انقلاب اسلامی از پیروزی تا ناکامی در صدور به شیوه تسخیر سفارت امریکا

دکتر سیدمحمدثقفی سال 1356 از طرف مؤسسه علمی دارالتبلیغ اسلامی که حکم دانشگاه اسلامی را داشت به دانشگاه تمپل (Temple) فیلادلفیا رفت تا در رشته تطبیق ادیان و جامعه‌شناسی دینی درس بخواند. هنوز چیزی از گرفتن مدرک فوق لیسانس و گذراندن تعدادی از دروس دوره دکتری نگذرانده بود که انقلاب ایران به پیروزی رسید و در نتیجه تحصیل را ناتمام گذاشت و بعد که به دلیل فعالیت‌های سیاسی ویزای تحصیلی‌اش لغو گردید، به ایران بازگشت. مصاحبه با وی که هم انقلاب ایران را جامعه‌شناسانه تحلیل می‌کند و هم با رهبران انقلابی به خصوص شاخه نهضت آزادی آشنایی نزدیک دارد، غنیمتی برای دین آنلاین بود تا از نگاهی متفاوت ریشه‌های انقلاب را در ابعاد سیاسی و اجتماعی بکاود و از آسیب‌شناسی‌ها دلسوزانه تصویری به مخاطب ارائه دهد:

روحانیان و روشنفکران دینی در میان نیروهای انقلابی چه جایگاهی نسبت به هم و دیگر نیروهای انقلابی داشته‌اند؟

بیشتر پیشگامان انقلاب در ایران نیروهای مذهبی بودند. این نیروهای مذهبی اعم از حوزویان به عنوان عالمان روشنگر دینی و دانشگاهیان متدین به عنوان روشنفکر دینی بودند. اصولاً از 150 سال اخیر و از دوران سید جمال‌الدین به بعد از وقتی فهمیدند علت عقب‌ماندگی و تسلط استبداد در جوامع اسلامی، نبود وحدت در جامعه و عدم آگاهی اجتماعی جامعه به سرنوشت خویش است، کسانی که گزارشگر این موضوع بودند «روشنفکر دینی» نام گرفتند. به نظر من، این دو گروه به عنوان واقعیت خارجی یک چیز بودند، یعنی اینکه بازرگان، شریعتی، مطهری، طالقانی، بهشتی، مفتح، باهنر، رفسنجانی و آیت‌الله خامنه‌ای در اصل یک مجموعه بودند. اینها در واقع همه مذهبی بودند و به بُعد سیاسی اسلام شیعی که همواره یک نوع حالت اعتراضی به ظلم داشت گرایش داشتند.

زمانی در مشهد کنفرانسی به مناسبت سالگرد دکتر شریعتی برگزار شده بود که من هم مقاله‌ای برای آن نوشته بودم. نوشتم که ما نیروهای جامعه را از منظر نیروهای دینی به سه دسته می‌توانیم دسته‌بندی کنیم: یک دسته عالمان دینی و سنتی متعارف هستند که به درس و بحث فقه و اصول و نماز جماعت می‌پردازند و کاری هم به کارهای اجتماعی ندارند؛ دسته دیگر دانشمندان سکولار هستند که به دانشگاه تعلق دارند. آنها هم مسئولیت اجتماعی چندانی ندارند. کلاس را می‌شناسند و رشته تخصصی خود را درس می‌دهند و در موقع حرف زدن بده‌بستان زیاد دارند ولی در موقع عمل درجا می‌زنند و کم می‌آورند؛ دسته سوم عالمان روشنگر یا روشنفکران دینی هستند. روشنفکری به معنای آگاهی اجتماعی است. نوعی مسئولیت است. تخصص نیست. لازمه‌اش تخصص است اما برخاسته از تخصص نیست. یک مسلمان آگاه اجتماعی ممکن است حالت تحول اجتماع را بگیرد ولی تخصص نداشته باشد من اینها را از نظر دسته‌بندی یک گروه می‌بینم و اگر امروز بعضی آنها را تفکیک می‌کنند بیشتر جنبه صنفی را نگاه می‌کنند ولی از نظر عملکرد خارجی در پدیده انقلاب اجتماعی یک جریان را تقویت می‌کنند و کنار هم هستند. شاید ایشان در تخصص متفاوت با هم باشند اما چون تخصص نیست که انسان را متمایز می‌کند، بلکه اهداف و مسئولیت‌ها و حرکت‌های‌ اجتماعی است که آنها را متحد می‌سازد، اینها در یک گروه هستند. از این جهت فرقی میان دکتر بهشتی با دکتر شریعتی یا استاد مطهری با دکتر یزدی و مهندس بازرگان با هاشمی نیست.

تفاوت روشی این دو گروه هم در دو دهه سرنوشت‌ساز از سال چهل به بعد محدود بوده است. مرحوم بهشتی، هم دانش دین و هم دانش روز داشت. هم مدرسه رفاه بود و هم حسینیه ارشاد. لذا برای تشکیل نیروهای مذهبی متدین و دانشمند یا باسواد یک جناح بودند. منتهی تخصص‌ها فرق داشت. یکی دانشگاهی بود، یکی حوزوی، ولی از نظر موضع اجتماعی یکی بودند.

 

* انقلاب ایران را یک انقلاب سیاسی می‌دانید یا انقلاب اجتماعی و دینی؟

استبدادی که در جامعه پیش از انقلاب ایران بود سبب شد انقلاب سیاسی شکل بگیرد که البته این انقلاب ابعاد اجتماعی و دینی هم داشت. غیر از مرحوم امام، مهندس بازرگان، شریعتی، طالقانی و دکتر بهشتی و مطهری هم در خط دادن به این انقلاب حضور داشتند. ولی رهبری سیاسی و فکری که بیانیه‌ها را صادر می‌کرد و خطابه داشت، امام خمینی بودند. مخاطب این بیانیه‌ها و اعلامیه‌ها توده مردم بودند. هنر امام خمینی این بود که آن مسائل علمی و اجتماعی را بر خلاف روشنفکران به زبان ساده عامه فهم اسلامی می‌گفت. ولی اگر به این انقلاب نگاه کنیم کسانی دیگر را هم می‌یابیم که بسیار تعیین کننده بودند؛ طبقات آگاه جامعه که طلاب انقلابی یا دانشجویان انقلابی. آنها مفاهیم علمی زمان را دخالت می‌دادند. از این جهت به نظر من بین کارگزاران فکری و انقلابی تفاوتی نیست. یکی استاد دانشگاه است و یکی عالم روشنگر. بازرگان، شریعتی، مطهری بهشتی و هاشمی و آیت‌الله خامنه‌ای همه در حقیقت با هم بودند. اما باید در نظر داشت که امام رهبر سیاسی انقلاب بود.

به هر حال، منبع معرفتی مرحوم امام با مرحوم دکتر شریعتی اسلام بود. امام خمینی می‌خواست تعریفی از اسلام سیاسی ارائه دهد و از این رو، می‌کوشید بیان کند که اسلام تنها اسلام طهارت نیست، بلکه اسلام حکومت هم دارد. این بیان از یک نوع بازسازی مفاهیم اسلامی در نزد امام خمینی از موضع فقاهت و مرجعیت بود؛ همان احیاگری و بازسازی مفهومی از اسلام که دکتر شریعتی بدان می‌پرداخت. این نواندیشی دین و احیای مفاهیم اجتماعی و سیاسی اسلام هم در نزد مرحوم امام خمینی بود و هم مرحوم دکتر شریعتی. کتاب «بازگشت به خویشتن» را به انگیزه احیای آن مفاهیم نوشت که خود هم این روحیه احیاگرانه را از اقبال لاهوری می‌گیرد و البته ممکن است مرحوم امام هم کتاب‌های آنها را خوانده باشد، ولی خود ایشان اسلام سیاسی را از مرحوم مدرس می‌گیرد. به نظر من رهبر سیاسی فکری مرحوم دکتر شریعتی، اقبال لاهوری بود و منبع فکری اجتماعی امام خمینی مدرس بود. مدرس افق فکری امام خمینی بود که می‌گفت دین و سیاست یکی است. لذا مرحوم امام، مدرس را به عنوان الگوی خود در حمله به استعمار و وحدت دین و سیاست بارها یاد می‌کرد.

به هر روی، این نهضت احیاگری دینی که بعد از سید جمال‌الدین مطرح شد، آخوند خراسانی و نائینی در مشروطه پی گرفتند و مرحوم امام و طالقانی و بهشتی و مطهری هم آن را در میان حوزویان ادامه دادند. اگر حوزویان بیشتر بر مفاهیم حدیثی تکیه می‌کردند دانشگاهیان به سراغ اصطلاحات احیاگرانه سیاسی و ضد استبدادی و ضد استعماری منطبق با مفاهیم زمان می‌رفتند. کلمه «ایدئولوژی» هرگز در بیانات امام به عنوان یک فقیه به کار نرفته، اما مرحوم مطهری و در میان اخوان‌المسلمین سید قطب آن را به کار می‌بردند. به همین دلیل، آیت‌الله خامنه‌ای «آینده در قلمرو اسلام» را از سید قطب ترجمه کرد و برادرش «ویژگی‌های ایدئولوژی اسلام» محمد قطب را ترجمه کرد.

 

با این حال، تا سال 42 که انقلاب به رهبری امام به مرحله جدیدی پانهاد، بیانیه و کتابی به عنوان یک مانفیست برای دو نیروی انقلابی مطرح نبود. جلال‌الدین فارسی در سال 45 «انقلاب تکاملی اسلام» را منتشر کرد که هم کلمه انقلاب داشت و هم تکاملی. آن روز این کتاب دست به دست می‌گشت و به صورت مخفی پخش می‌شد، ولی در جناح دانشگاهی مرحوم طالقانی «تنزیه الامه و تنبیه المله» نائینی را بازنویسی و چاپ کرد.

 

* یعنی می‌شود گفت محافظه‌کاری نهضت آزادی به دلیل همین رویکرد به «تنزیه الامه» بوده است؟

ـ به نظر من این ویژگی‌های محافظه‌کارانه که اکنون درباره برخی به کار برده می‌شود بیشتر به مسائل و ویژگی‌های شخصیتی برمی‌گردد. اگر نهضت از سال 42 شروع شده همین بازرگان و طالقانی بودند که در آن سال‌ها به زندان رفتند. وقتی سال 42 مرحوم امام را دستگیر کردند مرحوم آیت‌الله میلانی از مشهد و آیت‌الله شریعتمدار از قم و مرحوم آقای مرعشی قمی گفتند موضع ما موضع آیت‌الله خمینی است و با اجماع خود قصد سوء رژیم را به حریم امام مانع شدند. آیا می‌شود گفت که کسی از اینها محافظه‌کارتر بوده است؟ وانگهی همان‌گونه که گفتم برخی مثل امام صراحت لهجه و شجاعت بیشتری دارند، ولی آقای میلانی و شریعتمدار و در رده بعد مطهری و طالقانی و مکارم و دیگر واعظان، ویژگی‌های خود را داشتند. چه کسی می‌تواند بگوید که چه کسی پیشرو و رادیکال بوده و چه کسی محافظه‌کار. اصل نهضت یک فکر بوده در واکنش به تجاوزطلبی شاه به حریم اسلام و دفاع از استقلال کشور.

 

* برخی از گزارش‌های تاریخی در دست است که از تفاوت مسلک یا مبنای امام با دیگر علما در مسائلی پرده برمی‌دارد که به حرمت خون مسلمان راجع بوده است؟

بعد از تأملی که من در این گزارش‌های تاریخی دارم باید عرض کنم که اتفاقاً امام خمینی هم بسیار در مسئله دماء محتاط بودند، بدان نشان که جلوی مبارزه‌های مسلحانه را می‌گرفتند. بهترین شاهد هم اعترافات دکتر یزدی است که در خاطراتش بیان کرده است. اصلاً امام می‌گفت پیروزی خون بر شمشیر، نه خون بر خون. امام خمینی می‌گفتند اراده ملی باید توأم با آگاهی ملی باشد تا دشمن از بین برود. لذا برای جلوگیری از خونریزی بیشتر به نظامیان پیشنهاد فرمود که از پادگان‌ها فرار کنند. دیگران رهبران و عالمان هم به آگاهی ملی تکیه و تأکید داشتند.

به هر حال از منظر یک ناظر بی‌طرف و طلبه باید عرض کنم خود امام از خون پرهیز داشت و حتی بعد از ماجرای پانزده خرداد که به قم برگشتند تا ساعت سه نیمه شب که علما به دیدارشان می‌آمدند و می‌رفتند ایشان از کشتار پانزده خرداد اطلاع نداشتند. بعد که دیدارها تمام شد فرمودند من از کشتار پانزده خرداد بی‌اطلاع بودم.

 

* وقتی انقلاب اسلامی در ایران به ثمر نشست پناهگاهی برای جنبش‌های جهان اسلام شد. از ابوالاعلی مودودی در پاکستان تا فاطمه غزالی در مصر به تمجید این انقلاب پرداختند و حتی به همپالگی‌های خود سفارش کردند که ما باید به انقلاب ایران بپیوندیم. چرا خیلی زود این جنبش‌ها از ایران رویگردان شدند؟

ـ  بله همین‌طور است! بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آن‌ها به استقبال این پیروزی رفتند. حسن الترابی از شاخه اخوان سودان به ایران آمد و کاملاً از انقلاب دفاع کرد و از سویی ابوالاعلی مودودی از پاکستان و ابوالحسن ندوی از هند به ایران آمد. اما بعدها حوادثی در ایران مطرح شد که این حوادث در داخل برای ما خواصی داشت و هژمونی و جبهه‌بندی و شعار و آثار اجتماعی خودش را داشت اما برای گروه‌های خارج کشور مورد قبول واقع نشد. از جمله حوادث مهمی که نپذیرفتند موضع داخلی ایران در تسخیر سفارت امریکا بود. ابوالحسن ندوی کتابی نوشت و تسخیر سفارت ایران به وسیله دانشجویان خط امام را منافی با سیاستی دانست که خودشان از اسلام حضرت محمد(ص) معرفی می‌کردند. آنها می‌گفتند اسلام دین رحمت است و سفرا مصونیت سیاسی دارند و ندوی در کتاب «الصراع بین الفکره الاسلامیه و الفکره الغربیه فی الأقطار الاسلامیه» فصلی را باز کرد و ضمن محکوم کردن تسخیر سفارت امریکا نوشت اسلام دین رحمت است و سفیران سیاسی باید مصونیت داشته باشند و این تندروی بوده است. لذا بعد از این ماجرا اینها فاصله گرفتند. به طوری که حسنین هیکل که سوسیالیست بود و کتابی به نفع ایران نوشته بود بعد از تسخیر سفارت به دست دانشجویان خط امامی اعلام کرد که این تسخیر را قبول ندارد. الغنوشی هم همین‌طور. 

از طرفی دیگر برخی بداخلاقی‌های دیگر مثل ماجراهای افشاگرانه هم دخیل در این بدنامی شد. این تندروی‌ها و اشغال سفارت امریکا به نظر من یک اشتباه تاکتیکی بود و چهره انقلاب اسلامی را به یک مرحله جدیدی وارد کرد. در صورتی که انقلاب اهدافی داشت. در حالی که انتظار می‌رفت در گام نخست نیروهای علمی اجتماعی دینی برای بازسازی، تربیت، سازندگی بسیج شوند تا ایران را به آبادی و آزادی برسانند و اسلام و مسلمانی به عنوان الگوی اسلام به دنیا معرفی شوند، این انرژی‌ها صرف درگیر‌های داخلی و بعد هم که آن صدام حسین ملعون ایران را تهدید کرد و جنگ هم به دنبال آن مطرح شد دیگر نیرویی برای تربیت، طرح و برنامه‌ریزی و تئوری‌سازی و صدور انقلاب در دست نبود. برای همین بود که برخی از اعضای شورای انقلاب با تسخیر سفارت امریکا موافق نبودند، مرحوم بهشتی و آقای هاشمی موافق نبودند.

شما یک جریانی را با برنامه شروع می‌کنید بعد حادثه‌ای پیش می‌آید و جهت حرکت نوعی تند می‌شود و از کار اصلی باز می‌مانید. ندوی، مودودی و راشد الغنوشی صدور انقلاب را به این معنا قبول نداشتند.

با این حال، باز هم به نظر من صدور انقلاب صورت پذیرفته، البته نه صدور آن چیزهایی که تندروان خط امامی و امثال روحانیان تندرو در نظر داشتند. تأثیر پیروزی مذهب بر ایران و تشکیل دولت مذهبی که تا به حال  حضور دارد در باطل شدن دو تئوری تأثیر گذاشت، بدون اینکه ما در آن رابطه به صورت فاعل با اراده تصمیم بگیریم: یکی سقوط دولت شوروی بعد از چندین سال بود. پیروزی انقلاب اسلامی به مارکسیست‌ها که می‌گفتند دین افیون است فهماند این نظریه باطل است. در جامعه‌شناسی هم چندین نفر کتاب نوشتند. بعد از پیروزی انقلاب جان پیتر برگر رسما از انقلاب اسلامی حمایت کرد و نوشت مذهب نه فقط تخدیر نیست بلکه عامل محرک است و بعدها هم آن فوکویاما، جامعه‌شناس ژاپنی، که درباره پایان تاریخ کتاب نوشت، انقلاب ایران را ستود. اینکه امام به گورباچف هوشمندانه و سیاست‌مدارانه آن نامه را نوشت که به تقدیر گورباچف انجامید این صدور انقلاب بود. اما این‌طور نبود که مستقیم بگوید برخیز. از طرف دیگر ما که شیعه هستیم و دیگر مسلمانان سنی هستند، در کلیات موافقیم ودر خیلی جهات اختلاف داریم و سابقه جنگ عثمانی و صفویه در پرونده تاریخ موجود است؛

تأثیر دیگر انقلاب در ترکیه بود. نجم‌الدین اربکان در ترکیه و بعد فتح الله گولن و اردوغان و عبدالله گل و حزب عدالت و توسعه که نام اسلامی نداشتند ولی محتوای اسلامی داشتند. به نظر من یکی از اشتباهاتی که ما مرتکب شدیم این بود که بر همه چیز یک آرم اسلامی گذاشتیم: قصابی اسلامی، جگرکی انقلاب و بعد هم سیلی خوردن اسلامی و کتک اسلامی. همه‌اش اسلامی است. اما مسلمان‌های جامعه‌های دیگر، اسلام را نیاوردند، ولی محتوایش را آورند. این حزب اول در اصلاح مدنی و شهرداری‌ها پیروز شد اردوغان شاخه اخوان ترکیه و بعد هم دولت را از طریق مجلس به دست گرفت و الان هم بقا دارد. دیروز روزنامه نوشته بود که همین گولن و اردوغان لائیک‌ها را می‌خواستند از کلیه ادارات بیرون بریزند، یعنی کل کشور به دست نیروهای عدالت و توسعه افتاده که اسلامی است. این صدور انقلاب بود. پیروزی انقلاب اسلامی به بطلان تئوری مارکسیست در شوروی و بطلان نظام لائیکی آتاتورک انجامید.

از آن سوی برخی می‌خواستند با حمله به سعودی در آن دوره با یک هواپیما، انقلاب را صادر کنند! این چه نحو صدور انقلابی بود؟ اما همین انقلاب به ترکیه و روسیه به نرمی صادر شد. لذا مثل معروفی است که تعارف کم کن و بر مبلغ افزای. اگر انقلاب ‌ارزانی می آورد مردم خود اسلام را صادر می‌کردند.. در روایتی در سفینهالبحار آمده است: به دنیای مردم خدمت کنید تا به امر آخرت رغبت پیدا کنند. حال آیا با این وضع که بعد از انقلاب هر سال تورم بالا رفته و گرانی بیشتر شده با سبدهای خالی و جیب‌های تهی می‌توان انقلاب را صادر کرد؟ آیا ما با اردوغان که در همین ترکیه از طریق شهرداری‌ها در کل شهرها جوان‌ها را کار داد و مخفیانه پیروز شد یکی هستیم؟                                                                                                              

 
دکتر سیدمحمدثقفی سال 1356 از طرف مؤسسه علمی دارالتبلیغ اسلامی که حکم دانشگاه اسلامی را داشت به دانشگاه تمپل (Temple) فیلادلفیا رفت تا در رشته تطبیق ادیان و جامعه‌شناسی دینی درس بخواند. هنوز چیزی از گرفتن مدرک فوق لیسانس و گذراندن تعدادی از دروس دوره دکتری نگذرانده بود که انقلاب ایران به پیروزی رسید و در نتیجه تحصیل را ناتمام گذاشت و بعد که به دلیل فعالیت‌های سیاسی ویزای تحصیلی‌اش لغو گردید، به ایران بازگشت. مصاحبه با وی که هم انقلاب ایران را جامعه‌شناسانه تحلیل می‌کند و هم با رهبران انقلابی به خصوص شاخه نهضت آزادی آشنایی نزدیک دارد، غنیمتی برای دین آنلاین بود تا از نگاهی متفاوت ریشه‌های انقلاب را در ابعاد سیاسی و اجتماعی بکاود و از آسیب‌شناسی‌ها دلسوزانه تصویری به مخاطب ارائه دهد:سیدمحمد ثقفی

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.