است که حمید عنایت برای توقف و ناکامی جنبش تجددخواه اهل سنت ذکر می‌کند. (۳۵)

با فروکش کردن آتش انقلاب مشروطه و شعله‌ور شدن جنگ جهانی اول، جناح‌بندی مشروطه‌خواه – مستبد به سرعت در نجف به فراموشی سپرده شد.(۳۶) در کنار این عامل مهم، دوری علما از ایران به پاره‌ای سوءتفاهم‌ها و تلخ‌کامی‌ها نیز منجر شده بود. اعدام ناگهانی شیخ فضل‌الله نوری که مروج مرجعیت آخوند خراسانی و مشوق مهم وی در رهبری انقلاب بود(۳۷) ضربه مهمی به حیثیت مشروطه‌خواهان نجف وارد کرد.

اگرچه نزدیکان آخوند می‌گویند که وی خواهان حفظ حرمت شیخ نوری بوده و از فاتحان تهران خواسته بود گزندی به وی نرسانند (۳۸)  ولی مشروطه‌خواهان پیروز تهران، با استناد به فتوای منسوب به علمای نجف « که سواد آن در همه ایران منتشر شده»  و نوری را مفسد فی‌الارض خوانده بود ، حکم اعدام شیخ را صادر کردند. خبر تأثر شدید آخوند پس از شنیدن خبر اعدام شیخ فضل‌الله  و اعلام مجلس ترحیم از سوی آخوند در نجف  پذیرفتنی است (۳۹)، ولی نمی‌توان انکار کرد که علمای نجف و شیخ فضل‌الله در خلال دوره مبارزه با محمد علی شاه، سخنان و نوشته‌های تندی را علیه هم منتشر کرده بودند.

نجف میان دو انقلاب

پیروزی انقلاب مشروطه و خلع محمد علی شاه، دومین موفقیت بزرگ علمای عراق در قرن چهاردهم هجری قمری و مهم‌ترین موفقیت بزرگ سیاسی علمای نجف در تاریخ هزار ساله این حوزه بود. با توجه به ناکامی جنبش جهاد (۱۹۱۴)، انقلاب ۱۹۲۰، تبعید ۱۹۲۳ علما به ایران و انتفاضه شعبانیه ۱۹۹۱ می‌توان پیروزی انقلاب مشروطه را بزرگ‌ترین موفقیت در تاریخ فعالیت سیاسی حوزه علمیه نجف محسوب کرد.

آخوند تصمیم گرفت به دور از هیجانات سیاسی آن روزها، از فاتحان تهران بخواهد که با تمسک به عملکرد پیامبر و امام علی (ع) در فتح مکه و بصره، فرمان عفو عمومی صادر کنند.  اما گویا از آنجا که به گفته هانا آرنت، بیشتر وقایعی که انقلاب نام گرفته‌اند نه تنها از ایجاد «اساس آزادی» بلکه از تضمین حقوق و آزادی‌های مدنی و تأمین نعمت «حکومت محدود» بر پایه قانون اساسی نیز عاجز بوده‌اند(۴۰)، انقلاب مشروطه ایران نیز مصداقی بر سخن مشهور پی‌یر ورنیو خطیب نامدار انقلاب فرانسه شد و فرزندان خود را بلعید. (۴۱) از تلگراف‌ها و مکتوبات علمای نجف در دو سال پایانی عمر آخوند برمی‌آید که آنها به هیچ وجه از عملکرد فاتحان تهران راضی نبوده‌اند.

جنگ جهانی اول به دو دلیل، بیش از جنگ جهانی دوم مورد توجه و اهتمام حوزه نجف قرار گرفت؛ نخست آنکه در این جنگ، تنها حکومت‌های اسلامی آن روزگار (قاجار و عثمانی) مورد حمله و در آستانه فروپاشی قرار گرفته بودند و سرزمین عراق نیز در دستور کار اشغالگران قرار داشت، دوم آنکه در این جنگ با سلاح‌های کشتار جمعی و تجهیزات پیشرفته‌ای که ساخته شده بود، برای اولین بار فرق میان نظامیان و غیرنظامیان از میان رفت و تلفات انسانی به اوج رسید.(۴۲) گزارش‌هایی که آقا نجفی قوچانی  از بحث‌های طلاب و روحانیون نجف درباره جنگ جهانی اول ارائه کرده، نشان‌دهنده علاقه فراوان آنها به تعقیب اخبار جنگ و ارائه تحلیل‌های بومی درباره دلایل و عواقب آن است. به گفته وی، طلاب نجف معتقد بودند که درگذشت ناگهانی آخوند از الطاف الهی برای حفظ نفوس مسلمین بوده است. (۴۳)

همان‌گونه که گفته شد، با آغاز جنگ دیگر صحبت از شکاف میان مشروطه‌خواه و مستبد از میان رفت و علما نیز همین را از مردم می‌خواستند. آیت‌الله فتح‌الله شریعت اصفهانی (شیخ‌الشریعه) در بیانیه‌ای همین تقاضا را تکرار کرد: «بیایید درباره مشروطه و استبداد سخن نگوییم. بیایید دشمنی‌های داخلی را کنار گذاریم. آیا این شرم‌آور نیست که ما زیر سلطه حکومت روس‌ها که به وحشی‌گری نامور شده‌اند قرار گیریم؟» در چنین فضایی بود که سید کاظم یزدی نیز فعالیت وسیع تبلیغی به سود جنبش جهادی آغاز کرد. (۴۴)

شکست در این جنبش جهادی، پایانی تلخ بر نخستین فعالیت جدی سیاسی – نظامی علمای نجف شد و عثمانی نیز که در آستانه فروپاشی قرار گرفته بود، با نادیده گرفتن همکاری علما و شیعیان در برابر اشغالگران، بد رفتاری با شیعیان عراق را از سر گرفت و در پاسخ به تلگراف اعتراض‌آمیز سید کاظم یزدی به وی تفهیم کرد که بهتر است همانند یک درویش به انزوای خود برگردد و متعرض اقدامات و مسؤولیت‌های حکومتی نشود. (۴۵) این در حالی است که یزدی موفق شده بود از شیعیان ناراضی تعهد بگیرد که خود را تحت فرمان حکومت عثمانی بدانند. (۴۶)

شکست در جنبش ۱۹۱۴ و بی‌اعتنایی عثمانی به جایگاه یزدی سبب شد که وی به انزوای سیاسی بازگردد و در سال ۱۹۱۷ در پاسخ به برخی مقلدان خود بگوید که مدتی است از دنیا کناره گرفته و فقط پاسخ‌گوی مسائل دینی است و در مسایل سیاسی دخالت نمی‌کند و دیگر قصد اعلام جهاد علیه ماشین جنگی اجانب را ندارد. (۴۷) سید یزدی با جنبش ۱۹۱۸ جوانان نجف علیه بریتانیایی‌ها همراهی نکرد و پس از محاصره ۴۶ روزه نجف، سرانجام شورشیان شیعه را راضی کرد که خود را تسلیم بریتانیایی‌ها کنند. سومین فعالیت سیاسی نجف در قرن بیستم با اعدام ۱۱ تن از روحانیون و اهالی شهر  و تبعید بیش از ۱۲۰ نفر خاتمه یافت. شکست سخت قیام نجف، سید کاظم یزدی را در دوری گزیدن از سیاست مصمم‌تر کرد و از همین رو در جریان رفراندوم انگلیسی پاییز ۱۹۱۸ به سران نجف پاسخ داد: «من اهل سیاست نیستم و مطلقاً دخالت نخواهم کرد. من یک رجل دینی هستم و فقط می‌دانم که این حلال است و این حرام … خودتان هرچه مصلحت مسلمین است اختیار کنید» (۴۸)

پس از وفات سید یزدی در سال ۱۹۱۹ میلادی رهبری شیعیان به فقیه انقلابی برجسته‌ای به نام میرزا محمدتقی شیرازی واگذار شد و او توانست در سال ۱۹۲۰ انقلاب گسترده‌ای را با همراهی علما، روحانیون و عشایر شیعه عراق علیه بریتانیایی‌های اشغالگر آغاز کند. اما عمر او و مرجع تقلید جانشین وی آیت‌الله شیخ فتح‌الله شریعت اصفهانی هم مجال نداد که نتیجه مبارزات خود را ببینند. پس از وفات این دو فقیه نامدار نجف، مرجعیت به دو فقیه مشروطه‌خواه و شاگرد برجسته آخوند خراسانی؛ حضرات آیات سید ابوالحسن اصفهانی و میرزا محمدحسین نائینی رسید. آنها نیز نتوانستند سودی از مبارزه مسلحانه علیه اشغالگران بریتانیایی به دست بیاورند و همزمان با تأسیس حوزه علمیه نوین در قم به دست هم‌درس آنان؛ آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی به ایران تبعید شدند و ماه‌ها در قم اقامت کردند. تلاش آنان برای وادار کردن حکومت عراق جدید که مورد حمایت بریتانیایی‌ها نیز بود سودی نبخشید و سرانجام مجبور به پذیرش شرایط نخستین پادشاه عراق مستقل شدند. آنها دریافتند که ماندن آنها در ایران سود چندانی ندارد و فرزند آخوند خراسانی و نواده صاحب‌جواهر را نزد پادشاه عراق فرستادند تا درباره بازگشت تبعیدی‌ها با وی گفتگو کند. در ماه مارس ۱۹۲۴ ملک فیصل پیام‌هایی برای نائینی و اصفهانی فرستاد و صریحاً اعلام کرد که در صورتی علما می‌توانند به عراق بازگردند که تعهد کتبی بدهند که در امور سیاسی عراق هیچ‌گونه دخالتی نخواهند کرد. (۴۹)

سید ابوالحسن اصفهانی نیز در اجابت درخواست ملک فیصل این‌گونه نوشت:

«ما تعهد می‌دهیم که در امور سیاسی دخالت نکنیم و خود را از مطالبات عراقی‌ها کنار بکشیم. ما مسؤولیتی در قبال مطالبات مردم عراق نداریم و مسؤولیت مسائل سیاسی ملت با اعلی‌حضرت [ملک فیصل] است. اما پشتیبانی از سلطنت هاشمی مطابق مقتضیات دیانت اسلامی از مبادی اسلامی ماست.» (۵۰)

سرخوردگی حوزه نجف پس از انقلاب مشروطه و اعدام شیخ فضل‌الله نوری (۱۹۰۹م)، حرکت جهاد (۱۹۱۴م)، قیام نجف (۱۹۱۸م)، انقلاب عراق (۱۹۲۰م) و تبعید علما به ایران (۱۹۲۳م)  باعث شد بسیاری از علما از دخالت در امور سیاسی پرهیز کنند. علاوه بر آنکه دو مرجع اصلی نجف در دهه بیست از قرن بیستم (نائینی و اصفهانی)، همان‌گونه که اشاره شد، به پادشاه عراق تعهد داده بودند که در مسایل سیاسی مداخله نکنند. عده‌ای آن اندازه از شکست‌های اخیر هراسناک گشتند که بنا را بر پرهیز از هرگونه فعالیت سیاسی نهادند. اینان بدان باور روی آوردند که صلاحیت در این‌گونه امور ندارند و حکومت حق امام زمان (ع) است و لذا ورود به عرصه سیاست جایز نیست. (۵۱)

سیاست‌گریزی ایجاد شده در نجف فقط به این حوزه محدود نماند و دانش‌آموختگان آن در ایران از جمله آیت‌الله بروجردی نیز به دلیل «تجربه تلخ مشروطه و خوف از ضربه زدن به اسلام به دلیل تذبذب و اضطراب در مسایل سیاسی» سعی وافری داشتند که از سیاست‌ورزی دوری کنند  و همانند سید کاظم یزدی به فعالیت دینی و حوزوی اکتفا نمایند. (۵۲)

منابع:

۱-  سید محمد غروی، الحوزه العلمیه فی النجف الأشرف (بیروت: دار الاضواء، ۱۴۱۴)، ص ۱۹

۲-  محمد رضا شمس‌الدین، بهجهالراغبین (بیروت: دارالمحجه البیضاء، ۱۴۲۴)، ص ۶۷

۳-  مصطفى جواد، «نظرات فى الذریعه الى تصانیف الشیعه»، البیان، سال ۱، ش ۵ (شوال ۱۳۶۵شمسی)، ص ۱۳۳

۴-  شیخ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، متولد سال ۳۸۵ق در طوس که در سال ۴۰۷ به عراق رفت و در بغداد نزد شیخ مفید و سید مرتضی درس خواند. پس از آنها رهبری دینی شیعیان را در بغداد به عهده گرفت و در سال ۴۴۸ق در پی حمله سلاجقه، بغداد را به قصد نجف ترک کرد. وی را به سبب مکانت علمی برجسته‌ای که داشت «شیخ الطائفه الامامیه» لقب داده‌اند. دو کتاب (تهذیب و استبصار) از چهار کتاب اصلی روایی شیعه متعلق به اوست. ابوالصلاح حلبی از شاگردان مهم او به شمار می‌آید. وی در ۲۲ محرم ۴۶۰ در سن ۷۵ سالگی در نجف درگذشت. (به نقل از: آل محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، ج۲، ص ۸۷ – ۴۷۷)

۵-  جعفر باقر آل ‌محبوبه‌، ماضی النجف و حاضرها (بیروت: دار الاضواء، ۱۹۸۶)، ج۲، ص ۴۷۲

۶-  محمد بن الحسن طوسی، الأمالی (قم: دارالثقافه، ۱۴۱۴)، ج۱،  ص ۲۱

۷-  موسی نجفی، حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران (تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۷۹)، ص ۴۱

۸-  عبدالرزاق الحسنی، العراق قدیماً و حدیثاً (صیدا: مطبعه العرفان، ۱۹۵۸)، ص ۱۳۱

۹-  غلامحسین زرگری‌نژاد، رسائل مشروطیت (تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۹۰)، ج۱، ص ۱۱۳

۱۰-  سید محسن امین، اعیان الشیعه (بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، ۱۹۸۳)، ج ۱۰، ص ۱۵۸

۱۱-   غلامحسین زرگری‌نژاد، همان، ص ۱۲۲

۱۲-   یاکوب ادوارد پولاک، سفرنامه پولاک (ایران و ایرانیان)، ترجمه کیکاووس جهانداری (تهران: خوارزمی، ۱۳۶۸)، ص ۶ – ۲۲۵

۱۳-   جعفر باقر آل ‌محبوبه‌، ماضی النجف و حاضرها، ج۲، ص۴۴۳

۱۴-   غلامحسین میرزا صالح، خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی (تهران: کویر، ۱۳۸۰)، ص ۹۳

۱۵-   علی الوردی، تاریخ عراق (دیدگاه‌های اجتماعی از تاریخ عراق معاصر)، ترجمه هادی انصاری (تهران: شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، ۱۳۸۹)، ص ۲۸۹

۱۶-   میرلیتواک، بررسی جمعیت شناختی علمای نجف و کربلا در خلال سال های ۱۲۰۵- ۱۳۲۲ق،  ترجمه نصرالله صالحی، مجله شیعه‌شناسی، ش ۱۰، تابستان ۱۳۸۴، ص ۱۶۲

۱۷-   صفاءالدین تبرائیان، احیاگر حوزه نجف (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۷)، ص ۱۱۴

۱۸-   عبدالله فیاض، الثوره العراقیه الکبری سنه ۱۹۲۰ (بغداد: مطبعه دارالسلام، ۱۹۷۵)، ص ۲۲۷

۱۹-   جعفر الخلیلی، موسوعه العتبات المقدسه (بیروت: مؤسسه الاعلمی، ۱۹۸۷)، ج۶، ص ۲۶۲

۲۰-   صفاءالدین تبرائیان، همان، ص ۶ – ۱۱۵

۲۱-   محمد حسین کاشف الغطاء، عقود حیاتی (نجف: مکتبه‌الإمام کاشف الغطاء، ۲۰۱۲)، ص ۸۳

۲۲-   نشریه مهرنامه، گفتگو با آیت‌الله سید احمد موسوی مددی، شهریور ۱۳۹۰

۲۳-   ابراهیم زنجانی، بستان الحق(کتاب مملکت‌داری) (تهران: نشر چشمه، ۱۳۸۹)، ص ۲۱۰ – ۲۰۹

۲۴-   غلامحسین میرزا صالح، خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی، ص ۲۷

۲۵-   گفتگوی نگارنده با میرزا عبدالرضا کفایی؛ نوه آخوند خراسانی

۲۶-   محمد حسن نجفی قوچانی، سیاحت شرق (تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۸)، ص ۷ – ۳۶۵

۲۷-   همان، صص ۴۵۹ – ۴۵۵

۲۸-   همان، ص ۴۶۰

۲۹-   علی الوردی، همان، ص ۴۷۵

۳۰-   همان، ص ۸ – ۴۷۷

۳۱-   – کامل سلمان الجبوری، السید محمد کاظم الیزدی … ، صص ۲۷ و ۱۹۱

۳۲-   حسینعلی منتظری، خاطرات آیت‌الله‌‌العظمی منتظری (قم: نشر اینترنتی، ۱۳۷۹)، ص ۱۶۳

۳۳-   محمد محمدی ری‌شهری، زمزم عرفان (یادنامه فقیه عارف حضرت آیت‌الله‌العظمی محمد تقی بهجت) (قم: دارالحدیث، ۱۳۸۹)، ص ۱۹۵

۳۴-   برای آگاهی از مکتوبات آخوند نگاه کنید به: محسن کدیور، سیاست‌نامه خراسانی، تهران: کویر، ۱۳۸۵

۳۵-   عنایت، حمید، سیری در اندیشه سیاسی ‌عرب (تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۹)، ص ۹۷

۳۶-   گفتگوی نگارنده با میرزا عبدالرضا کفایی؛ نوه آخوند خراسانی

۳۷-   همان

۳۸-   همان. و نیز: عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، ص ۲۰۰

۳۹-   عبدالحسین مجید کفایی، مرگی در نور (تهران: زوار، ۱۳۵۹)، ص ۳۹۶

۴۰-   هانا آرنت، انقلاب، ص ۳۱۳

۴۱-   همان، ص ۸۰

۴۲-   همان، ص ۱۴

۴۳-   – محمد حسن نجفی قوچانی، سیاحت شرق، ص ۹ – ۵۲۳

۴۴-   – کامل سلمان الجبوری، همان، ص ۲۳۳

۴۵-   گرترود بل، فصول من تاریخ العراق القریب، ترجمه جعفر الخیاط (بغداد: وزاره التربیه و التعلیم، ۱۹۷۱)، ص ۹۳

۴۶-   – کامل سلمان الجبوری، همان، ص ۲۷۹

۴۷-   گرترود بل، همان، ص ۱۱۶

۴۸-   فریق مزهر آل فرعون، الحقائق الناصعه فی الثوره العراقیه سنه ۱۹۲۰ و نتائجها (بغداد: مطبعه النجاح، ۱۹۵۲)، ج۱، ص ۷۸٫ عبدالرزاق الحسنی، الثوره العراقیه الکبری (قم: المحبین، ۱۴۲۶)، ص ۷۹٫  علی الوردی، لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث (بغداد: مطبعه الشعب، ۱۹۷۷)، ج۵، بخش اول، ص ۷۲

۴۹-   علی الوردی، همان، ج ۶، ص ۲۶۱

۵۰-   همان، ص ۲۶۰

۵۱-   صفاءالدین تبرائیان، احیاگر حوزه نجف، ص ۳۱

۵۲-   محسن دریابیگی، حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آخوند خراسانی (تهران: انتشارات مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶)، ص ۳۰۷٫ به نقل از مرحوم دوانی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نویسنده این مقاله را از پایان نامه خود با عنوان «جریان شناسی سیاسی مذهبی حوزه علمیه نجف در نیمه اول قرن بیستم میلادی» که در شهریور سال ۱۳۹۱ در گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی از آن دفاع کرده، برگرفته است.

منبع: وبلاگ نویسنده(تورجان)
یکی از مهم‌ترین پرسش‌هایی که در مقام مقایسه میان دو حوزه علمیه نجف و قم به ذهن می‌آید، چند و چون غیرسیاسی بودن حوزه نجف در قیاس با حوزه قم است که طی نیم قرن گذشته از نظر سیاسی بسیار فعال و تأثیرگذار بوده است. حوزه علمیه نجف که از میانه قرن پنجم هجری با مهاجرت اجباری شیخ طوسی از بغداد به شهر نجف تأسیس و یا تقویت شد، با احیای حوزه علمیه قم و گسترش اقتدار و جمعیت آن در دهه‌های اخیر از یک سو و فشارهای شدید دولت بعثی عراق از سوی دیگر، شاهد افول محسوس قدرت خود در سه دهه اخیر بوده‌ است.علی اشرف فتحی

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.